کپشن های مربوط به مجبورشد

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی مجبورشد

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

ازشخصی پرسیدند:روزهاوشب هایت چگونه میگذرد؟
باناراحتی گفت:چه بگویم!امروزازگرسنگی مجبورشدم که کوزه سفالی که یادگارسیصدساله اجدادم بود رابفروشم ونانی تهیه کنم.
گفت:خداوندروزی ات راسیصدسال پیش کنارگذاشته وتواینگونه ناشکری می کنی؟

مردي در هنگام رانندگي، درست جلوي حياط يك تيمارستان پنچر شد و مجبورشد همان جا به تعويض لاستيك بپردازد.
هنگامي كه سرگرم اين كار بود، ماشين ديگري به سرعت از روي مهره هاي چرخ كه در كنار ماشين بودند گذشت و آن ها را به درون جوي آب انداخت و آب مهره ها را برد.
مرد حيران مانده بود كه چه كار كند.
تصميم گرفت كه ماشينش را همان جا رها كند و براي خريد مهره چرخ برود.
در اين حين، يكي از ديوانه ها كه از پشت نرده هاي حياط تيمارستان نظاره گر اين ماجرا بود، او را صدا زد و گفت:
از ٣ چرخ ديگر ماشين، از هر كدام يك مهره بازكن و اين لاستيك را با ٣ مهره ببند و برو تا به تعميرگاه برسي.
آن مرد اول توجهي به اين حرف نكرد ولي بعد كه با خودش فكر كرد ديد راست مي گويد و بهتر است همين كار را بكند.
پس به راهنمايي او عمل كرد و لاستيك زاپاس را بست.
هنگامي كه خواست حركت كند رو به آن ديوانه كرد و گفت:

خيلي فكر جالب و هوشمندانه اي داشتي.
پس چرا توي تيمارستان انداختنت؟
ديوانه لبخندي زد و گفت:

من اينجام چون ديوانه ام. ولي احمق كه نيستم!

وقتایی طبع شوخیم گل میکنه

توی حرم امام رضا گیردادم که بشینم رو ویلچر

توحرم بودیم که حواسم پرت شد یهو از رو ویلچر بلند شدم

مردم بهم هجوم آوردن

تموم لباسامو تیکه تیکه کردن

چقد التماس کردم شلوارمو درنیارن

فک کردن حاجت گرفتم

هیچی دیگه تا هتل مجبورشدم دوباره بشینم رو ویلچر