پنج شنبه هست و
جهت شادی روح
تمام مسافران آسمانی
فاتحه ای قرائت کنیم
"روحشان قرین رحمت الهی باد "
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی مسافران
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
قطار، همچنان مسیر را
مسافران ناگزیر را
...
چه ایستگاه پر مسافری!
چه ازدحام محشری!
مسافران دستپاچه از قطار میرسند و در قطار دیگری سوار میشوند
سوار میشوند و میرسند و میشوند و میرسند
تلق تلق تلق تلق
تلق تلق تلق تلق
...
در انتهای کوپه یک نفر
هنوز غرق خاطرات یک سفر.
...
من از تراکم مسافران دلم گرفته است
بیا و ایستگاه بهتری برای من ردیف کن
مسافران دیگری.
...
من آن مسافرم
که انتهای کوپه در مسیر ایستگاه آخرم...
گروهی از بچه ها در نزدیکی دو ریل راه آهن، مشغول به بازی کردن بودند. یکی از این دو ریل قابل استفاده بود ولی آن دیگری غیرقابل استفاده. تنها یکی از بچه ها روی ریل خراب شروع به بازی کرد و پس از مدتی روی همان ریل غیرقابل استفاده خوابش برد. سه بچه دیگر هم پس از کمی بازی روی ریل سالم، همان جاخوابيدند.
قطار در حال آمدن بود و سوزنبان تنها می بایست تصمیم صحیحی بگیرد ...
سوزنبان می تواند مسیر قطار را تغییر داده و آن را به سمت ریل غیرقابل استفاده هدایت کند و از این طریق جان سه فرزند را نجات دهد و نتها يك کودک قربانی این تصمیم گردد و یا می تواند مسیر قطار را تغییر نداده و اجازه دهد که قطار به راه خود ادامه دهد.
سوال: اگر شما به جای سوزنبان بودید در این زمان کوتاه و حساس چه نوع تصمیمی می گرفتید؟
بیشتر مردم ممکن است منحرف کردن مسیر قطار را برای نجات سه کودک انتخاب کنند و يك کودک را قربانی ماجرا بدانند که البته از نظر اخلاقی و عاطفی شاید تصمیم صحیح به نظر برسد اما از دیدگاه مدیریتی چطور ...؟
در این تصمیم، آن کودک عاقل به خاطر دوستان نادان خود (سه کودک دیگر) که تصمیم گرفته بودند در آن مسیر اشتباه و خطرناک (ریل سالم) بازی کنند، قربانی می شود.
این نوع تصمیمگیری معضلی است كه هر روز در اطراف ما، در اداره، در جامعه و در... اتفاق می افتد، دانایان قربانی نادانان میشوند.
اگرچه هر چهارکودک مکان نامناسبی را برای بازی انتخاب کرده بودند ولی آن کودک تنها قربانی تصمیم اشتباه آن سه کودک دیگر که آگاهانه تصمیم به آن کار اشتباه گرفته بودند شد. اما با این تصمیم عجولانه نه تنها آن کودک بی گناه و عاقل جانش را از دست داد بلکه زندگی همه مسافران را نیز به خطر انداخت زیرا ریل از کار افتاده منجر به واژگون شدن قطار گردید و همه مسافران نیز قربانی این تصمیم شدند و نتیجه این تصمیم چیزی جز زنده ماندن سه کودک احمق نبود.
زندگی کاری همه مدیران پر است از تصمیم گیری های دشوار که با عدم اتخاذ تصمیمات صحیح به سبک مدیریتی، به پایان زندگی مدیریتی خود خواهید رسید.
به یاد داشته باشید آنچه که درست است همیشه محبوب نیست... و آنچه که محبوب است همیشه حق نیست!
به دوستم میگم دیشب والیبال 3.1 باختیم ! میگه چه خوب راستی گلا رو کی زد؟
.
.
.
.
.
خدایا درد دردمندان را دوا
حاجت حاجتمندان رو روا
ثوابی از این مجلس برسد به کسایی که لایک میکنند
سفری راحت و ایمن رو برای مسافران خواستاریم
عاقا خواهرم از اولین سفرهوایش این طورتعریف میکنه که: داشتم مسیر فرودگاه رو خیلی شیک ومرتب و باکلاس طی میکردم و چمدون رو هم میکشیدم؛ نگاه زیاد سمتم بود ولی توجهی نکردم؛ یدفه شنیدم یکی میگه:ببخشید خانوم چمدونتون اونجا افتاده وای نگاه کرده فقط دسته چمدون تودستش بوده
؛
خواهرم %_%
مسافران @_@
باکلاسی ^_^
مکاﻟﻤﻪ "ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﯾﺮ" ﭘﺲ ﺍﺯ ﺧﺮﻭﺝ ﺍﺯ ﻣﺮﺯ ﺍﯾﺮﺍﻥ :
ﺩﯾﻨﮓ ﺩﯾﻨﮓ ﺩﯾﻨﮓ...
ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﻣﺤﺘﺮﻡ ﺍﺯ ﻣﺮﺯ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪﯾﻢ.
ﺧﻮﺍهشمندیم ﺣﺪﺍﻗﻞ ﺷلوار ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻧﯿﺎﻭﺭﯾﺪ!!!
اتوبوس با سر و صداي زيادي در حرکت بود. يکي از مسافران پيرمردي بود که دسته گل سرخ بسيار زيبايي در دست داشت.
نزديک او دختر جواني نشسته بود که مرتب به گل هاي زيباي پيرمرد نگاه مي کرد.
به نظر مي رسيد از آنها خيلي خوشش آمده است.
ساعتي بعد اتوبوس توقف کرد و پيرمرد بايد پياده مي شد.
پيرمرد بدون مقدمه چيني دسته گل را به دختر جوان داد و گفت:
مثل اين که شما گل رز دوست داريد .فکر مي کنم همسرم هم موافق باشد که گل ها را به شما بدهم.به او خواهم گفت که اين کار را کردم.
دختر جوان گل ها را گرفتخیلی خوشحال شده بود . پيرمرد پياده شد و اتوبوس دوباره به راه افتاد
دختر جوان که بيرون را نگاه مي کرد ؛ پيرمرد را ديد که وارد قبرستان کنار جاده شد.
بهترين و زيباترين چيزهاي دنيا را نه مي توان ديد و نه مي توان لمس كرد ، بايد در درون احساسشان کرد.
شادی مسافران و
کسالت سوزن بان
افسوس
ریل ها
شهرها را به هم می رسانند، اما
تو را از من دور می کنند!
تو را در باد گم کرد
و به انتظار نشست
و نمی دانست
مسافران باد را بازگشتی نیست
در رگ خطابهای عاشقانه
خون نمیدَوَد.
جنس ِ نعره جور نیست.
رودخانهها
به گِل نشستهاند.
خنجر است و بس
آنکه سهم گـُردههای دلشکسته را درست میدهد.
بوسه ـ
این بهار ِ بی بدیل ـ
پـــلّه میخورد به یک نمایش کلیشهای.
هیچ جادّهای نمیرسد
به رستگاری جنون.
دستِ مرگ از شُکوهِ پَر زدن تهیست.
قایقی کجاست
تا مسافران ِ تشنه را
با شرابِ چشمهای دوست همسفر کند؟
خستهاند عاشقان....