کپشن های مربوط به مزاحمت

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی مزاحمت

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

تکست دادن و زنگ زدن نوبتی نیست ولی آدم از یه جایی به بعد احساس مزاحمت میکنه

شبی میرسه که بهم‌میگی دارم میمیرم…
منم میگم بسلامت عزیزم مزاحمت نمیشم.
به تلافی همه اون شب هایی که هزاربار مُردم و بیخیالم بودی!


گفت:
عاشقی؟
گفتم:
نه، هنوز کسی را ندارم
که تا صحبتم با او گرم شد
خیلی زود نگوید
مزاحمتان نشوم
خوب باشید
و خدانگهدار

بعضی وقتا دلم میخواد به خودم بگم ببخشید مزاحمت شدم،انقد اذیتت میکنم .

پشت تمام "ببخشید مزاحمت شدم ها"
"خواستنی بی رحمانه" پنهان شده...

انجمن آسیب شناسی اجتماعی ایران: «تعرض کلامی ومزاحمت علیه زنان درایران ۵ برابر اروپا»
خشونت و تعرض کلامی توسط افراد نزدیک زنان هم بسیار زیاده

زندگی را طوری بگذران که گویی
در حال خوردن هندوانه هستی.

از طعم شیرینش لذت ببر
و قدردانی کن.

به مزاحمت دانه های پخش شده
در آن اهمیتی نده....

مردم می‌گویند راه رفتن روی آب یک معجزه است، اما برای من راه رفتن مسالمت‌آمیز و بدون مزاحمت روی زمین معجزه حقیقی است.

ته پیاز و رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشم و چارم جاری بود. در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهیتابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه ، برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در رو زدند.
پدرم بود. بازم نون تازه آورده بود. نه من و نه شوهرم حس و حال صف نونوایی نداشتیم.
بابام می گفت:
نون خوب خیلی مهمه ! من که بازنشسته ام، کاری ندارم ، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم میگیرم. در می زد و نون رو همون دم در می داد و می رفت. هیچ وقت هم بالا نمی اومد. هیچ وقت.
دستم چرب بود، شوهرم در را باز کرد و دوید توی راه پله.
پدرم را خیلی دوست داشت. کلا پدرم از اون جور آدمهاست که بیشتر آدمها دوستش دارند ، این البته زیاد شامل مادرم نمی شود .

صدای شوهرم از توی راه پله می اومد که به اصرار تعارف می کرد و پدر و مادرم را برای شام دعوت می کرد بالا.
برای یک لحظه خشکم زد.

ما خانواده ی سرد و نچسبی هستیم. همدیگه رو نمی بوسیم، بغل نمی کنیم، قربون صدقه هم نمیریم و از همه مهم تر سرزده و بدون دعوت جایی نمیریم.

اما خانواده ی شوهرم اینجوری نبودن، در می زدند ومیامدند تو،روزی هفده بار با هم تلفنی حرف می زدند؛ قربون صدقه هم می رفتند و قبیله ای بودند.

برای همین هم شوهرم نمی فهمید که کاری که داشت می کرد مغایر اصول تربیتی من بود و هی اصرار می کرد، اصرار می کرد.
آخر سر در باز شد و پدر مادرم وارد شدند.
من اصلا خوشحال نشدم. خونه نا مرتب بود؛ خسته بودم.تازه از سر کار برگشته بودم، توی یخچال میوه نداشتیم...
چیزهایی که الان وقتی فکرش را می کنم خنده دار به نظر میاد اما اون روز لعنتی خیلی مهم به نظر می رسید!

شوهرم توی آشپزخونه اومد تا برای مهمان ها چای بریزد و اخم های درهم رفته ی من رو دید.
پرسیدم:
برای چی این قدر اصرار کردی؟

گفت:
خوب دیدم کتلت داریم گفتم با هم بخوریم.
گفتم:
ولی من این کتلت ها رو برای فردا هم درست می کردم.

گفت:
حالا مگه چی شده؟

گفتم:
چیزی نیست ؟؟؟ !!!
در یخچال رو باز کردم و چند تا گوجه فرنگی رو با عصبانیت بیرون آوردم و زیر آب گرفتم.

پدرم سرش رو توی آشپزخونه کرد و گفت:
دختر جون، ببخشید که مزاحمت شدیم. میخوای نونها رو برات ببرم؟

تازه یادم افتاد که حتی بهشون سلام هم نکرده بودم !
پدر و مادرم تمام شب عین دو تا جوجه کوچولو روی مبل کز کرده بودند.
وقتی شام آماده شد،
پدرم یک کتلت بیشتر بر نداشت.

مادرم به بهانه ی گیاه خواری چند قاشق سالاد کنار بشقابش ریخت و بازی بازی کرد.
خورده و نخورده خداحافظی کردند و رفتند و این داستان فراموش شد و پانزده سال گذشت.
پدر و مادرم هردو فوت کردند.

چند روز پیش برای خودم کتلت درست می کردم که فکرش مثل برق ازسرم گذشت:
نکنه وقتی با شوهرم حرف می زدم پدرم صحبت های ما را شنیده بود؟
نکنه برای همین شام نخورد؟
از تصورش مهره های پشتم تیر می کشد و دردی مثل دشنه در دلم می نشیند.
راستی چرا هیچ وقت برای اون نون سنگک ها ازش تشکر نکردم؟
آخرین کتلت رو از روی ماهیتابه بر می دارم. یک قطره روغن می چکد توی ظرف و جلز محزونی می کند.
واقعا چهار تا کتلت چه اهمیتی داشت؟!
حقیقت مثل یک تکه آجر توی صورتم می خورد:

"من آدم زمختی هستم"

زمختی یعنی:
ندانستن قدر لحظه ها،
یعنی نفهمیدن اهمیت چیزها،
یعنی توجه به جزییات احمقانه و ندیدن مهم ترین ها.
حالا دیگه چه اهمیتی داشت وسط آشپزخانه ی خالی، چنگال به دست کنار ماهیتابه ای که بوی کتلت می داد، آه بکشم؟

آخ. لعنتی، چقدر دلم تنگ شده براشون؛
فقط… فقط اگر الان پدر و مادرم از در تو می آمدند، دیگه چه اهمیتی داشت خونه تمیز بود یا نه...
میوه داشتیم یا نه...
همه چیز کافی بود:
من بودم و بوی عطر روسری مادرم، دست پدرم و نون سنگک .
پدرم راست می گفت که:
نون خوب خیلی مهمه.

من این روزها هر قدر بخوام می تونم کتلت درست کنم،
اما کسی زنگ این در را نخواهد زد،
کسی که توی دستهاش نون سنگک گرم و تازه و بی منتی بود که بوی مهربونی می داد.
اما دیگه چه اهمیتی دارد؟
چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی اهمیتشو می فهمی...!
زمخت نباشیم!

مامور سرشماری:
سلام مادرجان
ميشه لطفا بیای دم در؟

سلام پسرم...
بفرما؟
از سرشماری مزاحمت میشم.
مادر تو این خونه چند نفرید؟
اگه ميشه برو شناسنامه‌هاتونو بیار که بنویسمشون...

مادر آهسته و آروم لایِ در رو بیشتر باز کرد...
سر و ته کوچه رو یه نگاهی انداخت...
چشماش پراشک شد و گفت:
پسرم، قربونت برم، ميشه مارو فردا بنویسی...!!!؟؟؟

مأمور سرشماری، پوزخندی زد و گفت:
مادر چرا فردا؟
مگه فردا میخواید بیشتر بشید؟
برو لطفاً شناسنامت‌ رو بیار وقت ندارم.

آخه...!!!
پسرم 31 سالِ پیش رفته جبهه...
هنوز برنگشته...
شاید فردا برگرده...!!!
بشیم دو نفر...!!!
میشه فردا بیای؟؟؟
توروخدا...!!!


مأمور سرشماری سرش‌رو انداخت پایین و رفت...


مغازه دار ميگفت:
الان 29 ساله هر وقت از خونه میره بیرون،
کلیدِ خونش‌رو میده به من و میگه:
آقا مرتضی...!!!
اگه پسرم اومد، کلیدرو بده بهش بره تو...
چایی هم سرِ سماور حاضره...
آخه خستس باید استراحت کنه...

شهدا شرمنده ایم..... ✘

شادي روح همه اونایی که از جان خودشون گذشتند و رفتند تا ما باشیم رجز خوانی بکنیم بشیم نوچه دیگران ...
درود برشهدای وطن

شهدا...
شرمنده ایم...گروه ســــــــــردار سایه ها

اس ام اس های جدید،عاشقانه، خنده دار و . . . ارسالی کاربران

تکست, دادن, نوبتی, نیست, جایی, احساس, مزاحمت, میکنه, میرسه, بهممیگی, دارم, میمیرم, میگم, بسلامت, عزیزم, نمیشم, تلافی, هایی, هزاربار, مُردم, بیخیالم, بودی, عاشقی, گفتم, هنوز, ندارم, صحبتم, خیلی, نگوید, مزاحمتان, نشوم, باشید, خدانگهدار, بعضی, وقتا, میخواد, خودم, ببخشید, انقد, اذیتت, میکنم, تمام, خواستنی, رحمانه, پنهان, انجمن, آسیب, شناسی, اجتماعی, ایران, تعرض, کلامی, ومزاحمت, علیه, زنان, درایران, برابر, اروپا, خشونت, توسط, افراد, نزدیک, بسیار, زیاده, زندگی, طوری, بگذران, گویی, خوردن, هندوانه, هستی, شیرینش, قدردانی, دانه, اهمیتی, مردم, میگویند, رفتن, معجزه, برای, بدون, زمین, حقیقی, پیاز, رنده, کردم, سینک, چارم, جاری, یخچال, شکستم, گوشت, روغن, ریختم, ماهیتابه, اولین, کتلت, دستم, خوابوندم, خودش, خفیفی, زدند, پدرم, بازم, تازه, آورده, شوهرم, نونوایی, نداشتیم, بابام, مهمه, بازنشسته, کاری, خودمون, گرفتم, میگیرم, همون, بالا, اومد, دوید, دوست, آدمهاست, بیشتر, دوستش, دارند, البته, شامل, مادرم, صدای, اصرار, تعارف, دعوت, لحظه, خشکم, خانواده, نچسبی, هستیم, همدیگه, بوسیم, کنیم, قربون, صدقه, نمیریم, سرزده, اینجوری, نبودن, ومیامدند, روزی, هفده, تلفنی, زدند؛, رفتند, قبیله, بودند, همین, فهمید, مغایر, اصول, تربیتی, وارد, شدند, اصلا, خوشحال, نشدم, خونه, مرتب, بود؛, خسته, بودم, برگشته, میوه, چیزهایی, الان, وقتی, فکرش, خنده, میاد, لعنتی, رسید, آشپزخونه, مهمان, بریزد, درهم, رفته, پرسیدم, کردی, دیدم, داریم, بخوریم, فردا, درست, حالا, چیزی, گوجه, فرنگی, عصبانیت, بیرون, آوردم, دختر, شدیم, میخوای, نونها, برات, ببرم, یادم, افتاد, بهشون, نکرده, جوجه, کوچولو, آماده, بهانه, گیاه, خواری, قاشق, سالاد, کنار, بشقابش, بازی, خورده, نخورده, خداحافظی, کردند, داستان, فراموش, پانزده, گذشت, هردو, ازسرم, نکنه, شنیده, تصورش, مهره, پشتم, دردی, دشنه, نشیند, راستی, سنگک, تشکر, نکردم, آخرین, قطره, محزونی, واقعا, چهار, حقیقت, صورتم, زمختی, هستم, یعنی, ندانستن, نفهمیدن, توجه, جزییات, احمقانه, ندیدن, ترین, آشپزخانه, خالی, چنگال, بکشم, چقدر, براشون؛, آمدند, تمیز, کافی, روسری, روزها, بخوام, تونم, نخواهد, دستهاش, منتی, مهربونی, دارد, دستش, دادی, اهمیتشو, نباشیم, مامور, سرشماری, مادرجان, ميشه, لطفا, بیای, پسرم, بفرما, نفرید, بیار, بنویسمشون, آهسته, آروم, لایِ, کوچه, نگاهی, انداخت, چشماش, پراشک, قربونت, مارو, بنویسی, مأمور, پوزخندی, میخواید, بشید, لطفاً, شناسنامت, سالِ, جبهه, برنگشته, شاید, برگرده, بشیم, میشه, توروخدا, سرشرو, پایین, مغازه, ميگفت, ساله, میره, کلیدِ, خونشرو, میده, میگه, مرتضی, کلیدرو, چایی, سماور, حاضره, خستس, باید, استراحت, شهدا, شرمنده, شادي, اونایی, خودشون, گذشتند, خوانی, بکنیم, نوچه, دیگران, درود, برشهدای, گروه, سردار, سایه,