تا نقش تو هست نقش آیینه ما
بوی خوش گل نشسته در سینه ما
در دیده بهار جاودان می شکفد
با یاد تو ای امید دیرینه ما . . .
.
.
.
یک روز نسیم خوش خبر می آید
بس مژده به هر کوی و گذر می آید
عطر گل عشق در فضا می پیچد
می آیی و انتظار سر می آید . . .
.
.
.
ماندیم به داغ انتظارت، مددی
ما و غم ودرد بی شمارت، مددی
دلخسته از این غمی که در ریشه ماست
در آرزوی فجر بهارت، مددی
.
.
.
ای راحت دل، قرار جانها برگرد
درمان دل شکسته ما، برگرد
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی ماندیم
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
مختار: تو چرا از قافله عشق جا ماندی ؟
کیان: راه گم کردم ابو اسحاق !!!
مختار: راهبلدی چون تو که راه را گم کند، نا بلدان را چه گناه ؟؟؟
کیان: راه را بسته بودند از بیراهه رفتم، هر چه تاختم مقصد را نیافتم، وقتی به نینوا رسیدم خورشید بر نیزه بود ...
مختار: شرط عشق جنون است ما که ماندیم، مجنون نبودیم ...
چفیه هاتان را به دست فراموشی سپردیم و وصیت نامه هایتان را نخوانده رها کردیم .
پلاکهایتان را که تا دیروز نشانی از شما بود امروز گمنام مانده است .
کسی دیگر به سراغ سربندهایتان نمی رود
دیگر کسی نیست که در وصف گلهای لاله و شقایق شاعرانه ترین احساسش را بسراید و بگوید :
چرا آلاله آنقدر سرخ است
چرا کسی نپرسید مزار حاج حسین بصیر کجاست
و چرا شهید محمدرضا در قبر خندید...
چرا وقتی که گفتیم :
یک گردان که همگی سربند یا حسین (ع ) بسته بودند شهید شدند کسی تعجب نکرد
چرا وقتی گفتند :
تنی معبر عبور دیگران از میدان مین شد شانه ای نلرزید
چرا هیچ کس نپرسید : به کدامین گناه هفتاد پاسدار را در شهر پاوه سربریدند
وقتی که گفتیم بعد از پانزده سال پیکر شهیدی را سالم از زیر خاک بیرون آوردند کسی تعجب نکرد
ولی با نام حقوق بشر حق را پایمال کردند.
چرا نمی دانیم شیمیائی چیست و زخم شیمیایی چقدر دردناک است
شاید ما نیز از تاولهای بدنشان می ترسیم که روزی بترکد و ما نیز شیمیائی شویم .
شاید اگر رنج آنها را می دیدیم درک می کردیم که چطور میشود یک عمر با درد زیست
نمیدانم که چرا کسی نپرسید چگونه خدا خرمشهر را آزاد کرد !!
ای شهیدان ما بعد از شما هیچ نکردیم .
آن ندای یا حسین (ع ) که ما را به کربلا نزدیک و نزدیکتر می کرد دیگر بگوش نمی رسد.
یادتان هست که به دختران این کشور گفتید سرخی خونمان را به سیاهی چادرتان به امانت می دهیم .
آیا دختران ما امانت دار خوبی بودند و خونتان را فرش راه رهگذران نکردند .
یادتان هست هنگامی که گفتید :
رفتیم تا آسمانی شویم و شما بمانید و بگوئید که بر یاران خمینی (ره ) چه گذشت .
رفتید ولی یادمان رفت که حتی یادمانتان را در یک هفته برگزار کنیم .
جایتان خالی اینجا عده ای فرهنگ شهادت را خشونت طلبی می نامند و شهید را خشونت طلب
وقتی حکایت شما را گفتیم فقط پچ پچی سر دادند و رفتند تا صلح را در کتاب جنگ و صلح تولستوی جستجو کنند.
رفتند تا با نام شهید کیسه بدوزند ولی نفهمیدند که چطور بسیجیان همپای امامشان جام زهر را نوشیدند و چقدر سخت بود.
دیگر کسی نیست تا قلب رهبر امت را شاد کند.
عده ای مصلحت دیدند که مقابل توهین به اسلام و شهید سکوت کنند ولی ما مصلحت خویش را در خون رقم زدیم .
راست گفته اند :
که بهشت را به بها میدهند نه به بهانه و ما عمری است که بهانه بهشت را میگیریم .
آری بسیجیان !! میدانم که از آن روزی که تمام شهیدان را بدرقه کردید و برگشتید دلهایتان را در سنگرها جا گذاشتید , میدانم که هنوز هم دلهایتان هوای خاکریزهای جنوب را می کند و می دانم که دیگر کسی از بسیج نمی گوید , ولی بدانید که تا شما هستید ما می توانیم از همت بشنویم و از خاطرات حسین خرازی لذت ببریم و پای صحبت مادر سه شهید محمدزاده بنشینیم , تا شما هستید میدانم که رهبر تنها نیست و تا شما هستید تنها عشق , تنها میداندار این عرصه است .
امروز کسانی از شهیدان سخن می گویند که از دیدن فشنگ نیز واهمه دارند.
کسانی دم از شهادت می زنند که با شنیدن صدای آژیر تا کفشهایشان زرد می شود
ولی در میدان عمل جز سکوت چیزی از آنها نمی بینی .
ما ماندیم تا امروز از آنان بگوییم و فریاد برآوریم « ما از این گردنه آسان نگذشتیم ای قوم »
ما ماندیم که نه یک هفته بلکه سالهای سال از آنان بگوییم . چرا که خون آنان است که می تپد.
و یادمان نرود که اگر امروز در آسایش زندگی می کنیم مدیون آنانیم .
مدیون حماسه هایی که آنان آفریدند.
یادمان نرود که ما هنوز باید جواب بدهیم که « بعد از شهدا چه کردیم
*گفتگو با خدا * *خواب دیدم در خواب با خدا گفتگویی داشتم . * *خدا گفت : پس میخواهی با من گفتگو کنی ؟ * *گفتم : اگر وقت داشته باشید . * *خدا لبخند زد * *وقت من ابدی است . * *چه سوالاتی در ذهن داری که میخواهی بپرسی ؟ * *چه چیز بیش از همه شما را در مورد انسان متعجب می کند ؟ * *خدا پاسخ داد ...* *این که آنها از بودن در دوران کودکی ملول می شوند . * *عجله دارند که زودتر بزرگ شوند و بعد حسرت دوران کودکی را می خورند .* *این که سلامتی شان را صرف به دست آوردن پول می کنند. * *و بعد پولشان را خرج حفظ سلامتی میکنند . * *این که با نگرانی نسبت به آینده فکر میکنند . * *زمان حال فراموش شان می شود . * *آنچنان که دیگر نه در آینده زندگی میکنند و نه در حال . * *این که چنان زندگی میکنند که گویی هرگز نخواهند مرد . * *و آنچنان میمیرند که گویی هرگز زنده نبوده اند . * *خداوند دست های مرا در دست گرفت و مدتی هر دو ساکت ماندیم . * *بعد پرسیدم ...* *به عنوان خالق انسان ها ، میخواهید آنها چه درس هایی اززندگی را یاد بگیرند ؟ * *خدا دوباره با لبخند پاسخ داد . * *یاد بگیرند که نمی توان دیگران را مجبور به دوست داشتن خود کرد . * *اما می توان محبوب دیگران شد . * *یاد بگیرند که خوب نیست خود را با دیگران مقایسه کنند . * *یاد بگیرند که ثروتمند کسی نیست که دارایی بیشتری دارد . * *بلکه کسی است که نیاز کم تری دارد * *یاد بگیرن که ظرف چند ثانیه می توانیم زخمی عمیق در دل کسانی که دوست شان داریم ایجاد کنیم . * *و سال ها وقت لازم خواهد بود تا آن زخم التیام یابد . * *با بخشیدن ، بخشش یاد بگیرن .* *یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را عمیقا دوست دارند .* *اما بلد نیستند احساس شان را ابراز کنند یا نشان دهند . * * *یاد بگیرن که میشود دو نفر به یک موضوع واحد نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند. * *یاد بگیرن که همیشه کافی نیست دیگران آنها را ببخشند .* *بلکه خودشان هم باید خود را ببخشند . * *و یاد بگیرن که من اینجا هستم . * *همیشه*
کاش در کودکی می ماندیم ؛ جایی که تنها تلخی زندگی ما شربت تبمان بود …
رفت حاجی به طواف حرم و ...
بازآمد !
ما به قربان تو رفتیم و ...
همان جا ماندیم !