آبانیها چشمانداز زیبای زندگی هستن...اونقدر که با حضورشون در هر جایی، تکهای از بهشت رو روی زمین زنده میکنن. آدمهای با احساسی که در اوج غرور هم، از عشق زندگیشون دست نمیکشن و همیشه صورت ماهشون سبز به لبخنده...! هیچ غمی رو توی دل هیچ کسی نمیکارن و در سختترین شرایط هم، خوشههای غصه رو از قلب آدمها میچینن. زیباترین عاشقانههای دنیاشون فقط برای یه نفر سر باز میکنه...مثل شعر قشنگی که شاعر گفته:«مثل یک معجزهای، علت ایمان منی...همه «هان» و «بله» هستند و شما جان منی»
روح و جانهای پاییز، تولدتون مبارک
نازیلا زارع
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی ماهش
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
✿ کپشن خاص ✿
در حوالی این دنیا؛
نه صادق به زندگی هدایت شد،
نه فروغ از ناامیدی به امید رسید،
و نه سهراب قایقی ساخت
تا به شهر رویاهایش رسد.
قلم و کاغذ کارشان بازیست با ذهن،
تا روزمان را
به شب و ماهش دلخوش کنند.
خوشبخت باشید
همان باشید که میخواهید.
اگر دیگران آن را دوست ندارند.
بگذارید دوست نداشته باشند.
ولی تو همیشه همانی باش
که خودت دوست داری .. :)
بگذار شب ، به ستارگانش بنازد
وقتی که ماهش
مال من است
شبتون پر از عشق.
مامان یه چیزی میگم نگران نشو، چیز خاصی نیست
- رابطه ها، وقتی چیز خاص سه ماهشه -
باید با خدا یه صحبتی داشته باشم
ماهش دیگه تو اسمون نمی درخشه
چطوره چشای تورو بذاریم جاش؟
" خودنوشت "
بعضی وقتا که به صورت مثل ماهش نگاه میکردم ، نمیدونم متوجه می شد یا نه ، تو اون لحظه اونو زیباترین موجود دنیا میدیدم ، یه فرشته که انگار از آسمون اومده و با چشم های برق زده اش و لبخند نازش داره منو نگاه میکنه ، چقدر این لحظه ها عجیبه ...
و چقدر درد یادآوری این لحظه ها بعد از فراق عجیب تر ...
پ.ن
"خودِش می دونه باکیَم "
در حوالی این دنیا . . .
نه صادق ، به زندگی هدایت شد . .
نه فروغ ، از نا امیدی به امید رسید . .
و نه سهراب ، قایقی ساخت تا به شهر رویاهایش برسد !
قلم و کاغذ ؛ کارشان بازیست با ذهن . .
تا روزمان را به شب و ماهش دلخوش کند ! !
" خوشبخت " باش . . .
همان باش که میخواهی . . .
اگر دیگران آن را دوست ندارند . . .
بگذار " دوست نداشته باشند " . . .
ولی تو همیشه " همانی باش که خودت دوست داری " ! ! !
داشتم برگه های دانشجوهامو صحیح میکردم....
یکی از برگه های خالی حواسمو به خودش جلب کرد...
به هیچ کدام از سوال ها جواب نداده بود. ...
فقط زیر سوال آخر نوشته بود: «نه بابام مریض بوده، نه مامانم، همه صحیح و سالمن شکر خدا. تصادف هم نکردم، خواب هم نموندم، اتفاق بدی هم نیفتاده. دیشب تولد عشقم بود. گفتم سنگ تموم بذارم براش. بعد از ظهر یه دورهمی گرفتیم با بچه ها. بزن و برقص. شام هم بردمش نایب و یه کباب و جوجه ترکیبی زدیم. بعد گفت: بریم دربند؟ پوست دست مون از سرما ترک برداشت ولی می ارزید. مخصوصن باقالی و لبوی داغ چرخی های سر میدون. بعدش بهونه کرد بریم امامزاده صالح دعا کنیم به هم برسیم. رفتیم. دیگه تا ببرمش خونه و خودم برگردم این سر تهرون، ساعت شده بود یک شب. راست و حسینی حالش رو نداشتم درس بخونم. یعنی لای جزوتم باز کردما، اما همش یاد قیافش می افتادم وقتی لبو رو مالیده بود رو پک و پوزش. خنده ام می گرفت و حواسم پرت می شد. یهویی هم خوابم برد. بیهوش شدم انگار. حالا نمره هم ندادی، نده. فدا سرت. یه ترم دیگه آوارت میشم نهایتش. فقط خواستم بدونی که بی اهمیتی و این چیزا نبوده. یه وقت ناراحت نشی.»
چند سال بعد، تو یک دانشگاه دیگر از پشت زد روی شانه ام.گفت: «اون بیستی که دادی خیلی چسبید»... گفتم: «اگه لای برگه ات یه تیکه لبو می پیچیدی برام بهت صد می دادم بچه.»... خندید و دست انداخت دور گردنم. گفت: «بچمون هفت ماهشه استاد. باورت میشه؟» ...
عکسش را از روی گوشیش نشانم داد. خندیدم.
گفت: «این موهات رو کی سفید کردی؟ این شکلی نبودی که.»... نشستم روی نیمکت فلزی و سرد حیاط. نشست کنارم. دلم میخواست براش بگویم که یک شبی هم تولد عشق من بود که خودش نبود، دورهمی نبود، نایب نبود، دربند نبود، امامزاده صالح نبود،...... فقط سرد بود.....
ﺭ ﺣﻮﺍﻟﯽ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ !!
ﻧﻪ ﺻﺎﺩﻕ، ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﺪﺍﯾﺖ ﺷﺪ...
ﻧﻪ ﻓﺮﻭﻍ، ﺍﺯ ﻧﺎ امیدی ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺪ ﺭﺳﯿﺪ ...
ﻭ ﻧﻪ ﺳﻬﺮﺍﺏ ﻗﺎﯾﻘﯽ ﺳﺎخت
ﺗﺎ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﺭﻭﯾﺎﻫﺎﯾﺶ ﺭﺳﺪ ...
ﻗﻠﻢ ﻭ ﮐﺎﻏﺬ ﮐﺎﺭﺷﺎﻥ ﺑﺎﺯﯾﺴﺖ ﺑﺎ ﺫﻫﻦ
ﺗﺎ ﺭﻭﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﺐ ﻭ ﻣﺎﻫﺶ ﺩﻟﺨﻮﺵ ﮐﻨﻨﺪ ...
سال در پایان است...
من ز تقویم دلت باخبرم...
همه ماهش مهر است...
همه روزش احساس...
زنده باشی ای دوست...
شادیت افزون باد....
""سال نو پیشاپیش مبارک""