.کپشنِ خاص.
- #حالِ مرا ،
از #شعرهایم بو نخواهی برد !
من ،
پشتِ #شعری که نخواهم گفت ،
#میمیرم
#راضیه_فولادوند
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی فولاد
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
رابطه هم پول میخواد، هم عشق، هم وقت، هم اعصاب فولادی، هم مدیریت رفتار با طرف مقابل در موقعیت های سخت
.همراه اول، فولاد هیربد، بیمه سامان، گروه غذایی میهن، فروشگاههای زنجیرهای رفاه، صنایع غذایی بهروز، لبنیات صباح و شاتل از متقاضیان آزمون استخدام بخش خصوصی
.️یک روز مهلت باقی است .️
ثبتنام چهارمین آزمون استخدام بخش خصوصی تا ۳ مرداد از طریق .
cutt.ly/XaZFeL2
براے زندگے ڪردن
در این گوشہے دنیا
آدم باید از فولاد باشد
تا دوام بیاورد...
.. ..
نمی دانم الان خدا کدام قسمت از زندگی ام را دارد می نویسد .
ولی کاش داستان کوتاهی باشد..
هیچوقت از این کتاب های چند جلدی خوشم نیامد
#امیر_فولادی
✿ کپشن خاص ✿
میخواهم یک عمر به بازوهای فولادینت تکیه کنم
و تو هر شب نجوای دلت را در گوشم زمزمه کنی
و بارهاٌ بارها از ملکه بودنم بگویی از شیطنت های گاه بی گاهم،
شیشه ی مربا همراه با ظریف بودنِ مٌچِ دست هایم را بهانه کنم که
شتاب زده، نزد تو بیایم
و تو از عمد زورت را
به من نشان دهی
که خیالت تخت، هیچکس بهتر از من مراقب تو نخواهد بود
ای کاش
درب شیشه
هیچ وقت باز نشود
و من نروم پی کارم
و باز مثل هر بار بگویی: ظریف ترین الماسی هستی که شکستنش جرأت میخواهد...
#فرناز_اسکندری
استاد ما ضرب درس میده، انتگرال تمرین میده، طراحی سازه های فولادی امتحان میگیره.
به سراغ من اگر می آیی
دگر آهسته نیا!!!
چند وقتیست که فولاد شده
چینی نازک تنهایی من...
آهنگری پس از گذراندن جوانی پرشر و شور، تصمیم گرفت روحش را وقف خدا کند. سالها با علاقه کار کرد، به دیگران نیکی کرد، اما با تمام پرهیزگاری، در زندگیاش اوضاع درست به نظر نمیآمد.
حتی مشکلاتش مدام بیشتر میشد.
یک روز عصر، دوستی که به دیدنش آمده بود و از وضعیت دشوارش مطلع شد، گفت: واقعا که عجبا. درست بعد از این که تصمیم گرفتهای مرد خداترسی بشوی، زندگیات بدتر شده،
نمیخواهم ایمانت را ضعیف کنم اما با وجود تمام رنجهایی که در مسیر معنویت به خود دادهای، زندگییات بهتر نشده.
آهنگر مکث کرد و بلافاصله پاسخ نداد.
سرانجام بعد از سکوتی پُر معنا
اینگونه پاسخ داد :
در این کارگاه، فولاد خام برایم میآورند و باید از آن شمشیر بسازم.
میدانی چه طور این کار را میکنم؟
اول تکهی فولاد را به اندازهی جهنم حرارت میدهم تا سرخ شود. بعد با بیرحمی، سنگینترین پتک را بر میدارم و پشت سر هم به آن ضربه میزنم، تا این که فولاد، شکلی را بگیرد که میخواهم. بعد آن را در تشت آب سرد فرو میکنم، و تمام این کارگاه را بخار آب میگیرد، فولاد به خاطر این تغییر ناگهانی دما، ناله میکند و رنج میبرد.
باید این کار را آن قدر تکرار کنم تا به شمشیر مورد نظرم دست یابم. یک بار کافی نیست.
آهنگر مدتی سکوت کرد و سپس ادامه داد:
گاهی فولادی که به دستم میرسد، نمیتواند تاب این عملیات را بیاورد. حرارت، ضربات پتک و آب سرد، تمامش را ترک میاندازد. میدانم که این فولاد، هرگز تیغهی شمشیر مناسبی در نخواهد آمد. آنوقت است که آنرا به میان انبوه زبالههای کارگاه میاندازم.
باز مکث کرد و بعد ادامه داد:
میدانم که در آتش رنج فرو میروم. ضربات پتکی را که زندگی بر من وارد کرده، پذیرفتهام، و گاهی به شدت احساس سرما میکنم. انگار فولادی باشم که از آبدیده شدن رنج میبرد. اما تنها دعایی که به درگاه خداوند دارم این است :
«خدای من، از آنچه برای من خواسته ای صرفنظر نکن تا شکلی را که میخواهی ، به خود بگیرم. به هر روشی که میپسندی ادامه بده ؛ هر مدت که لازم است، ادامه بده، اما هرگز، هرگز مرا به کوه زبالههای فولادهای بی فایده پرتاب نکن»
دود اگربالانشیند...کسرشان شعله نیست...
جای چشم ابرو نگیرد...گرچه اوبالاتر است...
شصت و شاهد...هردو دعوی بزرگی میکنند...
پس چراانگشت کوچک لایق انگشتریست؟
آهن و فولاد ازیک کوره می ایند برون...
آن یکی شمشیر گردد دیگری نعل خراست..
گرببینی تاکسان بالا نشینندصبرکن..
روی دریاکف نشیند..قعردریا..گوهراست...