متضاد شکننده چیه؟ مقاوم؟ نشکن؟ هیچکدوم، نقطه مقابل لیوانی که با زمین خوردن میشکنه لیوانی نیست که نمیشکنه، بلکه اون لیوان خیالیایه که با زمین خوردن قویتر میشه. متضاد شکننده، پادشکننده است.
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی لیوانی
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
If you wish to create a new reality you must first let go of the one that no longer servers you a glass that is already full cannot hold more water
اگه میخوای واقعیت جدیدی خلق کنی اول باید واقعیت قبلی که دیگه به دردت نمیخوره رو رها کنی. لیوانی که لبریزه جایی برای نگه داشتن آب بیشتر نداره
.࿐
گاهی با یک قطره ،
لیوانی لبریز می شود
گاهی با یک کلام ،
قلبی آسوده و آرام می گردد
گاهی با یک بی مهری ،
دلی می شکند !!
مراقب بعضی یک ها باشیم ...
در حالی که ناچیزند ، همه چیزند .
لیوانی چای ریخته بودم و منتظر بودم خنک شود. ناگهان نگاهم به مورچه ای افتاد که روی لبه ی لیوان دور میزد. نظرم را به خودش جلب کرد. دقایقی به آن خیره ماندم و نکته ی جالب اینجا بود که این مورچه ی زبان بسته ده ها بار دایره ی کوچک لبه ی لیوان را دور زد. هر از گاهی می ایستاد و دو طرفش را نگاه میکرد. یک طرفش چای جوشان و طرفی دیگر ارتفاع. از هردو میترسید به همین خاطر همان دایره را مدام دور میزد. او قابلیت های خود را نمیشناخت. نمیدانست ارتفاع برای او مفهومی ندارد به همین خاطر در جا میزد. مسیری طولانی و بی پایان را طی میکرد ولی همانجایی بود که بود.
یاد بیتی از شعری افتادم که میگفت " سالها ره میرویم و در مسیر ، همچنان در منزل اول اسیر"
ما انسان ها نیز اگر قابلیت های خود را میشناختیم و آنرا باور میکردیم هیچگاه دور خود نمیچرخیدیم. هیچگاه درجا نمیزدیم
گاهی با یک قطره
لیوانی لبریز می شود
گاهی با یک کلام
قلبی آسوده و آرام می گردد
گاهی با یک بی مهری
دلی می شکند
مراقب بعضی یک ها باشیم
در حالی که ناچیزند ، همه چیزند
.
- من از همان لیوانی که به گلدان ها آب می دهم ،می نوشم..
پس چرا سبز نمی شود این جان؟
من با همین دستی که به کبوترها دانه می بخشد،
نان می خورم..
پس چرا پر نمی گیرد این دل؟
#زهرا_نوروزی
خستهتر از آنم که لیوانی چای
آرامم کند
آغوش گرم ترا میخواهم
در جنگلی ناشناس
وقتی که "آسمان"
از لابهلای شاخهها سرک میکشد ...
#فریبا_عرب_نیا
با لیوانی چای هم می توان مست شد
اگر اویی که باید باشد باشد ...
گاهی
با یک قطره
لیوانی لبریز میشود
با یک کلام قلبی
آرام میشود......
و با یک بی مهری دلی
میشکند!!!!!
مـراقب بعضی یک ها
باشیم درحالی که ناچیـزند
اما...
همه چیزند
لیوانی چای ریخته بودم و منتظر بودم خنک شود. ناگهان نگاهم به مورچه ای افتاد که روی لبه ی لیوان دور میزد. نظرم را به خودش جلب کرد. دقایقی به آن خیره ماندم و نکته ی جالب اینجا بود که این مورچه ی زبان بسته ده ها بار دایره ی کوچک لبه ی لیوان را دور زد. هر از گاهی می ایستاد و دو طرفش را نگاه میکرد. یک طرفش چای جوشان و طرفی دیگر ارتفاع. از هردو میترسید به همین خاطر همان دایره را مدام دور میزد. او قابلیت های خود را نمیشناخت. نمیدانست ارتفاع برای او مفهومی ندارد به همین خاطر در جا میزد. مسیری طولانی و بی پایان را طی میکرد ولی همانجایی بود که بود.
یاد بیتی از شعری افتادم که میگفت " سالها ره میرویم و در مسیر ، همچنان در منزل اول اسیر"
ما انسان ها نیز اگر قابلیت های خود را میشناختیم و آنرا باور میکردیم هیچگاه دور خود نمیچرخیدیم. هیچگاه درجا نمیزدیم