اگر میخواهید شجاعان را بیابید، کسانی را جستجو کنید که قادر به بخشودن هستند و اگر میخواهید قهرمانان را بیابید، کسانی را بجویید که قادرند در مقابل نفرت عشق بورزند.
- بهاگاوادگیتا
. .
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی قادرند
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
✿ کپشن خاص ✿
زن ها موجوداتی بی نظیرند.
آنها قادرند هر مصیبتی را تاب بیاورند، چون آنقدر عقل توی سرشان هست که بدانند تنها کاری که باید در قبالِ اندوه و دشواری های زندگی انجام داد این است که دل به دریا بزنی و از میانه ی آن بگذری و از آن طرف، سر به سلامت بیرون ببری.
به نظرم دلیلِ اینکه زن ها قادرند این طور عمل کنند این است که آنها نه تنها برای درد جسمانی، شأن و اعتباری قائل نیستند بلکه اصلاً و ابداً به آن اعتنا نمی کنند.
زن ها از اینکه از پا در بیایند اصلاً خجالت نمی کشند...!
#ویلیام_فاکنر
اغلب قدرت یک لمس
یک لبخند
یک کلمه ی محبت آمیز
یک گوش شنوا
یک تعریف صادقانه
یا
کوچکترین توجه را دست کم
میگیریم
درحالیکه همه ی این ها
قادرند
یک زندگی را از این رو به آن رو
کنند
#لئو_بوسکالیا
پسر کوچکی در مزرعه ای دور دست زندگی می کرد و هر روز صبح قبل از طلوع خورشید از خواب برمیخواست و تا شب به کارهای سخت روزانه مشغول بود. همزمان با غروب خورشید از نرده ها بالا می رفت تا کمی استراحت کند ولی در دور دست ها خانه ای با پنجرهایی طلایی همواره نظرش را جلب می کرد و با خود فکر می کرد “چقدر زندگی در آن خانه با آن وسایل شیک و مدرنی که باید داشته باشد لذت بخش و عالی خواهد بود !!!” با خود می گفت : “اگر آنها قادرند پنجره های خود را از طلا بسازند پس سایر اسباب خانه حتما بسیار عالی خواهد بود. بالاخره یک روز به آنجا می روم و از نزدیک آن را می بینم.”
یک روز پدر به پسرش گفت به جای او کارها را انجام می دهد و او می تواند در خانه بماند. پسر هم که فرصت را مناسب دید غذایی برداشت و به طرف آن خانه و پنجره های طلایی رهسپار شد.
راه بسیار طولانی تر از آن بود که تصورش را می کرد. بعد از ظهر بود که به آنجا رسید و با نزدیک شدن به خانه متوجه شد که از پنجره های طلایی خبری نیست و در عوض خانه ای رنگ و رو رفته و با نرده های شکسته دید. به سمت در قدیمی رفت و آن را به صدا در آورد. پسر بچه ای هم سن خودش در را گشود. سوال کرد که آیا او خانه پنجره طلایی را دیده است یا خیر ؟ پسرک پاسخ مثبت داد و او را به سمت ایوان برد. در حالی که آنجا می نشستند نگاهی به عقب انداختند و در انتهای همان مسیری که طی کرده بود و همزمان با غروب آفتاب خانه خودشان را دید که با پنجره های طلایی می درخشید.
اغلب قدرت یک لمس، یک لبخند، یک کلمه ی محبت آمیز، یک گوشِ شنوا، یک تعریف صادقانه، یا کوچکترین توجه را دست کم می گیریم، در حالی که همه ی اینها قادرند یک زندگی را از این رو به آن رو کنند.
از انسان های احساساتی بیشتر بترسید:
ان ها قادرند ناگهانی،
دیگر گریه نکنند
دوستــــــــــ نــداشتـــــه باشــــنــــد
قید همه چیز رابزنند
حتـــــــــــــی زنــــــدگــــــــــــــی .....