هر وقت احساس کردین پی ام دادن نوبتیه،برین مهدکودک اونجا نوبتی تاب بازی میکنن
:
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی مهدکودک
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
دعاهای زیر از کتاب سومین جشنواره بینالمللی "دستهای کوچک دعا" است.
خدای عزیزم! در سال جدید کمک کن تا مادربزرگم دوباره دندان دربیاورد آخر او دندان مصنوعی دارد!
(الناز جهانگیری / 10 ساله)
ای خدا! کاش همه مادرها مثل قدیم خودشان نان بپزند من مجبور نباشم در صف نان بایستم!
(شاهین روحی / 11 ساله)
آرزو دارم سر آمپولها نرم باشد!
(تاده نظربیگیان / ۵ ساله)
خدای مهربانم! من در سال جدید از شما میخواهم اگر در شهر ما سیل آمد فوراً من را به ماهی تبدیل کنی!
(نسیم حبیبی / ۷ ساله)
ای خدای مهربان! پدر من آرایشگاه دارد. من همیشه برای سلامت بودن او دعا میکنم.
از تو میخواهم بازار آرایشگاه او و همه آرایشگاهها را خوب کنی تا بتوانم پول عضویت کانون را از او بگیرم چون وقتی از او پول عضویت کانون را میخواهم میگوید بازار آرایشگاه خوب نیست!
(فرشته جبار نژاد ملکی / 11 ساله)
خدای عزیزم! من تا حالا هیچ دعایی نکردم. میتونی لیستت رو نگاه کنی. خدایا ازت میخوام صدای گریه برادر کوچیکم رو کم کنی!
(سوسن خاطری / 9 ساله)
آرزوی من این است که ای کاش مامان و بابام عیدی من را از من نگیرند. آنها هر سال عیدیهایی را که من جمع میکنم از من میگیرند و به بچه آنهایی میدهند که به من عیدی میدهند!
(سحر آذریان / ۹ ساله)
بسم الله الرحمن الرحیم.
خدایا!
از تو میخواهم که برادرم به سربازی برود و آن را تمام کند. آخه او سرباز فراری است. مادرم هی غصه میخورد و میگوید کی کارت پایان خدمت میگیری؟
(حسن / 8 ساله)
خدایا! کاری کن وقتی آدمها میخوان دروغ بگن یادشون بره!
(پویا گلپر / 10 ساله)
خدا جون! تو که اینقدر بزرگ هستی چطوری میای خونه ما؟ دعا میکنم در سال جدید به این سؤالم جواب بدی!
(پیمان زارعی / 10 ساله)
خدایا! یک برادر تپل به من بده!!
(زهره صبورنژاد / 7 ساله)
خدایا! در این لحظه زیبا و عزیز از تو میخواهم که به پدر و مادر همه بچههای تالاسمی پول عطا کنی تا همه ما بتوانیم داروی "اکسجید" را بخیریم و از درد و عذاب سوزن در شبها رها شویم و در خواب شبانهیمان مانند بچههای سالم پروانه بگیریم و از کابوس سوزن رها شویم...
(مهسا فرجی / 11 ساله)
دلم میخواهد حتی اگر شوهر کنم خمیر دندان ژلهای بزنم!
(روشنک روزبهانی / 8 ساله)
خدایا! تمام بچههای کلاسمان زن داداش دارند از تو میخواهم مرا زن داداش بدهی!
(شایان نوری / 9 ساله)
خدایا ماهی مرا زنده نگه دار و اگر مرد پیش خودت نگه دار و ایشالله من بتوانم خدا را بوس کنم و خانم معلممان هم مرا بوس کند
(امیرحسام سلیمی / 6 ساله)
خدیا! دعا میکنم که در دنیا یک جاروبرقی بزرگ اختراع شود تا دیگر رفتگران خسته نشوند!
(فاطمه یارمحمدی / 11 ساله)
ای خدا! من بعضی وقتها یادم میرود به یاد تو باشم ولی خدایا کاش تو همیشه به یاد من بیوفتی و یادت نرود!
(شقایق شوقی / 9 ساله)
خدایا مهدکودک از خانه ما آنقدر دور باشد که هر چه برویم، نرسیم. بعد با مامان و کیف صبحانه برگرديم خانه. پاهای من هم یک دعا دارند آنها کفش پاشنه بلند تلق تلوقی میخوان دعامیکنند بزرگ شوند که قدشان دراز شود!
(باران خوارزمیان / 4 ساله)
خدایا! برام یک عروسک بده. خدایا! برای داداشم یک ماشین پلیس بده!
(محمد حسین اوستادی / 7 ساله)
خدایا! من دعا میکنم که گاو باشم! و شیر بدهم تا از شیر، کره، پنیر و ماست برای خوراک مردم بسازم!
(سالار یوسفی / 11 ساله)
خدای قشنگ سلام! خدایا چرا حیوانات درس نمیخواننداما ما باید هر روز درس بخوانیم؟ در سال جدید دعا ميکنم آنها درس بخوانند و ما مثل آنها استراحت کنیم!
(نیشتمان وازه / 10 ساله)
خدای عزیزم! سلام. من پارسال با دوستم در خونهها را میزدیم و فرار میکردیم. خدایا منو ببخش و اگه مُردم بخاطر این کار منو به جهنم نبر چون من امسال دیگه این کار رو نمیکنم!
(هدیه مصدری / 12 ساله)
خدایا! دست شما درد نکند
ما شما را خیلی دوست داریم!
(مینا امیری / 8 ساله)
ﺩﻡ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﯾﻪ ﻣﻬﺪﮐﻮﺩﮎ ﻫﺴﺖ یه ﻧﺎﻇﻢ ﺯﻥ ﻏﺮﻏﺮﻭ ﺩﺍﺭﻩ ...
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺻﺒﺢ ﺯﻭﺩ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﻠﻨﺪ ﺩﺍﺩ ﻣﯿﺰﺩ:
ﺍﻣﯿﺮ ﻋﻠﯽ ﻧﺪﻭ ..
ﺍﻣﯿﺮ ﻋﻠﯽ ﻧﮑﻦ .
ﺍﻣﯿﺮ ﻋﻠﯽ ﺍﺳﺒﺎﺏ ﺑﺎﺯﯼ مهدی ﺭﻭ ﺑﻬﺶ ﺑﺪﻩ ...
ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﭘﺮﯾﺪ ﯾﻬﻮ ﻗﺎﻃﯽ ﮐﺮﺩ ﺳﺮﺷﻮ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﮐرد بیرون گفت امیر علی توله سگ یه جا بتمرگ دیگه
ایدئولوژی بعضی دخترا در آرایش کردن، همان ایدئولوژی نقاشیهای مهدکودک است :
.
.
.
.
جای سفید در صفحه باقی نذارید
وااااااااااااای به دادم برسید،،
گودزیلامون انگشتش کرده تو دماغش بش نگاه کردم گفتم تو مهدکودک چی بت یاد دادن؟؟
میگه؛
ب تو چه، تو دانشگاه بت یاد ندادن تو کار دیگران دخالت نکنی؟؟
من))))
دانشگاه)))
تیمارستان)))
بخدا فقط ۴سالشه)))
الان تو مهدکودکا بچه ها همه تبلت دارن!
اونوقت من سه برابر سن اینا سن داشتم؛ یه تلفن داشتم که هر کدوم از دکمه هاش رو میزدم میگفت :هاپ، هاپ، هاپ :|
ﻏﻀﻨﻔﺮ ﻣﻴﺮﻩ ﺗﺴﺖ ﻣﺮﺑﻲ ﮔﺮﻱ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﻬﺪﮐﻮﺩﮎ, ﺑﻬﺶ ﻣﻴﮕﻦ ﻳﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺑﭽﮕﺎﻧﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ ﻧﺸﻮﻥ ﺑﺪﻩ. ﺗﻮ ﺷﻠﻮﺍﺭﺵ خرابکاری میکنه