.️شب به تنهایی خودش
.مأمور بر آزارِ ماست...
.️وای از آن ساعت
.که با"غَم"هم تبانی میکند
.نگاه پر مهر خدا.
.بدرقه لحظه هاتون.
..شب خوش
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی مأمور
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
شب به تنهایی خودش ،
مأمور بر آزارِ ماست ..
وای از آن ساعت
که با " غَم " هم تبانی می کند....
(حسین فروتن)
تو فرمانده لحظه های زندگیت هستی
ثانیه هـا مأمورند خوشبختے رابه تو برسانند
"شـروع کن"
خوشبختی جایش
همینجاست ڪنار تو
نگذار زندگی از مقابل چشمانت بگذرند.
تو فرمانده لحظہ هاے زندگےات هستے
ثانیہ ها مأمورند خوشبختے را بہ تو برسانند
"شـروع کن"
خوشبختے جایش
همینجاست...
ڪنار تو
مامور سرشماری:
سلام مادرجان
ميشه لطفا بیای دم در؟
سلام پسرم...
بفرما؟
از سرشماری مزاحمت میشم.
مادر تو این خونه چند نفرید؟
اگه ميشه برو شناسنامههاتونو بیار که بنویسمشون...
مادر آهسته و آروم لایِ در رو بیشتر باز کرد...
سر و ته کوچه رو یه نگاهی انداخت...
چشماش پراشک شد و گفت:
پسرم، قربونت برم، ميشه مارو فردا بنویسی...!!!؟؟؟
مأمور سرشماری، پوزخندی زد و گفت:
مادر چرا فردا؟
مگه فردا میخواید بیشتر بشید؟
برو لطفاً شناسنامت رو بیار وقت ندارم.
آخه...!!!
پسرم 31 سالِ پیش رفته جبهه...
هنوز برنگشته...
شاید فردا برگرده...!!!
بشیم دو نفر...!!!
میشه فردا بیای؟؟؟
توروخدا...!!!
مأمور سرشماری سرشرو انداخت پایین و رفت...
مغازه دار ميگفت:
الان 29 ساله هر وقت از خونه میره بیرون،
کلیدِ خونشرو میده به من و میگه:
آقا مرتضی...!!!
اگه پسرم اومد، کلیدرو بده بهش بره تو...
چایی هم سرِ سماور حاضره...
آخه خستس باید استراحت کنه...
شهدا شرمنده ایم..... ✘
شادي روح همه اونایی که از جان خودشون گذشتند و رفتند تا ما باشیم رجز خوانی بکنیم بشیم نوچه دیگران ...
درود برشهدای وطن
شهدا...
شرمنده ایم...گروه ســــــــــردار سایه ها
یه بار مأمور جلومونو گرفت، گفت:از کجا میاید و به کجا میروید؟
گفتم: از کنعان می آییم و به مصر میرویم...
کسی تو راهنمایی رانندگی آشنا نداره ؟؟؟ :)))
دل سوختن عزرائیل
روزی رسول خدا (ص) نشسته بود، عزراییل به زیارت آن حضرت آمد. پیامبر(ص) از او پرسید: ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسان ها هستی، آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی سوخته است؟
عزارییل گفت در این مدت دلم برای دو نفر سوخت:
1- روزی دریایی طوفانی شد و امواج سهمگین آن یک کشتی را در هم شکست همه سر نشینان کشتی غرق شدند، تنها یک زن حامله نجات یافت او سوار بر پاره تخته کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره ای افکند و در همین هنگام فارغ شد و پسری از وی متولد شد، من مأمور شدم که جان آن زن را بگیرم، دلم به حال آن پسر سوخت.
۲- هنگامی که شداد بن عاد سالها به ساختن باغ بزرگ و بی نظیر خود پرداخت و همه توان و امکانات و ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد و خروارها طلا و جواهرات برای ستونها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل نمود. وقتی خواست به دیدن باغ برود همین که خواست از اسب پیاده شود و پای راست از رکاب به زمین نهد، هنوز پای چپش بر رکاب بود که فرمان از سوی خدا آمد که جان او را بگیرم، آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد، دلم به حال او سوخت بدین جهت که او عمری را به امید دیدار باغی که ساخته بود سپری کرد اما هنوز چشمش به باغ نیفتاده بود اسیر مرگ شد.
در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر (ص) رسید و گفت ای محمد! خدایت سلام می رساند و می فرماید: به عظمت و جلالم سوگند شداد بن عاد همان کودکی بود که او را از دریای بیکران به لطف خود گرفتیم و از آن جزیره دور افتاده نجاتش دادیم و او را بی مادر تربیت کردیم و به پادشاهی رساندیم، در عین حال کفران نعمت کرد و خود بینی و تکبر نمود و پرچم مخالفت با ما بر افراشت، سر انجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت،
تا جهانیان بدانند که ما به آدمیان مهلت می دهیم و لی آنها را رها نمی کنیم.
سالهاست زن بودن را فراموش كرده ام! در عوض راننده خوبی شده ام! حسابدار خبره، مأمور خريد زرنگ، مدير توانمند، باربر قوى، استراتژيست باهوشى شده ام!
اما ديگر خودم نيستم!
مدت زیادی است که در خودم گم شده ام!
چه كسی مرا به عرصه های مردانه کشاند؟! در حالی که شانه هايم، بازوانم و زانوهايم هنوز زنانه اند!
هنوز برای مرد شدن ساخته نشده ام!
افسوس كه ناآگاهانه مدتهاست به مرد بودنم افتخار می کنم!
فراموش کرده ام که زن بودن اوج افتخار است!
صبرم، عواطفم، هنرم ارزشمندتر از چیزهایی است كه به دست آورده ام!
دلم برای نوه هايم می سوزد، چه كسی می خواهد به دخترانم مادر بودن را بياموزد!
خانه ها بی مادر شده اند!
مردان ديگر نگران هزینه های زندگی نیستند! نگران خريد، دير رسيدن بچه ها، آينده خانواده و ... نیستند!
به لطف مرد شدن ما آنها فرصت زيادی برای سرگرمي پیدا کرده اند!
بهشت زير پايمان بود! ولی اکنون در جهنم دوگانگی می سوزیم؟!
دلم خیلی برای زن بودنم تنگ شده است.
تقدیم به بانوان سرزمینم
ﺑﻌﻀﻴﺎ هم تو یه جمله ﻣﺜﻪ مأﻣﻮﺭ ﻣﺨﻔﯽ ﻫﺴﺘﻦ
ﻧﻪ ﻋﻜﺴﻪ ﭘﺮﻭﻓﺎﻳﻠﺸﻮﻥ ﻣﻌﻠﻮﻣﻪ
ﻧﻪ ﺍﺳﻤﺸﻮﻥ
ﻧﻪ ﻻﻡ ﺗﺎ ﮐﺎﻡ ﺣﺮﻑ می زﻧﻦ
ﺍﻳﻨﺎ ﺳﺮباﺯﺍی ﮔﻤﻨﺎﻣﻦ
ﺑﺮﺍﺩﺭ! ﺧﻮﺍﻫﺮ! ﺧﺴﺘﻪ ﻧﺒﺎشی
آقا یه عطسه ای، سرفه ای، اِهِمی، چیزی :|
دیشب پوست هندونه رو گذاشتیم دم در
.
.
.
.
.
.
.
مأمور شهرداری آیفون زده می گه:
باژیلت تمیزش کردین؟!!!
.
.
.
یعنی دیگه آب شدیم رفتیم تو زمین!