‏پیرزن گفت قوری کجاس؟،زن گفت همینجاس دیگه،روی گاز،گفت اینکه قوری نیس،از اون چینی گل سرخا نداری؟،گفت نه، همینو داریم فقط، گفت ننه جون، آقاجون که چایی توی اینا رو قبول نداره اصلا، گفت آقاجون که سه ساله مرده که، گفت وا، بلا به دور، نشسته توی حال، زن اخم کرد،گفت باز قرصاتو قورت ندادی؟

فانتزیم اینه برم سرکلاس هندسه
.
.
.
.
.
.
بگم این درسا بسه کاش که این زنگ بخوره دل به دلدار برسه^_^
بعد استاد از کلاس بخواد بیرونم کنه همونجوری که زل زده توچشام که من پاشم برم بیرون برگردم بگم:خوب دست منو خوندی منو بدجوری سوزوندی منو مثل یه برده کجاها که نکشوندی^_^
لایک = قرصاتو خوردی؟؟!!^_^