- و من پی برده ام،
بالشت ها
بزرگترین مخزنِ آب شورِ جهان اند..
چیزی به وسعتِ ده ها اقیانوس
در کنارِ هم..!!
#شیما_سهرابی
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی مخزن
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
تو ماهی و من ، ماهی این برکه ی کاشی
اندوه بزرگی ست ، زمانی که نباشی!
آه از نفس پاک تو و ، صبح نشابور
از چشم تو و ، حجره ی فیروزه تراشی
پلکی بزن ای ، مخزن اسرار ، که هر بار
فیروزه و یاقوت ، به آفاق بپاشی!
ای باد سبک سار! ، مرا بگذر و بگذار!
هشدار! ، که آرامش ما را ، نخراشی
هرگز به تو دستم نرسد ، ماه بلندم!
اندوه بزرگی ست ، چه باشی.. چه نباشی
(علیرضا بدیع)
هرگز با نگرش یک گدا دعا نکنید.
شما مخلوق خدا هستید. به عنوان مخلوقِ او شما حقی بر گنجینهاش در مخزن بینهایت دارید.
با اطمینان مطلق که او دارد به شما گوش میدهد دعا کنید. او گوش میدهد اگر با عشق به او دعا کنید.
با عشق از او بخواهید، هرگز گدایی نکنید.
منظور از خواستن این نیست که باید خواسته خود را بر او تحمیل کنید با وجود مخالفت او با برآوردن آرزویتان. منظورم این است که با اعتقاد راسخ که او میخواهد هرآنچه نیاز دارید به شما دهد دعا کنید و او به شما خواهد داد. حضرت مسیح به این شکل گفته: دعا با ایمان.
ایمان مطلق و عشق مهمترین عناصر در دعا کردن هستند.
باور کنید میتوانید و بعد به تمام کائنات انرژی بفرستید. خدا براورده میکند
دل گر این مخزنِ کینه ست که مَردم دارند
هرکه یک دل شِکند ، کعبه ای آباد کند ..!
@deltangi_fsm
+ کسی که بخواد بره نه چمدون میبنده، نه گوشیش خاموش میشه، نه چیز دیگه!
فقط سرد میشه ولی مهربون! همین...
- مگه تا حالا کسی رو دوست داشتی؟
اتوبوس رسیده بود ترمینال، میدونستم اگر بگم رسیدم اونم پا میشه میاد دنبالم،اونم پنج صبح!
به خودم گفتم میرم تو نمازخونه ی ترمینال یا یه قدمی میزنم تا بیدار شه...
هنوز فکرم تموم نشده بود پیام اومد رو گوشیم که "بیا سمت در پشتی ترمینال!" دختره ی احمق انگار جی پی اس اتوبوس بهش وصل بود!
از دور دیدمش از سنگینی کوله پشتی قهوه ای همیشگیش، میشد فهمید که بازم دیشب نخوابیده و نهار ظهر رو آماده می کرده و فقط با یه کرم ضد آفتاب آرایشش رو ماست مالی کرده!
خندم گرفت گفتم: حداقل چراغ رو روشن میکردی که تو ابروهات ضد آفتاب نزنی! گفت:
"علیک سلام" و بغلم کرد
و آروم دم گوشم گفت:
"اگر بدونی قیافت توی این سرما چقد دوست داشتنی و مسخره میشه مخصوصا اون دماغت که عین مخزن گردالی ته دماسنج جیوه ای سرخ میشه دلقک خان!" نفهمیدم چی گفت حواسم پرت بوی موهاش بود و خط اتوی مقنعه ی سورمه ایش که معلوم بود بازم عجله ای اتو زده که دو خطه شده!
گفتم: یه روزی میفهمم چطوری این همه فرزی که به همه ی کارات میرسی!
من که فقط بخوام یه چمدون ببندم باید نصف روز فکر کنم چی چی بردارم!
صدای بوق ممتد آژانسیه تو خیابون بلند شد که یعنی بدو بدو سمت خیابون!
تو ماشین؛ یقه خزدار پالتوی قهوه ای که میشد یه شالگردنم باشه، درآورد پیچید دور صورتم و با لحن حرص خوردن مخصوصِ خودش بدون اینکه دندوناش از هم باز شه گفت: سرما نخوری حالا همین امروز! بعد چسبید بهم... آژانسی آینشو تنظیم کرد و یه نگاه از آینه به ما دوتا، بعد پرسید کجا برم؟
اخم کردم که یعنی سرت بکار خودت باشه و فقط راه بیوفت!
بنده خدا ترسید گفت: آبان هوای اینجا خیلی سرده!
.
.
- خنگ خدا کجایی تو؟ حواست با منه؟
میگم کسیو دوست داشتی؟
+نه...
پلکی بزن ای مخزن اسرار که هر بار
فیروزه و الماس به آفاق بپاشی
ﻧﮕﻮ ﮔﻮﺷﯽ، ﺑﮕﻮ ﻣﺨﺰن اﻻﺳﺮار
ﺧﺪا ﻧﮑﻨﻪ ﯾﻪ روز اﯾﻦ ﮔﻮﺷﯽ ﻣﻮﺑﺎﯾﻠﻢ، دﺳﺖ ﮐﺴﯽ ﺑﯿﻔﺘﻪ
ﺧﻮدم ﮐﻪ ﻫﯿﭽﯽ ﯾﻪ ﻋﺪﻩ دﯾﮕﻪ ﺑﺪﺑﺨﺘﻦ ﻣﯽ ﺷﻦ