يه مجموعه شعر خريدم
تو هر صفحه ش سه بيت شعر نوشته،
تهشم سه نقطه و خلاص...
ورق كه ميزدم درختي كه باهاش كاغذ درست كرده بودن
فحش ناموسی ميداد :/
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی كاغذ
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
ببخشيد شما ثروتمنديد؟
هوا بدجورى توفانى بود و آن پسر و دختر كوچولو حسابى مچاله شده بودند. هر دو لباس هاى كهنه و گشادى به تن داشتند و پشت در خانه مى لرزيدند. پسرك پرسيد: ببخشين خانم! شما كاغذ باطله دارين؟
كاغذ باطله نداشتم و وضع مالى خودمان هم چنگى به دل نمى زد و نمى توانستم به آنها كمك كنم. مى خواستم يك جورى از سر خودم بازشان كنم كه چشمم به پاهاى كوچك آنها افتاد كه توى دمپايى هاى كهنه كوچكشان قرمز شده بود. گفتم: بيايين تو يه فنجون شيركاكائوى گرم براتون درست كنم.
آنها را داخل آشپزخانه بردم و كنار بخارى نشاندم تا پاهايشان را گرم كنند. بعد يك فنجان شيركاكائو و كمى نان برشته و مربا به آنها دادم و مشغول كار خودم شدم. زير چشمى ديدم كه دختر كوچولو فنجان خالى را در دستش گرفت و خيره به آن نگاه كرد. بعد پرسيد: ببخشين خانم! شما پولدارين ؟
نگاهى به روكش نخ نماى مبل هايمان انداختم و گفتم: من؟ اوه... نه!
دختر كوچولو فنجان را با احتياط روى نعلبكى آن گذاشت و گفت: آخه رنگ فنجون و نعلبكى اش به هم مى خوره.
آنها درحالى كه بسته هاى كاغذى را جلوى صورتشان گرفته بودند تا باران به صورتشان شلاق نزند، رفتند. فنجان هاى سفالى آبى رنگ را برداشتم و براى اولين بار در عمرم به رنگ آنها دقت كردم. بعد سيب زمينى ها را داخل آبگوشت ريختم و هم زدم. سيب زمينى، آبگوشت، سقفى بالاى سرم، همسرم، يك شغل خوب و دائمى، همه اينها به هم مى آمدند. صندلى ها را از جلوى بخارى برداشتم و سرجايشان گذاشتم و اتاق نشيمن كوچك خانه مان را مرتب كردم. لكه هاى كوچك دمپايى را از كنار بخارى، پاك نكردم. مى خواهم هميشه آنها را همان جا نگه دارم كه هيچ وقت يادم نرود چه آدم ثروتمندى هستم.
(((کتاب من منم، تو تویی)))
(((ماريون دولن )))
وداع از اين دنيا براي ما بسيار نزديك است، ولي ما آن را بسيار دور ميبينيم وگرنه اينقدر با هم نزاع نداشتيم.
دنياپرستان را بنگريد كه به چه دل بستهاند و بر سر چه با هم نزاع دارند، به دنيايي از كاغذ و مقوا و خانه عنكبوت!
آیت الله بهجت
لقمان حكيم رضى الله عنه پسر را گفت:
"امروز طعام مخور و روزه دار، و هر چه بر زبان راندى، بنويس . شبانگاه همه آنچه را كه نوشتى، بر من بخوان؛ آنگاه روزهات را بگشا و طعام خور"
"شبانگاه، پسر هر چه نوشته بود، خواند. ديروقت شد و طعام نتوانست خورد.
روز دوم نيز چنين شد و پسر هيچ طعام نخورد.
روز سوم باز هر چه گفته بود، نوشت و تا نوشته را بر خواند، آفتاب روز چهارم طلوع كرد و او هيچ طعام نخورد .
روز چهارم، هيچ نگفت .
شب، پدر از او خواست كه كاغذها بياورد و نوشتهها بخواند.
پسر گفت: امروز هيچ نگفتهام تا برخوانم.
لقمان گفت: "پس بيا و از اين نان كه بر سفره است بخور و بدان كه روز قيامت، آنان كه كم گفتهاند، چنان حال خوشى دارند كه اكنون تو دارى"
خيليا باهام حال نميكنـלּ
چوלּ يكم ركم
يكم ωـرבم
يكم غُـבم
يكم تُخـωـم
يكم مغرورم
يكم بي اعصابم
يكم بَـב בهنم
اما هرچي هـωـتم
בورو نيـωـتم
نامرב و بي معرفـت نيـωـتم
اونايي كـہ از مـלּ بـבشوלּ مياـב
نظرشونو بنويـωـלּ روي كاغذ بنـבازלּ تو ωـطل آشغال
مـלּ براي اونايي كـہ בوωـم בارלּ زنـבگي ميكنم
چه فرقي مي كند
دستمال كاغذي يا دستمال يزدي
عرق پيشاني پدرم را
خورشيد هم خشك نمي كند
ديدى وقتى دستت رو با كاغذ ميبرى اذيتت ميكنه،
ميسوزه و از فكرت بيرون نميره ،
اما مثلا وقتى با چاقو ميبرى بعده چند دقيقه فراموش ميكنى؛
در واقع كاغذ از چاقو برنده تر نیست ،
فقط تو انتظار آسیب دیدن از کاغذ رو نداشتی ...
حکايت بعضي آدماس !
يه بار نشد اين جعبه دستمال كاغذی رو باز كنیم ،
.
.
اين برگ اول درست مثل آدم بياد بيرون ...!!
روش های تقلب:
روش های نوشتاری
1. نوشتن روی كف پا ، پس كله ، پشت گوش و ...
2. نوشتن روی دیوار ، روی میز ، پشت نیمكت ، زیر نیمكت ، پشت لباس یا مانتوی دانش آموز جلویی ، ...
3. نوشتن به روی دستمال كاغذی ، پاكت نامه ، ...
4. نوشتن و لوله كردن تقلب و جاسازی آن در حفره های مختلفی از جمله بینی ، دهن ، گوش ، فك پایین ، دریچه آئورت ، ...
روش های باكلاس
1. استفاده از ماشین حساب مهندسی
2. استفاده از موبایل
3. استفاده از آیینه ، موچین ، لوازم آرایشی ، فیلم ، عكس ، ...
روش های بی كلاس
1. شیره مالیدن بر سر یكی از بچه درس خون ها
2. خم كردن سر به روی ورقه ی طرف به صورت تابلو
دنیاپرستان را بنگرید كه به چه دل بستهاند
و بر سر چه با هم نزاع دارند،
به دنیایی از كاغذ و مقوا و خانه عنكبوت ... !
"عارف بزرگ ایت الله بهجت (ره)"