دلی که بشکنه، فریادشو نمیفهمی،
ولی نفرینش زمینت میزنه...
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی فریادش
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
دلے ڪه بشڪند
فریادش را نمیفهمے
ولے
نفرینش به زمینت مے اندازد
شک نڪن !
.. ..
✿ کپشن خاص ✿
همیشه باخودم میگفتم
خوشبحال اونایی ک وقتی ناراحتن
سکوت نمیکنن،بیان میکنن
دلشون که میشکنه
بغض نمیکنن گریه میکنن
یا اونایی که وقتی عصبانی میشن
نمیریزن تو خودشون
فریاد میزنن
وقتی بیمار میشن دردشون رو
پنهون نمیکنن بجاش آه و ناله میکنن
و شریک میکنن بقیه رو
وقتی غم وغصه تو
دلشون سنگینی میکنه،تنهایی رو انتخاب
نمیکنن،درد و دل میکنن
به اینجا که رسیدیم،
دیدم آدم باید یکیو داشته باشه
که ناراحتیشو بفهمه،واسه گریه اش شونه باشه،فریادشو گوش کنه،شریک درداش بشه،
ولی امان از وقتی که نداریش دیگه عادت میکنی به تنهایی رنج کشیدن...
#مصی_لطفی
دلی که بشکنه
فریادشو نمیفهمی
ولی نفرینش زمینت میزنه!
. .
دلی که بشکند .
فریادش را نمیفهمی...
ولی...
نفرینش
به زمینت می اندازد...
شک نکن!
..️
#فازسنگین.
.
دلی که بشکند
فریادش را نمیفهمی
ولی ...
نفرینش به زمینت می اندازد
شک نکن !
بی خبر از هم خوابیدن چه سود ؟
بر مزار مردگان خویش نالیدن چه سود ؟
زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید ،
ورنه بر مزارش آب پاشیدن چه سود ؟
گر نرفتی خانه اش تا زنده بود ،
خانه صاحب عزا خوابیدن چه سود ؟
گر نپرسی حال من تا زنده ام ،
گریه و زاری و نالیدن چه سود ؟
زنده را در زندگی قدرش بدان ،
ورنه مشکی از برای مرده پوشیدن چه سود ؟
گر نکردی یاد من تا زنده ام ،
سنگ مرمر روی قبرم وانهادن ها چه سود.....!؟!
در یک روز گرم تابستان، پسر کوچکی با عجله لباسهایش را در آورد و خنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت.
مادرش از پنجره نگاهش میکرد و از شادی کودکش لذت میبرد. مادر ناگهان تمساحی را دید که به سوی پسرش شنا میکرد.
مادر وحشت زده به سمت دریاچه دوید و با فریادش پسرش را صدا زد. پسرش سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود.
تمساح با یک چرخش پاهای کودک را گرفت تا زیر آب بکشد. مادر از راه رسید و از روی اسکله بازوی پسرش را گرفت.
تمساح پسر را با قدرت میکشید ولی عشق مادر آنقدر زیاد بود که نمی گذاشت پسر در کام تمساح رها شود.
کشاورزی که در حال عبور از آن حوالی بود، صدای فریاد مادر را شنید و به طرف آنها دوید و با چنگک محکم بر سر تمساح زد و او را فراری داد.
پسر را سریع به بیمارستان رساندند. دو ماه گذشت تا پسر بهبودی پیدا کند.
پاهایش با آرواره های تمساح سوراخ سوراخ شده بود و روی بازوهایش جای زخم ناخنهای مادرش مانده بود.
خبرنگاری که با کودک مصاحبه میکرد از او خواست تا جای زخمهایش را به او نشان دهد. پسر شلوارش را کنار زد و با ناراحتی زخمها را نشان داد.
سپس با غرور بازوهایش را نشان داد و گفت: «این زخمها را دوست دارم، اینها خراشهای عشق مادرم هستند.»
گاهی مثل یک کودک قدرشناس، خراشهای عشق خداوند را به خودت نشان بده. خواهی دید چقدر دوست داشتنی هستند.
دردهایی هست که نمیتوان درمانشان کرد......
فریادشان کرد....
بغضشان کرد.....
فقط باید در تنهایی تحملشان کرد.....
وقتی پاره تنت جواب تلفنتو نمی ده لزوما در حال خیانت نیست، شاید گوشی شو جا گذاشته یا نشنیده.
اینی که سوار تاکسی شده و می گه من کرایه ندارم بدم لزوما گدا نیست، شاید کیفشو گم کرده.
وقتی پولت گم می شه اونی که میاد خونه تونو تمیز می کنه لزوما دزده نیست، شاید یه جا گذاشتی که یادت رفته.
اینی که داری زخم رو صورت و بازوشو قضاوت می کنی، لزوما لات نیست و شاید توی تصادف این طوری شده.
اینی که داری زیرلب بد و بیراه یا فریادشو قضاوت می کنی، لزوما بی فرهنگ نیست، شاید روز سختی داشته...
بياين از امروز قضاوت نکنيم، خود ما هم روزاي سخت داشتيم مگه نه؟