هوای دل بارانی ست
کوچه ای میخواهم برای
قدم زدنهای دو نفره
پشت پرچین های مسکوت دل
در ماورای افق های نامتناهی
ببار باران تا زندگی کنم با قدمهایش
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی ماورا
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
Little minds are tamed and subdued by misfortune; but great minds rise above them.
ذهن های کوچک توسط بی اقبالی به دام افتاده و مطیع گشته اند؛ اما اذهان بزرگ ماورای آن رشد میکنند.
.️ ⃟.
مفهوم زندگی تنها سرزنده بودن است. این مفهوم بسیار ساده و واضح است، اما انسان ها در وحشت و اضطرابی عظیم دست و پا می زنند، گویی که اضطراری برای دستیابی به چیزی ماورای خودشان وجود دارد
(آلن واتس)
دنیای من و مگس
یک هفته بود که با هم زندگی میکردیم.
شبها که دیر میخوابیدم، تا آخرین دقیقه ها دور سرم میچرخید.
صبح ها اگر دیر از خواب بیدار می شدم، خبری از او هم نبود.
شاید او هم مانند من، سر بر کتابی گذاشته و خوابیده بود.
در گشت و گذار اینترنتی، متوجه شدم که عمر بسیاری از مگس های خانگی در دمای معمولی حدود ۷ تا ۲۱ روز است.
با خودم… شمردم. حدود ۷ روز بود که این مگس را میدیدم.
این مگس قسمت اصلی یا شاید تمام عمرش را در خانه ی من زندگی کرده بود. احساسم نسبت به او تغییر کرد.
به جسدش که بیجان روی میز افتاده بود، خیره شده بودم.
غصه خوردم. این مگس چه دنیای بزرگی را از دست داده است.
لابد فکر میکرده «دنیا» یک خانه ی ۵۰ متری است که روزها نور از «ماوراء» به درون آن می تابد و شبها، تاریکی تمام آن را فرا میگیرد.
شاید هم مرا بلایی آسمانی میدیده که به مکافات خطاهایش، بر او نازل گشته ام!
شاید نسبت آن مگس به خانه ی من، چندان با نسبت من به عالم، متفاوت نباشد.
من مگس های دیگر خانه ام را با این دقت نگاه نکرده ام.
شاید در میان آنها هم رقابت برای اینکه بر کدام طبقه کتابخانه بنشینند وجود داشته.
شاید در میان آنها هم مگس دانشمندی بوده است که به دیگران «تکامل» می آموخته
و میگفته که ما قبل از اینکه «بال» در بیاوریم، شبیه این انسانهای بدبخت بوده ایم.
شاید به تناسخ هم اعتقاد داشته باشند و فکر کنند در زندگی قبلی انسانهایی بوده اند که در اثر کار نیک، به مقام «مگسی» نائل آمده اند.
شاید برخی از آنها فیلسوف بوده باشند.
شاید در باره فلسفه ی زندگی مگسی، حرف ها گفته و شنیده باشند.
شاید برخی از آنها تمام عمر را با حسرت مهاجرت به خانه ی همسایه سر کرده باشند.
مگسی را یادم میآید که تمام یک هفته ی عمرش را پشت شیشه نشسته بود به امید اینکه روزی درها باز شود و به خانه ی همسایه مهاجرت کند.
مگس دیگری را یادم آمد که تمام هفت روز عمرش را بی حرکت بر سقف دستشویی نشسته بود.
تو گویی که فکر میکرد با برخواستن از سقف، سقوط خواهد کرد.
یا شاید از ترس اینکه بیرون این اتاق بسته ی محبوس، جهنمی برپاست…
بالای سر مگس مرده نشستم و با او حرف زدم:
کاش میدانستی که دنیا بسیار بزرگ تر از این خانه ی کوچک است.
کاش جرأت امتحان کردن دنیاهای جدید را داشتی.
کاش تمام عمر هفت روزه ی خود را بر نخستین دانه ی شیرینی که روی میز من دیدی، صرف نمیکردی.
کاش لحظه ای از بال زدن خسته نمیشدی، وقتی که قرار بود برای همیشه اینجا روی این میز، متوقف شوی.
آن مگس را روی میزم نگاه خواهم داشت تا با هر بار دیدنش به خاطر بیاورم که:
عمر من در مقایسه با عمر جهان از عمر این مگس نیز کوتاه تر است.
شاید در خاطرم بماند که دنیا، بزرگتر و پیچیده تر از چیزی است که می بینم و می فهمم.
شاید در خاطرم بماند که بر روی نخستین شیرینی زندگی، ماندگار نشوم.
نمیخواهم مگس گونه زندگی کنم. بر می خیزم. دنیا را میگردم و به خاطر خواهم سپرد که عمر کوتاه است و دنیا، بزرگ.
بزرگتر و متنوع تر از چیزی که چشمانم، به من نشان میدهد
ساکت باشید .
اما بدانید سکوت حقیقی حرف نزدن نیست...
بلکه ثمره ی تسلیم و اعتماد به ماورا، و نداشتن دغدغه و نگرانی است.
سکوت صدای خداوند است ...
رفتم كتاب فروشي خواستم وانمود كنم خيلي حاليمه گفتم
كتاب ماوراء انتگرال راديكاليسم رو داريد؟؟
گفت بله
.
.
.
.
قلبم گرفت
گفتم پس يك جلد خرس مهربون بديد:-))))
من یک آريايي ام؛ اهورامزداي من الله است، از تبار کوروشم ، ولی شاهم حسين بن علی (ع) ست، از ديار آرشم ، ولی کماندار من مسلم بن عقیل است، امپراطوری ام هخامنشی ست ، ولی جغرافيای من بين الحرمين است، شاه عباس را دوست دارم ، ولی شاه من عباس بن علی ست ، آری من ايراني ام عاشق کاوه ، مديون نادرشاه ، ولی پيامبرم محمدبن عبدالله(ص)است، قدمت کشورم از ماورای تاريخ است وبه قدمت آن مینازم زیبایی های تاریخ کشورم را دوست دارم ، ولی تمام زیبایی های دنیا را در کلام مولایم حیدرکرار میبینم ، آري آري من يک ايراني ام... و متنفرم از کسانی ک به اسم تاریخ کشورم به اعتقاداتم ضربه میزنند... من یک آریایی شیعه ام....
حرفهایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود نمیگوییم..
و حرفهایی هست برای نگفتن، حرفهایی که هرگز سر به ابتذال
گفتن فرود نمیآورند.
حرف های شگفت، زیبا و اهورایی همینهایند و سرمایه ماورایی هرکس
به اندازه حرفهایی است که برای نگفتن دارد،
حرفهای بیتاب و طاقتفرسا، که همچون زبانههای بیقرار آتشاند و
کلماتش هر یک انفجاری را به بند کشیدهاند؛
کلماتی که پارههای بودن آدمیاند.
اینان هماره در جستجوی مخاطب خویشند، اگر یافتند، یافته میشوند و
در صمیم وجدان او آرام میگیرند..
و اگر مخاطب خویش را نیافتند، نیستند..
و اگر او را گم کردند، روح را از درون به آتش میکشند و دمادم،
حریقهای دهشتناک عذاب بر میافروزند.
(دکتر علی شریعتی)
حرفهایی هست برای"گفتن"
که اگر گوشی نبود نمیگوییم.
و حرفهیی هست برای"نگفتن"
حرفهایی که هرگز سر به"ابتذال گفتن"فرود نمی آرند.
حرفهایی شگفت،زیبا و اهورایی همین هایند.
و سرما یه ی ماورایی هرکسی به اندازه ی حرفهایی ست که برای نگفتن دارد...
هر زمان که شعر
توی وصف تو
کم می آورد
کاغذی مچاله می کنم
ای جمال ِ ماورای شعر
من شبی به خاطرت
زیر کوه ِ کاغذ مچاله دفن می شوم