از قشنگترین قربون صدقههای دنیا رو فروغ میگه:
«قربان مردمکهای بیقرار چشمهایت بروم، قربان غم و شادی ات بروم، تو چه هستی که جز با تو آرام نمیگیرم. حتی جای پایی از تو در خاک برای من کافیست.»
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی مردمکِ
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
از قشنگترین قربون صدقه های دنیا رو فروغ میگه :
قربان مردمکهای بیقرار چشمهایت بروم قربان غم و شادی ات بروم،تو چه هستی که جز با تو آرام نمیگیرم،حتی جای پایی از تو در خاک برای من کافیست»🤍
قربانت بروم،
قربان سراپای وجودت،
قربان موهای پشت گردنت بروم،
قربان مردمکهای بیقرار چشمهایت بروم،
قربان غم و شادی ات بروم.
تو چه هستی که جز با تو آرام نمیگیرم.
حتی جای پایی از تو در خاک برای من کافیست.
| فروغ فرخزاد |
.️.
.
قربان مردمکهای بیقرار چشمهایت بروم، قربان غم و شادی ات بروم. تو چه هستی که جز با تو آرام نمیگیرم. حتی جای پایی از تو در خاک برای من کافیست.
• فروغ فرخزاد
. .
قربان مردمکهای بیقرار چشمهایت بروم قربان غم و شادی ات بروم
تو چه هستی که جز با تو آرام نمیگیرم
حتی جای پایی از تو در خاک برای من کافیست.🤍
- فروغ فرخزاد
تو چشم گشودی و آرامش با مردمکِ براقِ چشمانت به رگ هایم تزریق شد.
آغاز و ختم ماجرا،
لمس تماشای تو بود
دیگر فقط تصویر من
در مردمکهای تو بود !
#افشین_یداللهی
- کمی مرا دوست داری
کمی قهوه را
کمی یکشنبه
کمی پیادهروی پشتِ سرم را...
تنها منم که چشمم به سیاهیِ مردمکهایِ توست،
تاریک خانهای که از آن عکسهایِ رنگی میخواهم..
#سمیرا_کرمی
تو مردمکِ چشمِ منِ مهجوری
زان با همه نزدیکیَت از من دوری
نِی نِی غَلَطَم
تو جان شیرین منی
زان با منی و
ز چشم من مستوری....
" فروغی بسطامی "
جان عاشق یک طرف یک موی لیلا یک طرف
کوچهی محبوب یک سو کل دنیا یک طرف
مثل مجنون تار میبیند جهان را چشم من
میکشی از پنجره تا پردهها را یک طرف
گردنم کج میشود، یک شهر میریزد به هم
تا که میریزد چنین آن زلف زیبا یک طرف
غرق در تعبیر خواب گیسوی آشفتهات
یک طرف صورتنگاران، اهل معنا یک طرف
در مصافی نابرابر میکشد روح مرا
گیسوانت یک طرف ، آن خالِ تنها یک طرف
هست حق هم با اقلیت اگر زیباتر است
مردمکهای تو یک سو، اهل تقوا یک طرف
با زبان گفتی برو، با چشمها گفتی بیا
میرود دل یک طرف در عاشقی، پا یک طرف
منزوی گشتم از آن چشم بلاتکلیف تو
یک طرف هم رنگ جنگل، رنگ دریا یک طرف
سر به رسوایی کشد وقتی که با هم رو شود
حسن یوسف یک طرف، دست زلیخا یک طرف
در قمار عشق دائم سکهها در چرخشند
یک طرف روی خوشی دارند اما یک طرف ...