Failure is a teacher that gives you the test first and lesson after. Remember, failure is the fastest way to success.
شکست معلمیه که اول امتحان رو به شما میده و بعد درس رو...
به یاد داشته باشید، شکست سریعترین راه برای موفقیته...
.࿐
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی معلمی
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
یاد و خاطره ی معلم با گذر زمان از ذهن پاک نمی شود ...
و چه حرفه ی شیرینی ست معلمی
روز معلم؛ روز آفرینش الفبای انسانیت گرامی باد.
کاش باز معلمی بود و انشایی میخواست"روزگار خود را چگونه میگذرانید؟"تا چند خط برایش درد دل کنم
ف : لیدا
.
مگر میشود آدمی را عوض کنی
تا مطابق خواسته های تو پیش برود؟
مثل این میماند که تو گیاهی را هرس کنی
ولی بعد از چند وقت باز شاخه هایش بزرگ شود و شکلش را بهم بزند،
میدانی؟
گیاه شاخه دارد برگ دارد شکوفه میزند...
آدمی قدرت اختیار دارد فکر دارد عقل دارد
و از همه مهمتر قلب دارد
شاید بدتر شود و بهتر نشود
اگر میتوانی آدمی که در ذهنت است را
بیست درصد بدتر قبول کنی
آنگاه ادعای عشق کن...
(سمیره معلمی)
ای معلم تو را سپاس :
ای آغاز بی پایان . . .
ای وجود بی کران . . .
ای والا مقام . . .
ای فراتر از کلام . . .
تو را همیشه سپاس.
روزتون مبارک معلمین عزیز
در عالم کودکی به مادرم قول دادم ،
که تا همیشه هیچ کس را بیشتر از او دوست نداشته باشم.
مادرم مرا بوسید.
و گفت : نمی توانی عزیزم !
گفتم : می توانم ، من تو را از پدرم و خواهر و برادرم بیشتر دوست دارم .
مادر گفت : یکی می آید که نمی توانی مرا بیشتر از او دوست داشته باشی .
نوجوان که شدم دوستی عزیز داشتم .
ولی خوب که فکر می کردم مادرم را دوست داشتم .
معلمی داشتم که شیفته اش بودم ولی نه به اندازه مادرم !
بزرگتر که شدم عاشق شدم ، خیال کردم نمی توانم به قول کودکی ام عمل کنم .
ولی وقتی پیش خودم گفتم ؛
کدامیک را بیشتر دوست داری باز در ته دلم این مادر بود ، که انتخاب شد.
سالها گذشت و یکی آمد ، یکی که تمام جان من بود .
همانروز مادرم با شادمانی خندید و گفت دیدی نتوانستی !
من هرچه فکر کردم او را از مادرم و از تمام دنیا بیشتر می خواستم ،
او با آمدنش سلطان قلب من شده بود .
من نمی خواستم و نمی توانستم به قول دوران کودکیم عمل کنم .
آخر من خودم مادر شده بودم ...
منم اگرمادر بشم قطعا همین حس رو خواهم داشت.....ولی شاید غیرممکن باشه این خواسته!
انوشیروان را معلمی بود روزی معلم اورابدون تقصیر بیازرد . انوشیروان کینه اورا دردل گرفت تابه پادشاهی رسید. آن گاه ازاو پرسید :چرا بی سبب بر من ظلم کردی؟معلم گفت:چون امید ان داشتم که بعد از پدر به پادشاهی برسی ،خواستم که به تو طعم ظلم بچشانم تا درایام سلطنت به ظلم اقدام نکنی.
پدری فرزند خود را فراخواند ...
دفتر مشق او را كه بسيار تميز و مرتب بود نگاه كرد و گفت:
فرزندم چرا در اين دفتر كلمات زشت و ناپسند ننوشتی و كثيفش نكردی؟
پسر با تعجب پاسخ داد: خب معلوم است! چون معلممان هر روز آن را نگاه میكند و نمره میدهد.
پدر گفت: دفتر زندگی خود را نيز پاک نگاه دار، چون معلمی هست که هر لحظه آن را مینگرد و به تو نمره میدهد ...
ألَم يَعلَم بأنَّ اللهَ يَري؟
«آيا انسان نمیداند كه خدا او را میبيند؟»
سوره مبارکه علق آيه 14
در عالم کودکی به مادرم قول دادم که تا همیشه هیچ کس را بیشتر از او دوست نداشته باشم ، مادرم مرا بوسید و گفت : نمی توانی عزیزم !
گفتم می توانم، من تو را از پدرم و خواهر و برادرم بیشتر دوست دارم.
مادر گفت یکی می آید که نمی توانی مرا بیشتر از او دوست داشته باشی..
نوجوان که شدم دوستی عزیز داشتم ،ولی خوب که فکر می کردم مادرم را بیشتر دوست داشتم.
معلمی داشتم که شیفته اش بودم ولی نه به اندازه مادرم..
بزرگتر که شدم عاشق شدم ، خیال کردم نمی توانم به قول کودکی ام عمل کنم ولی وقتی پیش خودم گفتم کدامیک را بیشتر دوست داری باز در ته دلم این مادر بود که انتخاب شد...
سالها گذشت و یکی آمد...
یکی که تمام جان من بود...
همانروز مادرم با شادمانی خندید و گفت دیدی نتوانستی...
من هرچه فکر کردم او را از مادرم و از تمام دنیا بیشتر می خواستم.
او با آمدنش سلطان قلب من شده بود.
من نمی خواستم و نمی توانستم به قول دوران کودکیم عمل کنم...
آخر من خودم مادر شده بودم...
معلمی سر کلاس به بچه ها میگه انشا بنویسید با این موضوع : “اگر مدیر
عامل بودید چه می کردید ؟”
بعد میبینه همه تند و تند و با هیجان شروع کردن به نوشتن به جز یک
نفر که نشسته و داره از پنجره بیرونو تماشا می کنه !
معلم ازش میپرسه : چرا تو هیچی نمی نویسی ؟
بچه میگه : منتظرم تا منشیم بیاد !!!