فرمانده:سرباز برو بجنگ
سرباز:برای چی باید بجنگم؟
فرمانده:به خاطر خاکت
سرباز:الان این خاک مال منه!!!
فرمانده:بله
سرباز:پس چرا وقتی پدرم مُرد،
برای یک متر خاک پول دادیم؟
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی فرمانده
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
اینقدر سینگل موندم؛
عقاب هم از کنارم رد میشه
میگه سلام فرمانده....
.تصاویر هوایی عظمت حضور بیش از صدهزار نفری مردم در اجتماع بزرگ خانوادگی «سلام فرمانده» در ورزشگاه آزادی
اینایی که هفته اول دانشگاه نمیرن هموناییان که آخر ترم میان جزوه میگیرن و آخرشم با یه نامه به استاد پاس میشن و تو سربازی هم زدن تو گوش فرمانده
If you can command yourself, you can command the world.
اگر میتوانی بر خودت فرماندهی کنی، میتوانی بر دنیا فرماندهی کنی.
..⃤•
تو فرمانده لحظه های زندگیت هستی
ثانیه هـا مأمورند خوشبختے رابه تو برسانند
"شـروع کن"
خوشبختی جایش
همینجاست ڪنار تو
نگذار زندگی از مقابل چشمانت بگذرند.
در جنگ جهانی اول در حالی که نیمی از شب گذشته بود ارتش انگلستان در حال عملیات در جنگل بودند که ناگهان یکی از سربازها درون باتلاق افتاد. فرصتی برای نجات وی نبود و بقیه بی توجه به او به نبرد ادامه دادند. سرباز ساندرز به سمت فرمانده رفت و از او اجازه خواست تا برگردد و دوست خود را از باتلاق نجات دهد. فرمانده پاسخ داد: بی تردید دوست تو مرده و ارزشش را ندارد که در این موقعیت جان خود را به خطر بیاندازی. با این حال ساندرز اصرار کرد و سرانجام فرمانده اش را راضی نمود.’ساندرز به سوی دوست خود برگشت و با تلاش زیاد توانست او را از باتلاق نجات داده و تا موقعیت جدید سربازان با خود بیاورد. وقتی او همراه با دوست نجات یافته خود به سایرین رسید، فرمانده به سرعت سرباز زخمی را معاینه کرد و با تاسف رو به ساندرز گفت: گفتم که ارزشش را نداشت. متاسفانه دوستت مرده است و تو هم برای نجات او زخم های زیادی برداشته ای. ساندرز در حالی که چشمانش پر از اشک شده بود رو به فرمانده اش گفت: ارزشش را داشت، وقتی که به او رسیدم هنوز زنده بود، رو به من کرد و گفت: دوست من، می دونستم که هیچ وقت تنهایم نمی گذاری.
گفتم ب تو ک دوستت دارم ...
بی دلهره هرچه بادا باد...
دربرابرت مثل سربازم...
خانوم فرمانده بگو آزاد...
تا ک دیدی عاشقم رفتی..
تنهاشدم مث (فرهاد)بی(شهرزاد)...
گفتن نگو ک عاشقی اما گفتم...
زبان سرخ سر سبز می دهد برباد..
در میکده خدمت کن، بی معرکه سلطان باش؛
فرمان بر ساقی شو، فرمانده دوران باش؛
در حلقه ٔ میخواران، بیکار نباید شد؛
یا خواجه ٔ فرمانده، یا بنده ٔ فرمان باش؛
گر صحبت یوسف را، پیوسته طمع داری؛
با آینه ی روشن، یا آینه گردان باش...
خواهی که به چنگ آری، آن زلف مسلسل را؛
یا سلسله برگردن؛ یا سلسله جنبان باش...
(فروغی بسطامی)
تو فرمانده لحظہ هاے زندگےات هستے
ثانیہ ها مأمورند خوشبختے را بہ تو برسانند
"شـروع کن"
خوشبختے جایش
همینجاست...
ڪنار تو