به هست و نیست مرنجان ضمیر و
خوش می‌باش

که نیستی است
سرانجام هر کمال که هست ...


"حافظ"

•
ای دوست ‌تر از جانم
زین بیش مرنجانم
مگذر ز وفاداری
مگذار برین سانم
جان بود و دلی ما را
دل در سر کارت شد
جان مانده چه فرمایی
در پای تو افشانم ..️


. .

دل مرنجان
که ز هر دل به خدا راهی هست!
هر که را هیچ به کف نیست
به دل آهی هست

Ziba|

✨
پیش آی دمی جانم
زین بیش مرنجانم

✨
ای دوست ‌تر از جانم
زین بیش مرنجانم
مگذر ز وفاداری
مگذار برین سانم
جان بود و دلی ما را
دل در سر کارت شد
جان مانده چه فرمایی
در پای تو افشانم

دیوانه نمودم دل فرزانه خود را
در عشق تو گفتم همه افسانه خود را

غیر از تو که افروخته ای شعله به جانم
آتش نزند هیچ کسی خانه خود را

من زنده ام آخـــــر! دگری را تو مسوزان
ای شمـــــع، مرنجان دل پروانه خود را

از بهر تو سر باختن من هنری نیست
هر دلشده جان باخته جانانه ی خود را

دل کوچه به کوچه دود و نام تو گوید
باز آ، ببر این مرغک بی لانه ی خود را

با سنگ زدن از بر دلبر نشود دور
من خوب شناسم دل دیوانه خود را

گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو
آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست

مشاعره‌ در کلاه قرمزی

فاميل دور: چی بگم؟!
آقاي مجري: اگر در بند در ماندو نه! اون قبول نيست!
فاميل دور: اونو ميخواستم بگم آخه! اينو ميگم حالا: از در درآمدي و من از خود به در شدم...
پسرعمه زا: سلطان غم مادر، بي تو پسر نمي‌شود!
آقاي مجري: نه بچه جان! يه شعر قشنگ؛ بايد ميم هم داشته باشه.
پسرعمه زا: مي تو پسر نمي‌شود... خوبه؟!
فاميل دور: ما بدين در نه پي حشمت و جاه آمده‌ايم...
آقاي مجري: اين ديوونم کرد از دست اين دره!
پسرعمه زا: سلطان غم مادر!
ببعي: مرنجان دلم را که اين مرغ وحشي، ز بامي که برخاست، مشکل نشيند، ببببعععع! عين بده...
پسرعمه زا: سلطان غم مادر!!