چه بی تکرار لیلایی چه بی اندازه مجنونم
غم عشق تو را عمری به این احساس مدیونم
سراپا عاشقت هستم سرزلف غمت دستم
تو پیغمبر شدی و من به آئین تو پیوستم
خط چشم تو تعلیق و لبت از نسخ بالاتر
نگاهت اوج نستعلیق ابروها معلی تر
دل شاعر گرفتار رباعی های ناب تو
دوبیتی، مثنوی حتی غزل در پیچ و تاب تو
هزاران کوه فرهاد و هزارن دشت مجنونت
از این زیبایی مطلق زمین بسیار ممنونت
تو مثل سرو ایرانی بسان شعر می مانی
تو تنها واژه ی بین من و احساس و بارانی
مرا بر آستان خود بخوان و مبتلا تر کن
خودت را در خیال من از این بی انتها تر کن
گوینده: مجتبی گرکانی نژاد
شاعر:جواد مزنگی
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی لیلایی
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
در شهر تو میخانه زیاد است، ولی من...
شوریده و دیوانه زیاد است، ولی من...
جمعیتی اطراف تو سرگرم طوافند
بر گِرد تو پروانه زیاد است، ولی من...
شیرینی و لیلایی و عذرایی و ویسی
از عشق تو افسانه زیاد است، ولی من...
بگذار که بغض تو بماند که بماند
هر چند تو را شانه زیاد است، ولی من...
این شعر پر از "من" شده؛ گفتی عوضش کن
باشد! "من" بیگانه زیاد است، ولی من...
چادرت تا ساحل آمد باز دریا شد خروشان
این چه لیلایی است مجنون کرده دریای مرا
.
امیرحسین_یوسفی
خوش به حال دل ما گرچه پر از تنهایی ست
هرچه هم هست گرفتار غم لیلایی ست
هرچه از جور زمان زخم به قامت دارد
جای شکرش سر جاش است پر از شیدایی ست
ما گداییم ولی عزتمان لم یزلی ست
که گدایی سر کوی حسین آقایی ست
هرکسی قدر پر کاه به او دل بسته ست
به خداوند قسم حیدری و زهرایی ست
آبروی دوسرا نوکری هیئت اوست
قسمت هر که از او دل بکند، رسوایی ست
ما همه اهل خرابات حسین آبادیم
کربلایی ست هر آن کس که دلش اینجایی ست
هرکه بر سر در قلبش نزند نام حسین
به خدا اهل ولا نیست، که او دنیایی ست
دیدن خواب حرم قسمت هر هفته ی ماست
وه که این خواب عجب خواب و عجب رؤیایی ست
باز هم در دل جنون آغاز شد / زخم میدانهای مین ابراز شد
باز هم مجنون لیلایی شدیم / بعد عمری باز شیدایی شدیم . . .
هفته دفاع مقدس مبارک
به لیلایی شنیدم یا علی گفت به مجنونی رسیدم یا علی گفت
چمن با ریزش باران رحمت دعایی کرد او هم یا علی گفت
نسیمی غنچه ای را باز میکرد به گوش غنچه کم کم یا علی گفت
مگر خیبر زجایش کنده میشد یقین آنجا علی هم یا علی گفت
بگذار تا قسمت کنم تنهاییام را
هرگز ننوشم تلخ دیگر چاییام را
آیینهام؛ زیباییام را از تو دارم
من با تو پیدا میکنم زیباییام را
بر قلب آتش میزنم همچون سیاوش
پروانه حسرت خورده بیپرواییام را
از سیب سرخ خواهشم آدم که نگذشت
حالا دوباره خواهش حوّاییام را...
تکرار کردم... رد نکن... از حُسن، دور است
بر صخره میکوبی دل دریاییام را؟!
پس من کجا؟ پس من چرا؟ پس من چگونه؟
شیرینیام... عذراییام... لیلاییام را...
شاید که تیغی و ترنجی لازمت هست
باور کنی تا شدّت شیداییام را
شاید بفهمی حال من را، شاید این بار
پیراهنت حاشا کند رسواییام را...