يک روز بعد از ظهر وقتي اسميت داشت از سرکار به خانه باز ميگشت، سر راه زن مسني را ديد که ماشينش خراب شده و ترسان در برف ايستاده. اسميت از ماشين پياده شد و خودش را معرفي کرد و گفت من آمدهام کمکتان کنم. زن گفت صدها ماشين از روبروي من رد شدند، اما کسي نايستاد، اين واقعاً لطف شماست.
وقتي اسميت لاستيک را عوض کرد و درب صندوق عقب را بست که آماده رفتن شود، زن پرسيد: من چقدر بايد بپردازم؟
اسميت پاسخ داد: شما هيچ بدهي به من نداريد. من هم در چنين شرايطي بودهام؛ روزي شخصي پس از اينکه به من کمک کرد، گفت اگر واقعاً ميخواهي بدهيات را بپردازي، بايد نگذاري زنجير عشق به تو ختم شود.
چند مايل جلوتر، زن کافه کوچکي را ديد و داخل شد تا چيزي ميل کند و بعد به راهش ادامه دهد؛ اما نتوانست بيتوجه از لبخند شيرين زن پيشخدمت باردار بگذرد، او داستان زندگي پيشخدمت را نمي دانست و احتمالاً هرگز نخواهد فهميد، وقتي پيشخدمت برگشت تا بقيه صد دلار را بياورد، زن بيرون رفته بود، درحاليکه روي دستمال سفره يادداشتي گذاشته بود.
وقتي پيشخدمت نوشته را خواند اشک در چشمانش حلقه زد؛ در يادداشت نوشته بود : شما هيچ بدهي به من نداريد. من هم در اين موقعيت بودهام؛ يک نفر به من کمک کرد و گفت اگر ميخواهي بدهيات را به من بپردازي، نبايد بگذاري زنجير عشق به تو ختم شود.. همان شب وقتي زن پيشخدمت به خانه برگشت، درحاليکه به ماجراي پيش آمده فکر ميکرد به شوهرش گفت: دوستت دارم اسميت! همه چيز داره درست ميشه!!
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی مايل
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
سالها پيش زماني كه به عنوان داوطلب در بيمارستان
استانفورد مشغول كار بودم با دختري به نام ليزا اشنا شدم
كه از يك نوع بيماري جدي و نادري رنج مي برد.
ظاهرا تنها شانس بهبودي او گرفتن خون از برادر 5 ساله ي
خود بود كه او نيز قبلا مبتلا به همان بيماري بود و به طرز
معجزه اسايي نجات يافته و هنوز نياز به مراقبت هاي ويژه ي
فيزيولوژي براي مبارزه با بيماري داشت.
پزشك معالج وضعيت بيماري خواهرش را توضيح داد و سوال كرد
كه ايا براي بهبودي خواهرخود مايل به اهداي خون هست يا
نه؟
برادر خردسال اندكي ترديد كرده سپس نفس عميقي كشيده و
جواب داد:بله من اين كار براي نجات ليزا انجام خواهم داد.
در طول انتقال خون كنار خواهر خود روي تختي دراز كشيده و
مثل تمامي انسان ها با مشاهده ي اين كه رنگ به چهره ي
خواهرش برمي گشت
خوشحال بوده و لبخند مي زد.
سپس رنگ چهره ي او پريد و بي حال شده ولبخند بر لبانش
پژمرد.
نگاهي به دكتر انداخته و با صداي لرزاني پرسيد:ايا مي
توانم زودتر بميرم؟
پسر خردسال به خاطر سن كمش توضيحات دكترمعالج را عوضي
فهميده بود
و تصور مي كرد بايد تمام خون خود را به خواهرش بدهد
و با شجاعت خود را اماده ي مرگ كرده بود...
چه کسی تو را به خاطر خودت دوست دارد؟!!!
چه کسی تو را به خاطر خودت دوست دارد؟
به دنبال کسي باش که تو را به خاطر زيبايي هاي وجودت زيبا خطاب کند نه به
خاطر جذابيتهاي ظاهريت
________________________________
کسي که دوباره با تو تماس بگيرد حتي وقتي تلفنهايش را قطع مي کني
________________________________
کسي که بيدار خواهد ماند تا سيماي تو را در هنگام خواب نظاره کند
________________________________
در انتظار کسي باش که مايل باشد پيشاني تو را ببوسد[حمايتگر تو باشد]
________________________________
کسي که مايل باشد حتي در زماني که درساده ترين لباس هستي تورا به دنيا نشان دهد
________________________________
کسي که دست تو را در مقابل دوستانش در دست بگيرد
________________________________
در انتظار کسي باش که بي وقفه به ياد توبياورد که تا چه اندازه برايش مهم
هستي و نگران توست و
چه قدر خوشبخت است که تو را در کنارش دارد
در کارتونهاي زمان بچگيمون
تارزان لخت بود،
سيندرلا 12 شب به بعد ميومد خونه،
پينوکيو دروغ ميگفت،
بتمن با سرعت بالاي 300 مايل بر ساعت رانندگي ميکرد
سفيدبرفي تويه خونه با هفت تا مرد زندگي ميکرد
و پاپاي پيپ ميکشيد و تاتــــو داشت...
پس تقصير ماها نيست.الگوهامون مورد داشتن !!!
اين روزها دلم اصرار دارد
فرياد بزند؛
اما . . .
من جلوي دهانش را مي گيرم،
وقتي مي دانم کسي تمايلي به شنيدن صدايش ندارد!!!
اين روزها من . . .
خداي سکوت شده ام؛
خفقان گرفته ام تا آرامش اهالي دنيا،
خط خطي نشود . . .!!!