ﺯﻧﺎﻥ ﺯﯾﺒﺎ ﺷﺒﯿﻪ ﭘﺮﻧﺴﺲﻫﺎﯼ ﺩﯾﺰﻧﯽﻟﻨﺪ ﻭ ﺑﺎﺭﺑﯽ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ،
ﺷﺒﯿﻪ ﻭﺍقعیتند...!
ﺷﺒﯿﻪ ﺯﻧﯽ ﮐﻪ ﮔﺎﻫﯽ ﺩﺳﺖﻫﺎﯼ ﺧﯿﺴﺶ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﺍﻣﻨﺶ ﭘﺎﮎ ﻣﯽﮐﻨﺪ...
ﻭﺍﺷﮏﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺳﺮ ﺁستینَش...
ﻧﻪ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺁﺑﯽ ﺩﺍﺭﻧﺪ،
ﻧﻪ ﻧﺎﺧﻦﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻻﮎ ﺯﺩﻩ...
ﻧﮕﺮﺍﻥ ﭘﺎﮎ ﺷﺪﻥ ﺭﮊ ﻟﺐﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ...
ﺯﻧﺎﻥ ﺯﯾﺒﺎ، ﺯﻧﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎﻭﺭ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﻣﯽﺩﺍﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ،
ﻗﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﻫﺴﺘﻨﺪ،
ﺩﺭ ﺗﻮﺍﻧﺎﯾﯽ ﻭ ﻋﺰﻡ ﯾﮏ ﺯﻥ ﮐﻪ ﻣﺴﯿﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻣﻮﺍﻧﻊ ﻃﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ،
ﺷﮑﻮﻩ ﻭ "ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ" ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ...
ﺩﺭ ﺯﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻨﻔﺴﺶ ﺍﺯ ﺗﺠﺮﺑﻪﻫﺎ ﻧﺸﺄﺕ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ،
ﻭ ﻣﯽﺩﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﺑﺨﻮﺭﺩ،
ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻠﻨﺪ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﻫﺪ،
ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ...
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی لبهایشان
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
مــــن
به جـــــای خالیِ بعضـــی ها
بشتـــــر از خودشـــــان عادت کرده ام
اعترافِ تلخی ست
اما من اعتراف می کنم
گرچه تلخی این اعتــــــراف سخـــــت است
اعتـــــــراف میکنم که امــــروز
از نبودن خیلــــــی ها خوشحالــــــــم
و از حذف بعضـــــی ها از زندگی ام خوشحال تر
مــــــن
عـــادت کرده ام به جـــــای خالــــی ها در زندگــــی ام
عــــــادت کرده ام
به نبــــــودنشان
به رفتنشــــان
به زخـــــــم هایشان
امــــا...
این تنهــــــایی ها...
وای از این تنهـایی ها که چندگاهی ست خستـــــــــــــه ام کرده است
قلبم درد میکند
سرم گیج مـــــی رود
نبضم کند مــــی زند
انگـــار که هیچ اتفـــاقی حالم را خوب نمی کند
حبس کرده ام خــــود را در اتاقی که
از در و دیــــوارش صـــــدای غـــم به گوش می رسد
گوشه گیر شده ام
و از آدم هــــــا فـــــراری...
حس بیماری دارم که هر چه تقلا میکند برای خلاصی
مرگ به سراغش نمی آید
دلم گرفته است
از این آدم ها
که هر روز سنگی تر و بی رحم تر میشوند
و روحت را می خراشند
از آدم هایی که با حرف هایشان
خنجر میکشند بر قلبت
و با خون َش قهقهه میکشند بر روی لبهایشان
برای دلبری دیگری
از آدم هایی که
با نگاه های سَردِشان
آتش مهربانی را در دلت خاموش میکنند
از آدم هایی که
پای درد دلهایت مینشینند و
آن گاه تمام حرف هایت را
انگشتری میکنند بر دستانشان
مدام آن را به رخ َت میکشند
از آدم هایی که
تمامت را می بَرَند
حِست را
نازت را
طرز لباس پوشیدنت را
علایِقت را
رفتارت را
مهربانی هایت را
حتی عشقت را...
به خیالشان که این ها گرفتنی ست
نمی دانند
مثل تو تنها یکی ست
هر چقدر هم که تقلا کنند و ظاهرشان را شبیهَ ت کنند
احساس ها و نازها و رفتار ها و مهربانی ها
ذاتی ست
دلم گرفته است
از دنیایی که هر روز خاکستری تر میشود
کاش کسی بود که
پای حرف هایت می نشست
من خسته ام از این زندگی مجازی
از این درد دل های مجازی
از این همراهی های مجازی
از این گریه های مجازی
از این آغوش های مجازی
دلم میخواهد باز گردم به گذشته
به روز هایی که بوی خاطراتش
هنوز لای آلبوم های ِ قدیمی ام هست
روز هایی که آدم های قصه یِ من
هنوز بی مهری ها را
نیش زدن ها را
سرد بودن ها را
یاد نگرفته بودند
ببار باران
ببار بر من و تنهایی هایم
ببار بر من و خستگی هایم
بشوی غبارِ خاکستریِ دلم را
تازه کن روحِ خسته ام را
نفس بده به لحظه هایم
ببار که بارشِ قطره هایت
در دلِ تابستان
تبِ مردادی ام را پایین بیاورد
ببار تا زیر قطره هایت اشک هایم پنهان بماند
بارش َت که تمام شد
نقاب خنده را بَر میدارم
و بَر صورت رنگ پریده ام می زنم
باید همه چیز عادی به نظر برسَد
هیس.....! چیزی نگو
این حرف ها بین من وتو و دَر و دیوار هایِ این اتاق بماند
تو بارانی....
زلال و پاک و بخشنده
نمی دانی انسان بودن چیست!!
که گَر میدانستی هیچگاه نمیباریدی پیش چشم هایشان
انسان که باشی باید خیلی چیز ها را پنهان کنی
انسان که باشی حرف هایت تا ابد در دِلت می ماند
انسان که باشی زندگی میان انسان ها سخت می گُذرد
آن قدر سخت که
عادت میکنی به جای خالیشان
حتی به حذف کردنشان از زندگیت
و فراموشیشان در یاد و خاطِرَت
آن گاه اِعترافاتَت را بلند بلند فریاد میزنی
و می نویسی...
می نویسی تا یادِ قلبت باشد
شیرینی این اِعترافِ تلخ.
دلم گرفته است باران
ببار بر من و تنهایی هایم
استادی پرسید:چرا وفتی عصبانی هستیم داد میزنیم ؟
یکی ازدانشجویان گفت :چون درآن لحظه خونسردیمان را از دست می دهیم
استاد گفت :این درست ؛اما چراباوجودی که طرف مقابل کنارمان است داد می زنیم ؟
بعد از بحث های فراوان سرانجام استاد چنین توضیح داد :
هنگامی که دونفراز یکدیگر عصبانی هستند قلبهایشان از یکدیگرفاصله می گیرد
وبرای جبران این فاصله مجبورند داد بزنند،هرچه عصبانیت بیشتر،فاصله بیشتر
وآنها باید صدایشان را بلندتر کنند،
سپس استاد پرسید :هنگامی که دونفرعاشق همدیگر باشندچه اتفاقی می افتد؟
آنها به آرامی با هم صحبت می کنند،چرا؟
چون قلب هایشان خیلی به هم نزدیک است وهنگامی که عشق شان به یکدیگر بیشتر شد
حتی حرف معمولی هم باهم نمی زنند وفقط در گوش هم نجوا میکنندوعشق شان همچنان بیشتر می شود
سرانجام حتی نجوا هم نمی کنندوفقط یکدیگررا نگاه می کنند
این همان عشق خداست به انسان
که خدا حرف نمی زنداما همیشه صدایش رادر همه وجودت حس میکنی
اینجاست که بین انسان وخداهیچ فاصله ای نیست
ومی توانی در اوج همه شلوغی ها بدون اینکه لب به سخن باز کنی
بااو حرف بزنی
خدایی باشید وعاشق....♥
پسرانی را می بینم هر لحظه
سرگردان و بی مقصد
آواره در کوچه ها
یا سوار بر ماشین ها
چشم هایی از هوس متلاشی
و افکاری پوچ و هیچ
کاغذ و خودکار بدست و گاهی
دهانی آماده برای تیکه پرانی
بدان....
نه موهایی در هم آویخته...
و نه قدی بلند...
ونه لباس های برند...
آنچه تورا برایم مرد می کند...
مردآنگی توست....
من زنآنگی ام را از سر راه نیاورده ام
که به هوس های تو بسپارم
تو از زن چه می فهمی؟
عروسکی خوش آب و رنگ
برای چند صباحی بازی؟
نیش هایت همیشه باز است
و دهنت بوی گند دود می دهد
هرچه بخواهی از آن بیرون می اندازی
حرف های درشت،حرف های زشت
تو از مردانگی چه می دانی؟
در این میان مردانی را می شناسم
که کنارشان آرامش میابی
مردانی که تورا برحسب زیبایی ظاهر نمی سنجند
قلبت را در میابند و با صدایشان خوشبختی را طنین انداز می کنند
ته ریش کمی دارند،چشم هایشان درخشان است
فایل موسیقی هایشان،پر از نوایِ مداحی ارباب است
و زمزمه ی لبهایشان لبیک یا زینب
اینان با عشق،قنوت نماز را می گویند
با قلب دخترآن بازی نمی کنند
اینان بر خدا توکل می کنند
تا عشقشان را با یک نفر به اشتراک بگذارند
و من هم میدانم یکی هست
در این کره خاکی
تا حوایش شوم
او آدم است و
از جنس من نیست
اما روحش به وسعت من است
خدارو شکر زمین گرد است
اینقدر دور زمین می گردم
تا پیدایش کنم
دختر جنگجو و آرزوگر ما امروز
برای یافتن نیمه گمشده اش
اینچنین زنده است
نه برای دیدن لآت های خیابان
من به این برابری رسیدم که
زن و مرد برآبر نیستند!!!
در واژه احساس زن ، سروری می کند
و در واژه استقامت،مرد پادشاهی
البته به شرط آنکه
مرد مرد و زن زن باشد!