دنيا گذرگاه عبور است، نه جاى ماندن؛
و مردم در آن دو دستهاند:
يكى آن كه خود را فروخت و به تباهى كشاند، و ديگرى آن كه خود را خريد و آزاد كرد...
" مولای خوبان علی "
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی كشاند
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
به من مى گفت:
"چشم هاى تو مرا به اين روز
انداخت..
اين نگاهِ تو كارِ مرا
به اينجا كشانده
تاب و تحمل نگاه هاى تو را
نداشتم
نمى ديدى كه چشم بر زمين مى
دوختم!؟"
به او گفتم:
"در چشم هاى من دقيق تر نگاه كن
جز تو
هيچ چيزى در آن نيست..."
درد علي دو گونه است: دردي كه از ضربه ي ابن ملجم در فرق سرش احساس مي كند و درد ديگر دردي است كه او را تنها در نيمه شب هاي خاموش به دل نخلستانهاي اطراف مدينه كشانده…و به ناله درآورده است.ما تنها بر دردي مي گرييم كه از ابن ملجم در فرقش احساس مي كند.
اما اين درد علي نيست
دردي كه چنان روح بزرگي را به ناله آورده است، تنهايي است كه ما آن را نمي شناسيم .بايد اين درد را بشناسيم نه آن درد را ، كه علي درد شمشير را احساس نمي كند.
و ….ما
درد علي را احساس نمي كنيم
دکترعلی شریعتی
مردی مسیحی ، به صورت سخریه و استهزاء ، كلمه باقر را تصحیف كرد به كلمه " بقر " -
یعنی گاو - به آن حضرت گفت : انت بقر.
امام بدون آنكه از خود ناراحتی نشان بدهد و اظهار عصبانیت كند ، باكمال سادگی گفت :
نه ، من بقر نیستم من باقرم .
مسیحی : تو پسر زنی هستی كه آشپز بود .
- شغلش این بود ، عار و ننگی محسوب نمیشود .
- مادرت سیاه و بیشرم و بد زبان بود.
- اگر این نسبتها كه به مادرم میدهی راست است ،
خداوند او را بیامرزد و از گناهش بگذرد . و اگر دروغ است ، از گناه تو بگذرد كه دروغ و افترا بستی.
مشاهده این همه حلم ، از مردی كه قادر بود همه گونه موجبات آزار یك
مرد خارج از دین اسلام را فراهم آورد ، كافی بود كه انقلابی در
روحیه مرد مسیحی ایجاد نماید ، و او را به سوی اسلام بكشاند .
مرد مسیحی بعدا مسلمان شد ( 1 ) .
به نقل از داستان راستان
اگر به سامره ام اوفتد گذر سرو جان را
كنم نثار به گنبد نماى حضرت هادى(ع)
دلم كه درد گناهش به احتضار كشانده
پناه برده به دارالشفاى حضرت هادى(ع)
مرا چه قدر كه گردم گداى خاك نشينش
كه هست خازن جنت گداى حضرت هادى(ع)
دهد به روح لطيف ملك، صفا و طراوت
ملاحت سخن دلرباى حضرت هادى(ع)
به خاك عطر بهشتى پراكند اگر آيد
نسيمى از طرف سامراى حضرت هادى(ع)
به عمر دهر مرا گر دهند عمر، نيرزد
به لحظه اى كه كنم جان فداى حضرت هادى(ع)
آهاﮮ تـــو! 【 ايــטּمنـــمـ】! نه پاهايمـــ 10 سانــﭟ از زميــטּ بلندترند► نه موهايمـ 10 سانـــﭟ از سرم بالاترند► من اينجا روﮮ زميـــטּ زندگــــﮯ ميكنمッ در جايــــــﮯ كه مـــــטּ زندگـــــﮯ مي كنمـ، فقط˙•٠•♥ ارزش هايمـ ♥•٠•˙مرا بالا مــــﮯ كشاند.نه پاشنه كفش، و نه كليپس مـــو! ܓܨخُـــــدایـ ـــا! ما برای تـ♥ــو تیپ زده ایم، مگــر غیر از اینســت؟؟ بگـذار نپسنـدنمـان،مــا را چــه به نگـــاهِ غیــر؟ همین که بنده یِ خــوشتیــپِ تــــ♥ـــــوئیم مــا را بس اســت ღ
آهای تـــو!
این منـــمـ!
نه پاهایمـ 10 سانت از زمین بالاترند
نه موهایمـ 10 سانت از سرم بالاترند
من اینجا روی زمین زندگی میكنم
در جایی كه من زندگی می كتمـ
فقط "ارزش هایمـ" مرا بالا می كشاند
نه پاشنه كفش ، و نه كلیپس مو!
ديدگان تو در قاب اندوه
سردو خاموش
خفته بودند
زودتر از تو ناگفته ها را
با زبان نگه گفته بودند
از من و هر چه در من نهان بود
مي رميدي
مي رهيدي
يادم آمد كه روزي در اين راه
ناشكيبا مرا در پي خويش
مي كشيدي
مي كشيدي
آخرين بار
آخرين بار
آخرين لحظه تلخ ديدار
سربسر پوچ ديدم جهان را
باد ناليدو من گوش كردم
خش خش برگهاي خزان را
باز خواندي
باز راندي
باز بر تخت عاجم نشاندي
باز در كام موجم كشاندي
گر چه در پرنيان غمي شوم
سالها در دلم زيستي تو
آه هرگز ندانستم از عشق
چيستي تو
كيستي تو
فروغ فرخزاد