Parfois, il n'y a pas de prochaine fois, il n'y a pas de seconde chance, pas de répit, parfois soit un timing ou jamais. . . . .
گاهی اوقات دفعه ی بعدی وجود نداره ، شانس دومی در کار نیست ، مهلتی نیست ، گاهی وقتا یا الانه یا هیچ وقت.....
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی مهلتی
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
یاد من باشد فردا دم صبح
جور دیگر باشم
بد نگویم به هوا، آب ، زمین
مهربان باشم، با مردم شهر
و فراموش کنم، هر چه گذشت...
خانه ی دل، بتکانم ازغم
و به دستمالی از جنس گذشت ،
بزدایم دیگر،تار کدورت، از دل
مشت را باز کنم، تا که دستی گردد
و به لبخندی خوش
دست در دست زمان بگذارم
یاد من باشد فردا دم صبح
به نسیم از سر صدق، سلامی بدهم
و به انگشت نخی خواهم بست
تا فراموش، نگردد فردا
زندگی شیرین است، زندگی باید کرد
گرچه دیر است ولی
کاسه ای آب به پشت سر لبخند بریزم ،شاید
به سلامت ز سفر برگردد
بذر امید بکارم، در دل
لحظه را در یابم
من به بازار محبت بروم فردا صبح
مهربانی خودم، عرضه کنم
یک بغل عشق از آنجا بخرم
یاد من باشد فردا حتما
به سلامی، دل همسایه ی خود شاد کنم
بگذرم از سر تقصیر رفیق ، بنشینم دم در
چشم بر کوچه بدوزم با شوق
تا که شاید برسد همسفری ، ببرد این دل مارا با خود
و بدانم دیگر قهر هم چیز بدیست
یاد من باشد فردا حتما
باور این را بکنم، که دگر فرصت نیست
و بدانم که اگر دیر کنم ،مهلتی نیست مرا
و بدانم که شبی خواهم رفت
و شبی هست، که نیست، پس از آن فردایی
یاد من باشد
باز اگر فردا، غفلت کردم
آخرین لحظه ی از فردا شب ،
من به خود باز بگویم
این را
مهربان باشم با مردم شهر
و فراموش کنم هر چه گذشت......ـ
اگر سکوت این گستره ی بی ستاره مجالی دهد میخواهم بگویم سلام..
اگر دلواپسی آن همه ترانه بی تعبیر مهلتی دهد
میخواهم از بی پناهی پروانه ها برایت بگویم
ازکوچه های بی چراغ
ازاین حصار درو دیوار..
ازاین ترانه ی تار..
مدتی بود دست ودلم به تدارک ترانه نمیرفت
کم کم این حکایت دیده ودل که ورد زبان کوچه نشینان است باورم شده بود
باورم شده بود که دیگر صدای تو را درسکوت تنهایی نخواهم شنید
راستی دراین هفته های بی ترانه کجا بودی؟
کجا بودی که صدای من واین دفتر سپید به گوشت نمیرسید؟
تمام دامنه های دنیا را گشتم تا پیدایت کردم..
تمام اهالی این حوالی گهگاه عاشق می شوند..
اما شمار آن هایی که عاشق "می مانند" ازانگشتان دستم بیشتر نیست
یکی شان همین شاعری که گمان می کرد در دوردست ها..حتی درهمین حوالی نیز
دیگر امیدی نیست...