دنيا گذرگاه عبور است، نه جاى ماندن؛
و مردم در آن دو دستهاند:
يكى آن كه خود را فروخت و به تباهى كشاند، و ديگرى آن كه خود را خريد و آزاد كرد...
" مولای خوبان علی "
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی كشان
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
به من مى گفت:
"چشم هاى تو مرا به اين روز
انداخت..
اين نگاهِ تو كارِ مرا
به اينجا كشانده
تاب و تحمل نگاه هاى تو را
نداشتم
نمى ديدى كه چشم بر زمين مى
دوختم!؟"
به او گفتم:
"در چشم هاى من دقيق تر نگاه كن
جز تو
هيچ چيزى در آن نيست..."
آدمها را به میزان درکشان
بسنج نه به اندازه مدركشان
چرا که فاصله ی زیادی
از مدرک تا درک وجود دارد
درد علي دو گونه است: دردي كه از ضربه ي ابن ملجم در فرق سرش احساس مي كند و درد ديگر دردي است كه او را تنها در نيمه شب هاي خاموش به دل نخلستانهاي اطراف مدينه كشانده…و به ناله درآورده است.ما تنها بر دردي مي گرييم كه از ابن ملجم در فرقش احساس مي كند.
اما اين درد علي نيست
دردي كه چنان روح بزرگي را به ناله آورده است، تنهايي است كه ما آن را نمي شناسيم .بايد اين درد را بشناسيم نه آن درد را ، كه علي درد شمشير را احساس نمي كند.
و ….ما
درد علي را احساس نمي كنيم
دکترعلی شریعتی
ببخشيد شما ثروتمنديد؟
هوا بدجورى توفانى بود و آن پسر و دختر كوچولو حسابى مچاله شده بودند. هر دو لباس هاى كهنه و گشادى به تن داشتند و پشت در خانه مى لرزيدند. پسرك پرسيد: ببخشين خانم! شما كاغذ باطله دارين؟
كاغذ باطله نداشتم و وضع مالى خودمان هم چنگى به دل نمى زد و نمى توانستم به آنها كمك كنم. مى خواستم يك جورى از سر خودم بازشان كنم كه چشمم به پاهاى كوچك آنها افتاد كه توى دمپايى هاى كهنه كوچكشان قرمز شده بود. گفتم: بيايين تو يه فنجون شيركاكائوى گرم براتون درست كنم.
آنها را داخل آشپزخانه بردم و كنار بخارى نشاندم تا پاهايشان را گرم كنند. بعد يك فنجان شيركاكائو و كمى نان برشته و مربا به آنها دادم و مشغول كار خودم شدم. زير چشمى ديدم كه دختر كوچولو فنجان خالى را در دستش گرفت و خيره به آن نگاه كرد. بعد پرسيد: ببخشين خانم! شما پولدارين ؟
نگاهى به روكش نخ نماى مبل هايمان انداختم و گفتم: من؟ اوه... نه!
دختر كوچولو فنجان را با احتياط روى نعلبكى آن گذاشت و گفت: آخه رنگ فنجون و نعلبكى اش به هم مى خوره.
آنها درحالى كه بسته هاى كاغذى را جلوى صورتشان گرفته بودند تا باران به صورتشان شلاق نزند، رفتند. فنجان هاى سفالى آبى رنگ را برداشتم و براى اولين بار در عمرم به رنگ آنها دقت كردم. بعد سيب زمينى ها را داخل آبگوشت ريختم و هم زدم. سيب زمينى، آبگوشت، سقفى بالاى سرم، همسرم، يك شغل خوب و دائمى، همه اينها به هم مى آمدند. صندلى ها را از جلوى بخارى برداشتم و سرجايشان گذاشتم و اتاق نشيمن كوچك خانه مان را مرتب كردم. لكه هاى كوچك دمپايى را از كنار بخارى، پاك نكردم. مى خواهم هميشه آنها را همان جا نگه دارم كه هيچ وقت يادم نرود چه آدم ثروتمندى هستم.
(((کتاب من منم، تو تویی)))
(((ماريون دولن )))
روزی مریدان نزد شیخ رفتند و از او پرسیدند:
یا شیخ! فیلترینگ بدتر است یا کم بودن پهنای باند؟
شیخ نگاه معنی داری به آنها کرد و فرمود:
هیچکدام! چیزی در اینترنت هست که از هر دوی اینها بدتر و اعصاب خردکن تر است!
مریدان با حیرت به شیخ نگریستند و فرمودند:
يا شیخ! از فیلترینگ بدتر چیست؟
شیخ فرمود: مشاهده این لینک تنها برای اعضا سايت امکان پذیر است. برای ثبت نام اینجا کلیک کنید!
بعد از این سخن مریدان نعرهها زدند و گریبان پاره کردندي و لپ تاپ های خود را به زمین کوبیدندي، فغان كشان به رشته كوهاي آلپ پناه بردندي!!
.
.
آخرین پله آسمان...
سالها پیش از این
زیر یك سنگ
در گوشهای از زمین
من فقط یك كمی خاك بودم
همین
****
یك كمی خاك
كه دعایش
دیدن آخرین پله آسمان بود
آرزویش همیشه
پر زدن تا ته كهكشان بود
خاك هر شب دعا كرد
از ته دل خدا را صدا كرد
یك شب آخر دعایش اثر كرد
یك فرشته تمام زمین را خبر كرد
و خدا تكهای خاك برداشت
آسمان را در آن كاشت
خاك را
توی دستان خود ورز داد
روح خود را به او قرض داد
خاك
توی دست خدا نور شد
پر گرفت از زمین دور شد
****
راستی
من همان خاك خوشبخت
من همان نور هستم
پس چرا گاهی اوقات
این همه از خدا دور هستم...!
مردی مسیحی ، به صورت سخریه و استهزاء ، كلمه باقر را تصحیف كرد به كلمه " بقر " -
یعنی گاو - به آن حضرت گفت : انت بقر.
امام بدون آنكه از خود ناراحتی نشان بدهد و اظهار عصبانیت كند ، باكمال سادگی گفت :
نه ، من بقر نیستم من باقرم .
مسیحی : تو پسر زنی هستی كه آشپز بود .
- شغلش این بود ، عار و ننگی محسوب نمیشود .
- مادرت سیاه و بیشرم و بد زبان بود.
- اگر این نسبتها كه به مادرم میدهی راست است ،
خداوند او را بیامرزد و از گناهش بگذرد . و اگر دروغ است ، از گناه تو بگذرد كه دروغ و افترا بستی.
مشاهده این همه حلم ، از مردی كه قادر بود همه گونه موجبات آزار یك
مرد خارج از دین اسلام را فراهم آورد ، كافی بود كه انقلابی در
روحیه مرد مسیحی ایجاد نماید ، و او را به سوی اسلام بكشاند .
مرد مسیحی بعدا مسلمان شد ( 1 ) .
به نقل از داستان راستان
اگر به سامره ام اوفتد گذر سرو جان را
كنم نثار به گنبد نماى حضرت هادى(ع)
دلم كه درد گناهش به احتضار كشانده
پناه برده به دارالشفاى حضرت هادى(ع)
مرا چه قدر كه گردم گداى خاك نشينش
كه هست خازن جنت گداى حضرت هادى(ع)
دهد به روح لطيف ملك، صفا و طراوت
ملاحت سخن دلرباى حضرت هادى(ع)
به خاك عطر بهشتى پراكند اگر آيد
نسيمى از طرف سامراى حضرت هادى(ع)
به عمر دهر مرا گر دهند عمر، نيرزد
به لحظه اى كه كنم جان فداى حضرت هادى(ع)
آهاﮮ تـــو! 【 ايــטּمنـــمـ】! نه پاهايمـــ 10 سانــﭟ از زميــטּ بلندترند► نه موهايمـ 10 سانـــﭟ از سرم بالاترند► من اينجا روﮮ زميـــטּ زندگــــﮯ ميكنمッ در جايــــــﮯ كه مـــــטּ زندگـــــﮯ مي كنمـ، فقط˙•٠•♥ ارزش هايمـ ♥•٠•˙مرا بالا مــــﮯ كشاند.نه پاشنه كفش، و نه كليپس مـــو! ܓܨخُـــــدایـ ـــا! ما برای تـ♥ــو تیپ زده ایم، مگــر غیر از اینســت؟؟ بگـذار نپسنـدنمـان،مــا را چــه به نگـــاهِ غیــر؟ همین که بنده یِ خــوشتیــپِ تــــ♥ـــــوئیم مــا را بس اســت ღ