وقتی کسی رو دوست داشته باشی

و اون آدم چند وجهی باشه

یعنی مثلن هم اخلاقش خوب باشه هم قیافه اش

هم درس خون باشه هم هنرمند

هم مهربون باشه هم غیرقابل پیش بینی

یعنی مثل یه روز عادی بهار بند بند وجودش دوست داشتنی باشه

و اون وقت تو وجه های مختلفی از این آدمو شناخته باشی

درک کرده باشی لمس کرده باشی دیده باشی

و برای با این آدم بودن محدود باشی

نداشته باشیش

نبینیش

نتونی ابراز علاقه کنی

وجوه دوست داشتنت در محدودیتت

مدام به هم برخورد می کنند

تکثیر می شوند

منعکس می شوند

در هم ضرب می شوند

و تو

و تو

بی چاره و بی چاره تر می شوی...