✿ کپشن خاص ✿
شعر میگویم برای تو
تا کلمات کیف کنند
مست شوند
بمیرند...
#مصطفی_مستور
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی مستور
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
✿ کپشن خاص ✿
- خداوند ،
برایِ هر کس ،
همون قدر وجود داره
که او به خداوند ایمان داره !
#مصطفی_مستور
✿ کپشن خاص ✿
وقتی گفت میخواهی زندهات کنم، من سالها بود که مرده بودم. سالها بود که درد مردن و عذاب جان کندن را فراموش کرده بودم. از آخرین باری که مرده بودم سالها میگذشت. اما من هنوز از یادآوری آن وحشت داشتم. گویی زخمهای مرگ هنوز التیام نیافته بودند.
دوباره گفت:" میخواهی از مرگ بیرون بیاورمت؟"
من در تردید بین شیرینی زنده شدن و تلخی مرگی که باز انتظارم را میکشید بودم، که او با دستهایش که از جنس دوست داشتن بودند، مرا از اعماق مرگ به سطح زندگی آورد و من عاشق شدم...
#مصطفی_مستور | چند روایت معتبر
می نوازم با دلم سنتور . باور میکنی ؟
دستگاه دلکش ماهور . باور می کنی ؟
پشت ابرتیره گی ها نور پنهان کرده اند
چهره ام در سایه ها مستور. باور می کنی ؟
عشق یک پرده کشید و دیده گانم کور شد
پیر کنعانم دو چشمم کور. باور می کنی ؟
همچو موسی می کنی اعجاز و من بی اختیار
گم شدن در غار های طور. باور میکنی ؟
مستم اما لب نیالایم به هر پیمانه ای
چون دلم شد خوشه ی انگور . باور میکنی ؟
نام شیرینت برای من تداعی میکند
طعم داغ اشک های شور . باور میکنی ؟
تو مردمکِ چشمِ منِ مهجوری
زان با همه نزدیکیَت از من دوری
نِی نِی غَلَطَم
تو جان شیرین منی
زان با منی و
ز چشم من مستوری....
" فروغی بسطامی "
اگر زنی در کار نباشد
عشقی هم در کار نیست!
شکسپیر و حافظ و رومئو و ژولیت
و شیرین و فرهاد ول معطلند...
اگر روزی زن ها بخواهند از اینجا بروند
تقریبا همه ادبیات و سینما و هنر دنیا را
باید با خودشان ببرند...
#مصطفی_مستور
پرهیز از نگآه کردن،
به کسی که شوق دیدنش
کلآفه ات کرده!
تردید مبهم ات رآ..
به یقینی روشن
تبدیل میکند!
عآشق شده ای!!
"مصطفی مستور"
عاشق مى شيد
و بعد عروسى مى كنيد
و بعد بچه دار مى شيد
و بعد حالتون ازهم به هم مى خوره و طلاق مى گيريد.
گاهى هم طلاق نگرفته
باز میريد عاشق يكى ديگه مى شيد.
لعنت به همتون
كه حتى مثل مرغابى ها هم نمى تونيد فقط با يكى باشيد!
از "استخوان خوک و دستهای جذامی"
اثر " مصطفی مستور"
وقتی شاطر عباس نان های داغ را توی دستهای مهتاب میگذاشت دلم میخواست جای شاطر عباس بودم. وقتی مهتاب نانهای داغ را لای چادر گلدارش میپیچاند دلم میخواست من، آن نانهای داغ باشم. وقتی مهتاب به خانه میرسید و کوبه ی در را میکوبید، هوس می کردم کوبه ی در باشم. وقتی مادرش نانها را از مهتاب میگرفت، دوست داشتم مادر مهتاب باشم. بعد مهتاب تکه ی نان برای ماهی های قرمز توی حوض خانه شان میانداخت و من هزار بار آرزو میکردم یکی از ماهی های قرمز توی حوض باشم.
عشق روی پیاده رو | مصطفی مستور
عزیز میگه مردها هر قدر هم که بزرگ و باسواد و پول دار بشن، باز هم مثل بچه ها هستند. زود قهر میکنن، زود پشیمون می شن و زود آشتی می کنن. ممکنه جلو زن ها چیزی نگن اما تنها که شدند شروع می کنن به بغض کردن. می گه به همین خاطره که کسی گریه ی مردها رو نمیبینه. عزیز میگه زن ها هر قدر هم که کوچیک باشن اما مادرند، پناه مردها هستند. حتی دختر کوچولوها پناه باباهاشون هستند . مصطفی مستور