هيچ وقت از خودمون پرسيديم قيمت يه روز زندگی چنده؟!
ما که قيمت همه چيز رو با پول میسنجيم
تا حالا شده از خدا بپرسيم:
قيمت يه دست سالم چنده؟!
يه چشم بی عيب چقدر می ارزه؟!
چقدر بايد بابت اشرف مخلوقات بودنمون پرداخت کنيم؟!
قيمت يه سلامتی فابريک چقدره؟!
و خيلی سؤال ها مثل اين...
ما همه چيز را مجانی داريم و شاکر نيستيم...
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی مجانی
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
هر قدر سنم بیشتر میشود کمتر به قضاوت مردم در مورد خودم اهمیت میدهم.
از این رو هر چقدر مسن تر میشوم بیشتر از زندگی لذت میبرم ...
حذف کردن آدمها از زندگیم به این معنی نیست که ،
از آنها متنفرم!!
معنای ساده اش این است که برای خودم احترام قائلم ...
هر کسی قرار نیست به هر قیمتی تا ابد با من بماند ...
لطف بسیار بزرگی در حق خودمان خواهیم کرد اگر کسانی که روحمان را،
مسموم میکنند را رها کرده و به آرامش پناه ببریم ...
زندگی به من آموخت که هر اشتباهی تاوانی دارد ،
وهر پاداشی بهایی ...
پنیر مجانی فقط در تله موش یافت میشود ...
سمين بهبهاني
خاطره ای از یک پزشک متخصص اطفال
من دکتر س.ص متخصص اطفال هستم.
سالها قبل چکی از بانک نقد کردم و بیرون آمدم ؛
کنار بانک دستفروشی بساط باطری ، ساعت ،فیلم و اجناس دیگری پهن کرده بود.
دیدم مقداری هم سکه دو ریالی در بساطش ریخته است.
آن زمان تلفنهای عمومی با سکه های دو ریالی کار میکردند.
جلو رفتم یک تومان به او دادم و گفتم دو ریالی بده ؛
او با خوشرویی پولم را با دو سکه بهم پس داد و گفت: اینها صلواتی است!
گفتم: یعنی چه؟ گفت: برای سلامتی خودت صلوات بفرست و سپس به نوشته روی میزش اشاره کرد.
(دو ریالی صلواتی موجود است)
باورم نشد ، ولی چند نفر دیگر هم
مراجعه کردند و به آنها هم...
گفتم: مگر چقدر درآمد داری که این همه دو ریالی مجانی میدهی؟
با کمال سادگی گفت:
۲۰۰ تومان که ۵۰ تومان آن را در راه خدا و برای این که کار مردم راه بیفتد دو ریالی میگیرم و صلواتی میدهم.
مثل اینکه سیم برق به بدنم وصل کردند، بعد از یک عمر که برای پول دویدم و حرص زدم ،دیدم این دست فروش از من خوشبخت تر است که یک چهارم از مالش را برای خدا میدهد،
در صورتی که من تاکنون به جرأت میتوانم بگویم یک قدم به راه خدا نرفتم و یک مریض مجانی نیز نپذیرفتم .
احساساتی شدم و دست کردم ده تومان به طرف او گرفتم .
آن جوان با لبخندی مملو از صفا گفت: برای خدا دادم که شما را خوشحال کنم . این بار یک اسکناس صد تومانی به طرفش گرفتم و او باز همان حرفش را تکرار کرد.
من که خیلی مغرور تشریف دارم مثل یخی در گرمای تابستان آب شدم...
به او گفتم : چه کاری میتوانم بکنم؟ گفت: خیلی کارها آقا! شغل شما چیست؟ گفتم: پزشکم.
گفت: آقای دکتر شب های جمعه در مطب را باز کن و مریض صلواتی بپذیر. نمیدانید چقدر ثواب دارد!
صورتش را بوسیدم و در حالی که گریان شده بودم ، خودم را درون اتومبیلم انداختم و به منزل رفتم.
دگرگون شده بودم ،
ما کجا اینها کجا؟!
از آن روز دادم تابلویی در اطاق انتظار
مطبم نوشتند با این مضمون؛
دوستان و آشنایان طعنه ام زدند،
اما گفته های آن دست فروش در گوشم همیشه طنین انداز بود و این بیت سعدی:
گفت باور نمی کردم که تو را
بانگ مرغی چنین کند مدهوش
گفت این شرط آدمیت نیست
مرغ تسبیح گوی و ما خاموش ..
▁
راستى یك سوال :
شغل شما چیه؟
همراه مجانین و همآواز لیالی
دیروز از آن کوچه گذشتم به چه حالی
کبک دری و هوبره سرمشق گرفتند
در شکل خرامیدن از آن چشم مثالی
از رنگ و لعاب تن تو ، بیدگلی ها
این نقش نگارند به اسلیمی قالی
هر سال مرا با تو به یک لحظه گذشته ست
هر لحظه گذشته ست مرا بی تو به سالی
کاشا دلم اندازه ی دریای تو جا داشت
جا دارد اگر بشکند این ظرف سفالی
بر مشعل بی روغن ما چشم تو روشن
در محفل بی رونق ما جای تو خالی ...
{ علیرضا بدیع }
مورد داشتیم دختره رفته تو پمپ بنزین
از مامور پمپ بنزین پرسیده تنظیم بادمجانی یعنی چی؟
مامور پمپ بزین با تعجب میپرسه تنظیم بــادمــجــانــی!!!!!
دختره تابلو روبرو رو نشون میده که نوشته بود:
"تنظیم بـــادِ مــَـجــانــی
تو پمپ بنزین دختره ازم میپرسه تنظیم بادمجانی یعنی چی?
با تعجب پرسیدم تنظیم بادمجانی..!!!؟؟
.
.
.
.
.
.
.
رفیقم تابلو روبرومونو نشونم میده که نوشته بود: "تنظیم باد مجانی"
.
.
وزارت آموزش و پرورش خسته نباشی!!!
دختر است انتظاری ازش نمیره
من :بابا نونوایی قیامت بود!
بابام :منظورت اینه که شلوغ بود
من :نه منظورم اینه که گناه کار ها رو مینداختن تو تنور به آدم خوبا نون مجانی میدادن!!!
خو آخه پدر من اینم سواله که تو میپرسی :|
به بابام میگم نونوایی قیامت بود،
میگه: یعنی شلوغ بود؟!
گفتم : پــــــ نه پــــــ گناهکار ها رو می انداختن
توی تنور و به نیکوکارا نون مجانی می دادن
یه بنده خدایی تعریف میکرد:
یه چند سال پیش باغ وحش زدیم تو شهرمون
قیمت بلیط زدیم 500ت کسی نیومد.
کردیمش300ت کسی نیومد.
100ت بازم کسی نیومد.
مجانی کردیم همه اومدن تو باغ وحش. در رو قفل کردیم قفس شیر و باز کردم.
صدا زدم خروجی 5000 تومن
و اینگونه انتقام گرفتیم از مردم شهرمون
زندگی به من آموخت هرچیزی قیمتی دارد؛
پنیر مجانی فقط در تله موش یافت میشود....