.کپشن خاص.
ﺑﻌﻀﯽ ﺭﻭﺯﻫﺎ، ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﺳﺖ. ﺩﻟﺖ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻨﺸﯿﻨﯽ ﯾﮏ ﮔﻮﺷﻪ ﻭ ﺳﺮﺕ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ. ﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﺯﻧﮓ ﺑﺰﻧﺪ، ﻧﻪ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﮐﻨﺪ ﻭ ﻧﻪ حتا ﺣﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﺑﭙﺮﺳﺪ. ﺩﻟﺖ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﻪ ﺭﯾﺶ ﺍﺕ ﺭﺍ ﻧﺰﻧﯽ، ﻟﺒﺎﺱ ﺗﻤﯿﺰﺕ ﺭﺍ ﻧﭙﻮﺷﯽ، ﻣﻮﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺷﺎﻧﻪ ﻧﮑﻨﯽ ﻭ ﺣﺘﯽ ﺁﻥ ﺁﻫﻨﮕﯽ ﺭﺍ ﮔﻮﺵ ﮐﻨﯽ، ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺭَﺩَﺵ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯼ.
ﺩﻟﺖ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻝ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺷﯽ، ﻣﺎﻝ ﺧﻮﺩِ ﺧﻮﺩﺕ. ﺯﺍﻧﻮﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺑﮕﯿﺮﯼ، ﺑﻪ ﻗﺒﻞ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯽ ﻭ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ. ﻭ ﯾﺎ حتا ﻓﮑﺮ ﻫﻢ ﻧﮑﻨﯽ. ﻓﻘﻂ ﺑﻐﺾ ﮐﻨﯽ. ﺑﯽ ﻫﯿﭻ ﺩﻟﯿﻠﯽ... ﺑﯽ ﻫﯿﭻ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺍﯼ...
ﺑﻌﻀﯽ ﺭﻭﺯﻫﺎ، ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﺳﺖ ﻭ ﭼﻪ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ، ﺗﺎﺑﻠﻮﯾﯽ ﺑﻪ ﮔﺮﺩﻥ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﯾﺎ ﮐﺎﻏﺬﯼ ﺑﻪ ﭘﯿﺸﺎﻧﯽ ﭼﺴﺒﺎﻧﺪ ﮐﻪ ﺭﻭﯾﺶ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ :
ﻋﺰﯾﺰﺍﻧﻢ، ﻣﻦ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ. ﻭﻟﯽ لطفن، ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻣﻦ ﻧﺸﻮﯾﺪ.
ﻭ ﭼﻘﺪﺭ ﺑﻬﺘﺮ ﻣﯽ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺟﺎﯼ ﮐﺎﻣﻨﺖ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺖ.
ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ی ﺍﯾﻨﮑﻪ :
ﺁﻣﺪﻡ ﻧﺒﻮﺩﯼ، ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺁﯾﻢ...
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی لویی
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
جرأت کنید راست و حقیقی باشید.
جرأت کنید زشت باشید!
اگر موسیقی بد را دوست دارید، رک و راست بگویید.
خود را همان که هستید نشان دهید.
این بَزَک تهوع انگیز دورویی و دو پهلویی را از چهره روح خود بزدایید و
با آب فراوان بشوئید...
"رومن رولان"
من مایلم چیزهای جدیدی بیاموزم زیرا همه چیز را نمی دانم. مایلم مفاهیمی قدیمی را که دیگر کاربردی برایم ندارد، دور بریزم. مایلم بتوانم به موقعیت های ناخوشایند بگویم: «من دیگر نمی خواهم این وضعیت را ادامه دهم.» من می دانم که قادرم رشد کنم. نه اینکه شخص بهتری شوم، چون این بدان معناست که به اندازه ی کافی خوب نیستم، اما می توانم بهتر از اینکه هستم بشوم.
رشد و تغییر هیجان برانگیز است، حتی اگر انجام آن برایم مشکل باشد.
آنچه در این لحظه مهم است، انتخاب، فکر، باور و حرف های کنونی شماست. که افکار و کلمات آینده تان را خلق می کند. افکارتان تجارب فردا، هفته ی بعد، ماه بعد و سال بعدتان را شکل می دهد.
" لوییز هی "
آیا میدانید که لویی مارک پیس کیست؟؟؟؟؟؟؟
تعجبی نداره که نمیدونید آخه منم نمیدونم!!!
مادرم سه قانون داشت:
عاشق شو، عاشق بمان و عاشق بمیر ...
بابا می خندید و مثل تمام مَردهای آن روزها، عشق را کیلویی چند صدا می زد!
خواهرم، قانون اول را خیلی دوست داشت...
آنقدر زیاد که هر روز لابه لای فرمول های ریاضی و حساب چند بار مرورش می کرد تا شاید مردی پیدا شود برای اثباتش...
برادرم، دومی را... مادر زادی عاشق بود...
گنجشک های لب ایوان را " خاتون " صدا می کرد و به شمعدانی های روی طاقچه می گفت: " بانو "
و حوض حیاط، چقدر شبیه قانون سوم بود!
هیچ وقت آب نداشت ولی از هر طرف که نگاهش می کردی دو ماهی سرخ را همیشه توی ذهنش می رقصاند ...
من اما آدمی بودم " قانون مدار " عاشقت شدم، عاشقت هستم...
و این عشق ات...
راستی من چند وقتی هست که مُرده ام! ...
#`پادشاه_تنهایی
ما آدمها دو سبد باخودمون داریم:
یکی جلومون آویزونه،یکی هم پشتمون.
نکات مثبت وخوبی هامونو میندازیم تو سبد جلویی،
عیبهامونو تو سبدپشتی.
وقتی تومسیر زندگي داریم راه میریم،فقط دو چیزو می بینیم
خوبیهای خودمون و عیبهای نفرجلویی.
در سال ١٩٧٧ یک مرد ٦٣ ساله ، عقب یک ماشین بیوک را از روی زمین بلند كرد تا دست نوه اش را از زیر آن بیرون آورد ...
قبل از آن هیچ چیزی سنگین تر از كیسه ٢٠ كیلویی بلند نكرده بود !
او بعدها كمی دچار افسردگی شد ...
میدانید چرا؟
چون در ٦٣ سالگی فهمیده بود چقدر توانایی داشته كه باورش نداشته و عمرش را با حداقل ها گذرانده!
منتظر نشوید ٦٣ ساله شوید ...
توانایی انسان نامحدود است !
⭐️«خودت را دوست بدار و کمک کن تا دیگران نیز خود را بیشتر دوست بدارند»⭐️
پاهاتون رو هنگام راه رفتن تصور کنید
پای جلویی غروری نداره
پای پشتی شرمنده نیست.
چون هر دو میدونن موقعیتشون تغییر میکنه.
زندگی هم همیشه در حال تغییره...
پس هیچوقت امیدت رو از دست نده
کاش توی این جاده تابلویی نصب میشد برای دلخوشی ام : تــــــــــــــــو ، دو کیلومتر !
مردها
مظلوم ترین جنس آفریدهٔ خدایند
شاید شما توی دلتان،
یا بلندبلند بخندید و بگویید :
جوک میگویی؟
یا مثلا بگویید :
مردها؟
مظلوم؟
این هم از آن حرفهاست!
اما راستش این است که مردها،
پشت نقاب غرور و منم منم شان،
گاه کودکانی معصوم و بی پناهند،
گاه عاشقانی نگون بخت،
و گاه پیرمردی تنها توی پارک.
و من فکر میکنم
که ته ته خوشبختی هر مردی،
خندهٔ زن و بچه اش است…
مردها را سخت میشود شناخت،
همه شان ته ریش ندارند،
همه شان فیتنس نیستند،
اتفاقا بعضیهایشان کچل و بی قواره اند،
بعضی دندانهای جلوییشان افتاده و بعضیها کوتاه اند با یک گلوله شکم!
اما همین مردهای معمولی، وقتی شما دارید خرید میکنید،
یا وقتی آرام برنامهٔ آشپزی نگاه میکنید،
یا موقع سرخ کردن بادمجان،
حتی وقتی که با بیحوصلگی از یقه های چرکشان گلایه میکنید،
مشغول جنگ هستند،
جنگ با مشغولیات ذهنی خودشان،
با راست و ریس کردن اجاره خانه،
با چک سر برج،
با قسط فلان،
با اینکه چطور کنار اینهمه مشکلات لبخند یادشان نرود،
و تاریخ تولد و عقد و ازدواج و هزار چیز عجیب دیگر،
که برای شما فرشته ها مهم است، یا چطور یک گوشهٔ آرام پیدا کنند
تا دردهایشان را توی سطل تنهایی خودشان عق بزنند،
مردها موجودات مظلومی هستند،
حواستان باشد،
که اگر دلشان خوش یک استکان چای است،
همیشه حاضر باشد،
که تعریف کنید ازشان،
حتی اگر شکمشان گنده
و کله شان کچل است،
مردها،
به محبت زنده اند،
و نه هیچ چیز دیگر،
باقی قضایا فقط فکرهای زنانه است،
بریزیدشان دور و طور دیگری نگاه کنید،
دنیا واقعا زیباست…
توجه❗️
این متن برای مردها نوشته شده
و نه نامردها