تام فورد میگه:
«از رابطهای که توش به فرد مقابلتون احترام میذارید و اون هم به شما میذاره، هم فکرید و با هم حرف مشترک زیادی دارید به راحتی بیرون نیاید؛ چون احتمال اینکه یکی بهتر از اون پیدا کنید خیلی کمه!»
بهنظرم یه کم اشتباه میکنه؛
صرفاً باید ببینید صبح که بیدار میشید خوشحالید یا نه.
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی فورد
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
دبی فورد چندتا جمله جادویی داره که بنظرم این یکی از بهتریناشه:
هر آنچه دوست دارید شخص دیگری برایتان انجام دهد را، خودتان برای خود انجام دهید...
اغلب اوقات فکر میکنیم که همه چیز را میدانیم
دانستن های غرورآمیز مانع از آن میشود که چشم های
خود را به روی حقایق باز کنیم ؛
در واقع فکر میکنیم که همه مسیر را در گذشته رفته ایم
و دوست نداریم که بیشتر با حقیقت های درونی
خودمان آشنا شویم ...!
. #دبی_فورد
. #نیمه_تاریک_وجود
تا موهبت رویدادهای منفی زندگی خود را نیابیم آنها مارا کنترل خواهند کرد. رفتن به فراسوی داستانمان نیاز به آن دارد که موهبتها، درسها و خردی را که از هر رویداد مهم زندگی خود دریافت کردهایم تشخیص دهیم.
- دبی فورد
. .
✿ کپشن خاص ✿
هربار در یک رابطه شکست میخوریم، افسرده و خشمگین شده و سخنانی مانند:
"دیگر نمیتوانم به کسی اعتماد کنم !"
"زندگی چقدر پوچ است !"
"هرگز اجازه نمیدهم کسی اینکار را دوباره با من انجام دهد!"
را بارها از ذهن میگذرانیم ..ولی؛ وجه بدتر داستان این است که چون ما، برای شروع ارتباطهای جدید، به خودمان فرصت رسیدگی و التیام دردهای درونیمان را نمی دهیم، این شکستها را دوباره و دوباره تجربه خواهیم کرد ...
.دبی فورد
برای آنکه بهترین سال زندگی تان را داشته باشید، باید آن کسی بشوید که همیشه آرزویش را داشته اید. باید آن چهره ی خود را که از همه بیشتر دوست دارید در بر بگیرید و آن خصوصیاتی که شمای رویایی تان را بوجود می آورد، در خود پرورش دهید. همان گونه که یک هنرمند، مجسمه زیبایی پنهان در تخته سنگ مرمرینی را آشکار می کند، هر کدام ما باید لایه های بیرونی مان را که نمی گذارد خود واقعی مان را ببینیم و همان باشیم، بتراشیم. باید تک تک ما با شور و اشتیاق یک مجسمه ساز طراز اول متعهد شویم که محدودیت های خود خواسته را بتراشیم و فرو بریزیم.
دبی فورد / بهترین سال زندگی
هفده ساله بودم که در جایی خواندم '' اگر هر روز جوری زندگی كنید كه انگار آن روز
آخرین روز زندگی تان باشد شاید یك روز این نظر به حقیقت تبدیل بشود''.
این جمله روی من تأثیر گذاشت و از آن موقع به مدت سی و سه سال هر روز وقتی كه توی
آینه نگاه ميكنم از خودم ميپرسم اگر امروز آخرین روز زندگی من باشد آیا باز هم كارهایی
را كه امروز باید انجام بدهم ، انجام ميدهم یا نه .
هر موقع جواب این سؤال نه باشد من ميفهمم در زندگی ام به یك سری تغییرات احتیاج دارم.
به خاطر دانستن این كه بالآخره یك روزی خواهم مرد برای من به یك ابزار مهم تبدیل شده بود
كه كمك كرد خیلی از تصمیمهای زندگی ام را بگیرم ...
چون تمام توقعات بزرگ از زندگی ، تمام غرور ، تمام شرمندگی از شكست ،
در مقابل مرگ ... رنگی ندارند .
" سخنرانی در دانشگاه استنفورد - استیو جابز - ۱۹۵۵-۲۰۱۱ "
امروز صبح
یه بنده خدایی به من ادکلن ” تام فورد ِ نرولی پورتوفینو ” زد که گویا 2 میلیون قیمتشه !
دیگه خواهشا خودتون درک کنید و با من صوبت نکنید .
موانع آن چیزهای وحشتناکی هستند که وقتی چشمتان را از هدف بر می دارید به نظر می رسند . . .
(هنری فورد)
سالها پيش زماني كه به عنوان داوطلب در بيمارستان
استانفورد مشغول كار بودم با دختري به نام ليزا اشنا شدم
كه از يك نوع بيماري جدي و نادري رنج مي برد.
ظاهرا تنها شانس بهبودي او گرفتن خون از برادر 5 ساله ي
خود بود كه او نيز قبلا مبتلا به همان بيماري بود و به طرز
معجزه اسايي نجات يافته و هنوز نياز به مراقبت هاي ويژه ي
فيزيولوژي براي مبارزه با بيماري داشت.
پزشك معالج وضعيت بيماري خواهرش را توضيح داد و سوال كرد
كه ايا براي بهبودي خواهرخود مايل به اهداي خون هست يا
نه؟
برادر خردسال اندكي ترديد كرده سپس نفس عميقي كشيده و
جواب داد:بله من اين كار براي نجات ليزا انجام خواهم داد.
در طول انتقال خون كنار خواهر خود روي تختي دراز كشيده و
مثل تمامي انسان ها با مشاهده ي اين كه رنگ به چهره ي
خواهرش برمي گشت
خوشحال بوده و لبخند مي زد.
سپس رنگ چهره ي او پريد و بي حال شده ولبخند بر لبانش
پژمرد.
نگاهي به دكتر انداخته و با صداي لرزاني پرسيد:ايا مي
توانم زودتر بميرم؟
پسر خردسال به خاطر سن كمش توضيحات دكترمعالج را عوضي
فهميده بود
و تصور مي كرد بايد تمام خون خود را به خواهرش بدهد
و با شجاعت خود را اماده ي مرگ كرده بود...