صادق هدایت:
اندوه که از حد بگذرد جایش را میدهد به یک بیاعتنایی مزمن.
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی مزمن
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
صادق هدایت جمله خیلی قشنگی داره:
میگه که "اندوه که از حد بگذرد جایش را میدهد به یک بیاعتنایی مزمن. دیگر مهم نیست بودن یا نبودن، دوست داشتن یا نداشتن. آنچه اهمیت دارد یک کشتار رخوتناک حسی است که دیگر تو را به واکنش نمیکشاند و در آن لحظه در سکوت فقط نگاه میکنی و نگاه میکنی."
کاش میشد از یاد برد؛
خاطرات خوبه آدمهای رفته و از یاد نرفته را ...
کاش میشد نسبت به بعضی آدمها بی تفاوت بود و شبیه بقیه از کنارشان رد شد ...
کاش میشد بعضی آدمها را برای همیشه فراموش کرد
آدمهایی که نه میتوان دوستشان نداشت،
نه میتوان سر از کارِ دوست داشتنشان در آورد ...
آدمهایی که نا خواسته، در یک بلا تکلیفیِ مزمن رهایت میکنند ...
کاش میشد با بعضی نبودن ها کنار آمد ...
کاش می شد بیخیال بود.
چقدر کاش...
اندوه که از حد بگذرد، جایش را میدهد به یک بیاعتنایی مزمن
دیگر مهم نیست بودن یا نبودن، دوست داشتن یا نداشتن
آنچه اهمیت دارد یک کشداری رخوتناک حسی است که دیگر تو را به واکنش نمیکشاند و در آن لحظه در سکوت فقط نگاه میکنی و نگاه میکنی.
صادق هدایت
✿ کپشن خاص ✿
ما غمگینتر بودیم از آنان...
از آنان که آرامشان میکردیم،
از آنان که دردشان محرز بود و چشمها را به گریه وا میداشت.
درد ما را نمیشد دید، اما همچون زخمی بر روی استخوان، عمیق بود و هرثانیه جان خستهمان را میسوزاند، که راه میرفتیم و لنگ میزدیم، که دراز میکشیدیم و رنج میبردیم، که خوابمان نمیبرد، که شادی را احساس نمیکردیم، که لبخندهامان عمیق نبود...
درد ما مدتها، آرام آرام با گوشت و استخوان ما عجین شدهبود و ما به مزمنترین حالتِ یک انسان، غمگین بودیم.
داشتیم از درون میسوختیم و حوصلهای برای شرح و گریستن نداشتیم.
داشتیم از درون میسوختیم و دیگران را آرام میکردیم، مرهم میشدیم و دلداری میدادیم.
نا آرامترین بودیم و میگفتیم: آرام باشید، درست میشود.
و خودمان با درد لاعلاجی بر جان، ایستادهبودیم و باور داشتیم درست نمیشود...
#نرگس_صرافیان_طوفان
ما غمگینتر بودیم از آنان...
از آنان که آرامشان میکردیم،
از آنان که دردشان محرز بود و چشمها را به گریه وا میداشت.
درد ما را نمیشد دید، اما همچون زخمی بر روی استخوان، عمیق بود و هرثانیه جان خستهمان را میسوزاند، که راه میرفتیم و لنگ میزدیم، که دراز میکشیدیم و رنج میبردیم، که خوابمان نمیبرد، که شادی را احساس نمیکردیم، که لبخندهامان عمیق نبود...
درد ما مدتها، آرام آرام با گوشت و استخوان ما عجین شدهبود و ما به مزمنترین حالتِ یک انسان، غمگین بودیم.
داشتیم از درون میسوختیم و حوصلهای برای شرح و گریستن نداشتیم.
داشتیم از درون میسوختیم و دیگران را آرام میکردیم، مرهم میشدیم و دلداری میدادیم.
نا آرامترین بودیم و میگفتیم: آرام باشید، درست میشود.
و خودمان با درد لاعلاجی بر جان، ایستادهبودیم و باور داشتیم درست نمیشود...
#نرگس_صرافیان_طوفان
اندوه که از حد بگذرد، جایش را میدهد به یک بیاعتنایی مزمن، دیگر مهم نیست بودن یا نبودن، دوست داشتن یا نداشتن، آنچه اهمیت دارد یک کشداری رخوتناک حسی است که دیگر تو را به واکنش نمیکشاند و در آن لحظه در سکوت فقط نگاه میکنی و نگاه میکنی...
. .
✿ کپشن خاص ✿
اندوه که از حد بگذرد، جایش را میدهد به یک بیاعتنایی مزمن.. دیگر مهم نیست بودن یا نبودن، دوست داشتن یا نداشتن ... آنچه اهمیت دارد یک کشداری رخوتناک حسی است که دیگر تو را به واکنش نمیکشاند و در آن لحظه در سکوت فقط نگاه میکنی و نگاه میکنی ...
#صادق_هدایت
اندوه که از حد بگذرد، جایش را میدهد به یک بیاعتنایی مزمن.. دیگر مهم نیست بودن یا نبودن، دوست داشتن یا نداشتن ... آنچه اهمیت دارد یک کشداری رخوتناک حسی است که دیگر تو را به واکنش نمیکشاند و در آن لحظه در سکوت فقط نگاه میکنی و نگاه میکنی ...
#صادق_هدایت
شخصی که در یک مورد از یک اتفاق یا یک چیز بدجوری ترسیده است در موارد بعدی هم خیلی آسانتر از همان اتفاق یا چیز خواهد ترسید. به نظر میرسد وقتی مکررا در معرض اتفاقاتی قرار میگیریم که ما را میترسانند، اعضای درگیر عملا رشد میکنند؛ و لذا آن اعضا در واقع توانایی ارگانیسم را برای احساس ترس بالاتر میبرند. این امر در نهایت منجر به حالت مزمن ترس در ارگانیسم یا اضطراب میشود.
لارس اسوندسن