اولش
يك نگاه ساده بود
يک نگاه كودكانه اي كه تكيه بر غرور داده بود.
حالت عجيب آشنا شدن.
با ترنم غريب درد
همنوا شدن.
پلّه پلّه اين مسير
سخت شد، دراز شد
چكّه چكّه اين نگاه
داغ شد، نياز شد.
بيقراري من
از تو رنگ و بو گرفته است
دير ميكني و بغض ابرها
ريشه در گلو گرفته است.
اضطراب،
حالتي است
وقتي از تو دور مانده ام.
اشتياق هم ازين قبيل.
باورم نميشود
ديدن تو توي خواب.
نه،
خداي من!
ديدن بخواب رفتن تو
روي دستهاي من.
چكّه چكّه اين نگاه
گرم اشتعال شد
قطره قطره
روي گونه ها و دستهاي تو چكيد و
شكل خال شد.
ابرويت
حالت عتاب كودكانه است
چشمهات
حالت...
(راستش
حالتش هنوز دست من نيامده ست).
در نمازهاي من تلاوت تو يك فريضه است
با خدا هميشه از تو گفته ام
طاقت خدا...
ولي عجيب طاقتي است
حكمت خدا...
هنوز هم سرم نميشود چه حكمتي است!
قصه،
قصه اي قديمي است
قصه، قصه دو روح ساده و صميمي است.
اولش
يك نگاه ساده بود
شور كودكانه اي كه قبل ازين
هيچ چيز ديگري
حس و حالي اين چنين به من نداده بود.
ميوزد نگاه تو
دور ميشوي
شكل ابر كوچكي كه توي باد
شكل اين نسيم بي خيال
شكل يك عبور ميشوي.
آي حس گم شده
آي روح بيقرار!
اشكهاي داغ را به روي من نيار.
تو شبيه آب
من شبيه تشنگي
اشتياق من به ديدن تو بيحساب
تو شبيه سيب
من شبيه كودكي خجول
دستهايم از تو بي نصيب....
روي چينه،
چرخ ميزند
كفتري كنار كفتري دگر.
واي اگر شبيه قصه ها
داستان ما بسر رسد
و
كلاغ قصه ...
واي اگر....!
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی كلاغ
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
من نديدم دو صنوبر را با هم دشمن
من نديدم بيدي، سايه اش را بفروشد به زمين
رايگان مي بخشد،
نارون شاخه ی خود را به كلاغ…
تا بخواهی خورشید ، تا بخواهی پیوند، تا بخواهی تکثیر.
سهراب
چه خوش گفت سهراب " و صداي كلاغي كه پريد"
از سرشاخه درختي درختي سرد:
اين هوا پاييز است
كه محبت در آن يخ زده است.
به بچه فاميلمون گفتم كلاغا خبر دادن سيگار ميكشي!
.
.
.
گفت: تو چي ميكشي كه ميتوني با پرنده ها حرف بزني؟!
اين كلاغ
تا عمر دارد دعاگويت ميشود
پايان قصه ي امسال
اگر تو باشي
بيا كلاغ!
مي رسانمت
من به آخر قصه نزديكم.