تو دلت یه زندونی برام ساخته بودی که
هیچ راه فراری نبود به جرم عاشقی عذابم دادی
ولی تو خودت عاشقتر از من بودی اشک چشامم دیگه
هیچ فایده ای نداشت تو دلت به حبس ابد محکوم شدم ولی
رنج عذاب دیگه چرا ؟مگه گناه من چی بود دستام دیگه قدرت
نوشتن ندارن دلم خیلی خون, چرا هیچکس به داد من نمی رسه ؟
اشک چشام هم نتونست این آتیش روخاموش کنه ,دلت چه بی رحمه
بغضم داره می ترکه من دیگه جونی واسم نمونده ,ولی تو فقط فکر
خودتی منو بدست آوردی  ولی حالا من تورو از دست میدم با
مرگم از این دنیا دلتو بدرود میگم به همه گفتم که مردم  منو
تو دل تو چال نکنن دیگه حتی نمی خوام هیچ اثری از من
تو دلت باقی بمونه چشم انتظارم نمون آخه دیگه من
بر نمی گردم سر قبرمم گل نذارمن مردم گریه
نکن این بار برخلاف همیشه حرف من
شد , نه تو رسیدی به من نه من به
آرزوم ازوقتی دیدمت هرروز
آرزوم توبودی ولی حالا
 دیگه نمیخوامت
 بدرود عشق
سوخته...