ﺑﻌﻀﯽ ﻣﻮقعﻫﺎ ﺣﺮﻓﺘﻮ ﻧﺰﻧﯽ میشی ﯾﻪ ﺑﻤﺐ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﮐﻪ چاشنیشم ﻣﺸﮑﻞ ﺩﺍﺭﻩ ﻭ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﻣﻤﮑﻨﻪ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺍﺯ ﻣﻮﻋﺪ بوووووووم... اینجور وقتها میخوام بدونی که من هستم همیشه کنارت.
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی موعد
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
انتظار هم تاریخ مصرف داره، دیر یا زود بسر میاد و جای خودش رو ابتدا به عادت، و بعد به فراموشی میده، اینکه کی موعد انقضاء میرسه بستگی به عمق خسارتی داره که به یک رابطه وارد شده و اینکه یکی یا هر دو طرفین چقدر به ترمیم یا شدت اون خسارت کمک کنند.
بارها
افطار خود را
قبل موعد خورده ام
بسکه از زیبایی ات الله اکبر گفته اند!
♥️
این زمستان
گویا
غم پنهان دارد
که در این موعد سرد
عوض برف
به چشمش
نم باران دارد .....
#حمزه_علیزاد
گفتم: خدا آخه این همه سختی؟ چرا؟
گفت: «انَّ مع العسر یسرا»
"قطعا به دنبال هر سختی، آسانی است.(انشراح/6)
*
گفتم: واقعا؟!
گفت: «فإنَّ مع العسر یسرا»
حتما به دنبال هر سختی، آسانی است.(انشراح/7)
*
گفتم: خب خسته شدم دیگه...
گفت: «لاتـقـنطوا من رحمة الله»
از رحمت من ناامید نشو.(زمر/53)
*گفتم: انگار منو فراموش کردی!
گفت:«اذکرونی اذکرکم»
منو یاد کن تا یادت باشم.
*
گفتم: تا کی باید صبر کرد؟!
گفت: « وَ ما یدریک لَعلَّ السّاعة تکون قریبا»
تو چه می دانی، شاید موعدش نزدیک باشد.(احزاب/63)
«انّی اعلم ما لاتعلمون»
من چیزایی میدونم که شما نمی دونید.(بقره/ 30)
*
گفتم: تو بزرگی و نزدیکیت برای من کوچک، خیلی دوره! تا اون موقع چی کار کنم؟
گفت: « و اتّبع ما یوحی الیک و اصبر حتی یحکم الله»
حرف هایی که بهت زدمو گوش کن، و صبر کن ببین چی حکم می کنم.
(یونس/ 109)
*
ناخواسته گفتم: الهی و ربّی من لی غیرک (خدایا آخه من غیر تو کیو دارم؟!)
گفت: «الیس الله بکاف عبده»
من هم برای تو کافی ام.(زمر/36)
الحمدالله تنها قانونی که تو ایران حتی زودتر از موعد و بخوبی اجرا میشه افزایش نرخ کرایه تاکسیه
داروی ضد خارش کشف شد :
ملاتنزنسسغموعدمکجنصتدنمدهسوشکگمنتونو...........!پ.
.
.
.
.
چرا می خوای بخونیش؟
مگه مشکل داری ؟ D:
داستان کوتاه شماره 3 :دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد.
نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید..
بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند. مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش میرفت و از درد چشم مینالید. موعد عروسی فرا رسید.
زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهر هم که کور شده بود. مردم میگفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد.
20 سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت، مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود. همه تعجب کردند.
مرد گفت: "من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم".