قرار نبوده
قرار نبوده تا نم باران زد ، دستپاچه شویم و زودچتری ازجنس پلاستیک روی سر بگیریم مبادا مثل کلوخ آب شویم....
قرار نبوده
این قدر دور شویم و مصنوعی!
ناخن های مصنوعی،
دندان های مصنوعی،
خنده های مصنوعی،
آوازهای مصنوعی،
دغدغه های مصنوعی...
هر چه فكر میکنم میبینم قرار نبوده ما این چنین با بغل دستی هایمان در رقابت های تنگانگ باشیم تا اثبات کنیم موجود بهتری هستیم،
این همه مسابقه و مقام و رتبه و دندان به هم نشان دادن برای چیست؟
قرار نبوده
همه از دم ، درس خوانده بشویم
از دم ، دکترا به دست بر روی زمین خدا راه برویم،
بعید می دانم راه تعالی بشری از دانشگاه ها و مدرکهای ما رد بشود.
باید کسی هم باشد که گوسفندها را هی کند،
دراز بکشد نی لبک بزند,
با سوز هم بزند و عاقبت هم یک روز در همان هیات چوپانی به پیامبری مبعوث شود.
یک کاوه لازم است که آهنگری کند که درفش داشته باشد که به حرمت عدل از جا برخیزد و حرکت کند.
قرار نبوده
این همه در محاصره سیمان و آهن، طبقه روی طبقه برویم بالا،
قرار نبوده
این تعداد میز و صندلیِ کارمندی روی زمین وجود داشته باشد،
بی شک این همه کامپیوتر...و پشت های غوز کرده ي آدم های ماسیده در هیچ کجای خلقت لحاظ نشده بوده...
تا به حال بیل زدهاید؟
باغچه هرس کردهاید؟
آلبالو و انار چیدهاید؟
کلاً خسته از یک روز ِکاري ِیَدی به رختخواب رفتهاید؟
آخ که با هیچ خواب دیگری قابل مقایسه نیست....
این چشم ها
برای نورمهتاب یا نور ستارگان کویر برای دیدن رنگ زرد گل آفتابگردان ,
برای خیره شدن به جاري ِآب
شاید ،
اما ....
برای ساعت پشت ساعت،
روز پشت روز،
شب پشت شب ...
خیره ماندن به نور مهتابی مانیتورها آفریده نشدهاند.!!!!!
قرار نبوده خروس ها دیگر به هیچ کار نیایند و ساعتهای دیجیتال صبح خوانی کنند.
آواز جیرجیرک های شب نشین حکمتی داشته حتما ً،
که شاید لالایی طبیعت باشد برای بخواب رفتن ما تا قرص خواب لازم نشویم و این طور شب تا صبح پرپر زدن اپیدمی نشود.....
من فکر میکنم قرار نبوده کار کردن جز بر طرف کردن غم نان،
بشود همه دار و ندار زندگی مان،
همه دغدغهزنده بودن مان,
همه دغدغه زنده بودن ....
قرار نبوده کنار هم بودن و زاد و ولد کردن،
این همه قانون مدنی عجیب و غریب و دادگاه و مهر و حضانت و نفقه و زندان و گروکشی و ضعف اعصاب داشته باشد......
قرار نبوده
این طور از آسمان دور باشیم و
سی سال بگذرد از عمرمان و
یک شب هم زیر طاق ستاره ها نخوابیده باشیم.....
قرار نبوده
کرِم ضد آفتاب بسازیم تا بر علیه خورشید عالمتاب و گرما و محبتش
زره بگیریم و جنگ کنیم....
قرار نبوده
چهل سال از زندگی رد کنیم اما کف پایمان یک بار هم بی واسطه کفش لاستیکی یا چرمی یک مسافت صد متری را با زمین معاشرت نکرده باشد....
قرار نبوده
من از اینجا و شما از آنجا، صورتکهای زرد به نشانه سفت بغل کردن و بوسیدن و دوست داشتن برای هم بفرستیم...
....
چیز زیادی از زندگی نمیدانم،
اما همین قدر میدانم که
این قرار نبوده هایی که برخلافشان اتفاق افتاده،
همگی مان را آشفته و سردرگم کرده...!
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی مانیتور
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
آدمایی که جای حرف زدن می نویسن، خطرناکن! درست مثل همون مصدومایی که خونریزی داخلی دارن و ناغافل خط ممتد، سوت می کشه رو مانیتور زندگیشون ... بی درد و بی علامت!
آدمایی که می نویسن مدت مدیدی توو سکوت بودن، توو انزوای دسته جمعی، از همونایی که مثل همون کلانتر کارتونی دوران بچگی مون،هیچکس نمی فهمه چی میگذره توو قلب طلایی یی که پشت ستاره ی حلبی چهره شون پنهون کردن...
آدمایی که می نویسن ، اونقدر می نویسن تا یه روز جوهر احساس شون خشک بشه و بعد خودشون می شن نقش اول قصه های ناتموم بقیه... درست مثل مجنون که اونقدر "مشق نام لیلا " کرد که بالاخره مرد! آره؛ مرد!
آدمایی که جای حرف زدن می نویسن، آلارم نمی دن؛ سوپاپ اطمینان هم ندارن.. فقط یهو می ریزن...کاملا یهو!
#ناهید_سعادتیان
خسته ام، مثه پلنگی که گذاشتنش رو تردمیل و جلوش یه مانیتور که توش آهو میدوعه... -_-
ﺑﺎ ﺗﻮﺍﻡ ﺑﺎ ﺗﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺯﻝ ﺯﺩﯼ ﺗﻮ ﻣﺎﻧﯿﺘﻮﺭ
ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭼﯽ ﻣﯿﮕﺮﺩﯼ؟
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ
ﺍﺯ ﻓﮑﺮ ﺑﯿﺎ ﺑﯿﺮﻭﻥ
ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ
ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻧﺒﺎﺵ ﺑﺨﻨﺪ.
ﺗﻮ ﺧﻮﺩﺕ ﻧﺮﯾﺰ
ﺍﻟﮑﯽ ﺣﺮﺹ ﻧﺨﻮﺭ
ﺗﻮ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺵ ﻣﯿﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺑﺪﯼ
ﺗﻮ ، ﻣﻦ ، ﻫﻤﻤﻮﻥ
ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻤﯿﻦ ﻓﺮﺩﺍ
ﺷﺎﯾﺪ
ﻧﺒﺎﺷﯿﻢ
ﻧﺒﺎﺷﻢ
ﭘﺲ ﺑﺨﻨﺪ…♥
امروز دیدم یک مانیتور مانتو پوشیده داره راه میره 0_0
بیشتر دقت کردم دیدم که ...
یه خانمِ که تبلت گذاشته روی گوشش حرف میزنه :|
حداقل سی اینچ بود :/
فعالیت کردن در فضای مجازی و پاک ماندن در آن تقوای دو چندانی میخواهد.
یادمان نرود:
گاهی به گناه به اندازه یک کلیک فاصله داریم...
یادمان نرود:
فضای مجازی هم محضر خداست...
در روز حساب تمام این سایت ها،...تمام کلیک ها ....یاهو مسنجر...آدی ها..
چت روم ها...به حرف می آیند و گواهی می دهند بر کارهایمان....
نکند که شرمنده شویم....امان از لحظه غفلت که خدا شاهد است و بس.....
گاهی روی مانیتور کامپیوتر بچسبانیم ورود شیطان ممنوع....
سلام دوستی که آلان قوز کردی جلو مانیتور
و دستو گذاشتی زیرچونت
آره باتوهستم یه کم صاف بشین
آها صافتر صاف.....
یه دقیقه دستی که روموس بردار
یه دقیقه بردار کار دارم
برداشتی؟؟
خوب روبه خودت بگیر به کف دستت نگاه کن
قسمت موچت سمت چپشو نگاه کن
خوب نگاه کردی
یه کبودی می بینی(شایدم قرمزه)
ماهمه این نقطه مشترک وداریم تاحالا بهش فکردید!!!!
چند شب پیش نشسته بودیم
مادربزرگ گیر داده بود
که این کبودی چیه؟؟
که هم توداری هم مهدی وهم ساحل ومریم
ماهم یهو برگشتیم به کف دستمون نگاه کردیم
زدیم زیرخنده !
بعد من بایه حالتی گفتم :مامریضیم .مریض
تاحالا به این موضوع اینقد عمیق فکرنکرده بودم
واسه سلامتی معتادای اینترنت دعاکنید
ﻣﺜﻞ ﺍﯾﻦ ﺷﻮﻓﺮ ﺍﺗﻮﺑﻮﺳﺎ
ﯾﻪ ﻓﻼﺳﮏ ﭼﺎﯾﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯿﺰ ﮐﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮ
ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﻧﮕﺎﻡ ﺑﻪ ﻣﺎﻧﯿﺘﻮﺭﻩ ﺧﻢ ﻣﯿﺸﻢ ﻣﯿﺎﺭﻣﺶ ﺑﺎﻻ…
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻗﺮﺍﺭﻩ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺍﺯ ﺟﻠﻮ ﺑﯿﺎﺩ :|
ما که از هم توقعی نداریم !!!
فقط قرار است من چیزکی بنویسم و شما بخوانید و گاهی بخندید و گاهی گریه کنید...
و یک ردپائی بگذارید تا من بدانم که اینجا، توی این برهوت تنها نیستم
و برای خودم حرف نمیزنم!
اصلا" شما هستید که من بدانم حرفهایم را کسی دوست دارد...
خودم را هم شاید !!!
بعد میگذارم شما حرف بزنید و من میآیم به گوش دادنتان.
جز این که نیست؟ هست ؟!!
ما آدمها همه تنهائیم و آنها که میایند اینجا تنهاتر…
و هر چه آن بیرون توی دنیای آدمها تنهاتر باشیم، اینجا پررنگتریم.
بیشتر پی ِدوست میگردیم. بلندتر داد میزنیم.
ما، قابل ترحمترین موجودات این دنیا، پناه میبریم به آدمهائی که نمیشناسیمشان !!!
به رابطههائی از جنس ِدیتا، از جنس ِفیبرنوری!
و دل میبندیم به لبخندهای یک صورتک زرد رنگ که فقط گاهی قلبی گوشهاش هست !!!
و دلخوشیم به بوسههای همان صورتک…
با هم میخندیم و با هم گریه میکنیم.
به جای چشمهای هم، به مانیتور نگاه میکنیم
و به جای دستهای هم، ماوس کامپیوترهایمان را در دست میگیریم.
ما چقدر تنهائیم…
و چقدر ابعاد این تنهائی وحشتآور است…
این قدر سرعت اینترنت اومده پایین که وقتی یه مطلبی رو سرچ میکنم
.
.
.
1-یادم میاد گاز رو خاموش نکردم میرم و خاموش میکنم.
2-به پو غذا میدم و میخوابونمش.
3-چند تا مسئله ریاضی حل میکنم.
4-ظرفا رو میشورم.
و برمیگردم و میبینم هنوز مطلب مورد نظرم پیدا نشده تازه بعدش بابام میاد میگه 24 ساعت کلت تو این مانیتوره:((((
کیا مثل من هستند؟