منحنی قامتم ، تابع ابروی توست
خط مجانب بر آن، طره ی گیسوی توست

حد رسیدن به تو، مبهم و بی انتهاست
بازه ی‌ تعریف دل، در حرم کوی توست

بی تو وجودم بود یک سری واگرا
ناحیه ی همگراش ، دایره روی توست

مهر تو چون می‌دهد، سمت به بردار دل
هر طرفی روکنی، هم‌جهت و سوی توست

پرتو خورشید شد، مشتق از آن چشم تو
گرمی و جان‌بخشی‌اش جزئی از آن خوی توست

چون به عدد، یک تویی ، من همه‌ صفرها
آن چه که معنا دهد قامت دلجوی توست

گر شود آن دم که ما ، زوج مرتب شویم
سر به رهت می‌نهم، چون که سرم گوی توست

هجر و فراقت شکست قائمه ی قائمی
نقطه پرگار عشق ، واله و پی‌جوی توست


{ دکتر محمدحسین قائمی }