میخوام رو یه تیکه مقوا بنویسم "توروخدا نگران نشین صدامم نکنین فقط خوابم میاد" بزارم رو پتوم یه ٢٤ ساعت بخوابم.
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی مقوا
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
برگرد، تا وقتی نمی آیی نمی چسبد
بانوی من، پاییز، تنهایی نمی چسبد
وقتی نباشی پیش من، پاییز، جای خود
هر چیز زیبا و تماشایی نمی چسبد
بر سرزمین غصبی دل، بعد تو، شاهم
بر مُلک خالی، حکمفرمایی نمی چسبد
دار و ندارم بوده ای، هستی و خواهی بود
دار و ندارم، بی تو دارایی نمی چسبد
کم "هیت لک" نشنیده ام امّا "معاذالله"
وقتی زلیخا نیست، رسوایی نمی چسبد
هرچند تلخی می کنی شیرین من، با من
بی قند لبخندت ولی چایی نمی چسبد
از تو فقط یک عکس پیشم مانده بانو جان
می بوسمت امّا مقوایی نمی چسبد
رضا احسان پور
وداع از اين دنيا براي ما بسيار نزديك است، ولي ما آن را بسيار دور ميبينيم وگرنه اينقدر با هم نزاع نداشتيم.
دنياپرستان را بنگريد كه به چه دل بستهاند و بر سر چه با هم نزاع دارند، به دنيايي از كاغذ و مقوا و خانه عنكبوت!
آیت الله بهجت
دنیاپرستان را بنگرید كه به چه دل بستهاند
و بر سر چه با هم نزاع دارند،
به دنیایی از كاغذ و مقوا و خانه عنكبوت ... !
"عارف بزرگ ایت الله بهجت (ره)"
دختری که اشپزی بلد نباشه...
نتونه نگاه عشقشو میخ خودش کنه....
وقتی اقاشون عصبانیت نتونه خودشو واسش لوس کنه...
که دخترنیست مقواست...
بیژن جان سلام! ما اینجا حالمام خوب است. امیدوارم تو هم آنجا حالت خوب باشد. این نامه را من میگویم و جعفر خان کفاش براید مینویسد. بهش گفتم که این بیژن ما تا کلاس سوم بیشتر نرفته و نمیتواند تند تند بخواند، آروم آروم بنویس که پسرم نامه را راحت بخواند و عقب نماند.
وقتی تو رفتی ما هم از آن خانه اسباب کشی کردیم. پدرت توی صفحه حوادت خوانده بود که بیشتر اتفاقا توی ١٠ کیلومتری خانه ما اتفاق میافته. ما هم ١٠ کیلومتر اینورتر اسباب کشی کردیم. اینجوری دیگر لازم نیست که پدرت هر روز بیخودی پول روزنامه بدهد. آدرس جدید هم نداریم. خواستی نامه بفرستی به همان آدرس قبلی بفرست. پدرت شماره پلاک خانه قبلی را آورده و اینجا نصب کرده که دوستان و فامیل اگه خواستن بیان اینجا به همون آدرس قبلی بیان.
آب و هوای اینجا خیلی خوب نیست. همین هفته پیش دو بار بارون اومد. اولیش ۴ روز طول کشید ،دومیش ٣ روز . ولی این هفته دومیش بیشتر از اولیش طول کشید
بیژن جان،آن کت شلوار نارنجیه که خواسته بودی را مجبور شدم جدا جدا برایت پست کنم. آن دکمه فلزی ها پاکت را سنگین میکرد. ولی نگران نباش دکمه ها را جدا کردم وجداگانه توی کارتن مقوایی برایت فرستادم.
پدرت هم که کارش را عوض کرده. میگه هر روز ٨٠٠ - ٩٠٠ نفر آدم زیر دستش هستن. از کارش راضیه الحمدالله. هر روز صبح میره سر کار تو بهشت زهرا، چمنهای اونجا رو کوتاه میکنه و شب میاد خونه.
ببخشید معطل شدی. جعفر جان کفاش رفته بود دستشویی حالا برگشت.
دیروز خواهرت فاطی را بردم کلاس شنا. گفتن که فقط اجازه دارن مایو یه تیکه بپوشن. این دختره هم که فقط یه مایو بیشتر نداره،اون هم دوتیکه است. بهش گفتم ننه من که عقلم به جایی قد نمیده. خودت تصمیم بگیر که کدوم تیکه رو نپوشی.
اون یکی خواهرت هم امروز صبح فارغ شد. هنوز نمیدونم بچه اش دختره یا پسره . فهمیدم بهت خبر میدم که بدونی بالاخره به سلامتی عمو شدی یا دایی.
راستی داریوش آقا هم مرد! مرحوم پدرش وصیت کرده بود که بدنش را به آب دریا بندازن. داریوش آقا هم طفلکی وقتی داشت زیر دریا برای مرحوم پدرش قبرمیکند نفس کم آورد و مرد!شرمنده.
همین دیگه .. خبر جدیدی نیست.
قربانت .. مادرت.
راستی: بیژن جان خواستم برات یه خرده پول پست کنم، ولی وقتی یادم افتاد که دیگه خیلی دیر شده بود و این نامه را برایت پست کرده بودم ...