چشم هايم ضعيف شده اند
و دست هايم مى لرزند
انگار ديگر بزرگ شده ام
بچه كه بودم فكر مى كردم
كسى به سنِّ امروزِ من
يعنى " آدم بزرگ "
هميشه دوست داشتم بزرگ شوم
هنوز هم مطمئن نيستم كه شده ام يا نه
اما...
حالا از پيرى مى ترسم
از دچار شدن به سرنوشتِ پدر
از فراموش شدن
از سرما
از برف
از
...
مى ترسم



{ سیامک عباسی }
خاطرات متروك ...