وقتي به كسي ميگوييد تو تنها كسي بودي كه دوستش داشتم ، شايد از چشم هايتان متوجه نشود و مجبور باشيد براي اثبات حرف هاي حقيقي تان ، دست به دامن دنياي مجازي شويد.
ايرادي ندارد ، با اين زبان برايش بيان كنيد؛
بگوييد تو تنها كسي بودي كه نوتيفيكيشن تلگرامش را آن كرده بودم تا به محض پيام دادنش متوجه شوم و جوابش را همان لحظه بدهم...
بگوييد تو تنها كسي بودي كه هرلحظه پروفايل تلگرامش را نگاه مي كردم تا لست سين اش را چك كنم و ريسنتلي كردنش دق ام ميداد...
بگوييد تو تنها كسي بودي كه هرشب قبل خواب يك دور تمام پست هاي اينستاگرام و لاینش را نگاه مى كردم و براي تك تك شان دلم غنج مى رفت و فقط تو بودي كه تمام كامنت هاي زير پست هايش را مي خواندم و از آن قربان صدقه هاي مجازىِ ناشناس حرص ميخوردم...
انگار اين روزها چيزي را از چشم هايمان نمي خوانند ، همه اش را بايد لاینی و با استاتوس های واتساپ بيان كرد تا عشق را ثابت كنيم.
و انگار باور آى دي مجازي مان آسان تر از باور شخصيت حقيقي مان شده است...
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی ميخوردم
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
اومد پيشم حالش خيلي عجيب بود فهميدم با بقيه وقتا فرق ميکنه
گفت: رفیق يه سوال دارم که خيلي جوابش برام مهمه
گفتم: چشم اگه جوابشو بدونم خوشحال ميشم بتونم کمکت کنم
گفت: من رفتني ام!
گفتم: يعني چي؟
گفت: دارم ميميرم
گفتم: دکتر رفتی، خارج از کشور؟
گفت: نه همه دکترا اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاري نميشه کرد.
گفتم: خدا کريمه، انشالله که بهت سلامتي ميده
با تعجب نگاه کرد و گفت: اگه من بميرم یعنی خدا کريم نيست؟
فهميدم آدم فهميده ايه و نميشه کلاه سرش گذاشت
و الکی امیدوارش کرد
گفتم: راست ميگي، حالا سوالت چيه؟
گفت: من از وقتي فهميدم دارم ميميرم خيلي ناراحت شدم
از خونه بيرون نميومدم
کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن
تا اينکه يه روز به خودم گفتم تا کي منتظر مرگ باشم
خلاصه يه روز صبح از خونه زدم بيرون مثل همه شروع به کار کردم
اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و
انگار اين حال منو کسي نداشت
خيلي مهربون شدم، ديگه رفتاراي غلط مردم خيلي اذيتم نميکرد
با خودم ميگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن
آخه من رفتني ام و اونا انگار موندنی
سرتونو درد نيارم من کار ميکردم اما حرص نداشتم
بين مردم بودم اما بهشون ظلم نميکردم و دوستشون داشتم
ماشين عروس که ميديم از ته دل شاد ميشدم و دعا ميکردم
گدا که ميديدم از ته دل غصه ميخوردم و
بدون اينکه حساب کتاب کنم بهشون کمک ميکردم
مثل پير مردا برای همه جوونا آرزوي خوشبختي ميکردم
الغرض اينکه اين ماجرا منو آدم خوبي کرد و مهربون شدم
حالا سوالم اينه که من به خاطر مرگ خوب شدم
و آيا خدا اين خوب شدن منو قبول ميکنه؟
گفتم: بله، اونجور که میدونم و به نظرم ميرسه
آدما تا دم رفتن و مرگ خوب شدنشون واسه خدا عزيز و مهمه
آرام آرام خدا حافظي کرد و تشکر، وقتی داشت
ميرفت گفتم: راستي نگفتي چقدر وقت داري؟
گفت: معلوم نيست بين يک روز تا چند هزار روز!!!
يه چرتکه انداختم ديدم منم تقريبا همين قدر
وقت دارم. با تعجب گفتم: مگه بيماريت چيه؟
گفت: بيمار نيستم!
گفتم: پس چي؟
گفت: فهميدم بالاخره یک روز مردني هستم، رفتم
دکتر گفتم ميتونيد کاري کنيد که
اصلا نميرم گفتن نه. پرسیدم خارج چي؟ و باز جواب دادند نه!
خلاصه دوست عزیز ما رفتني هستيم, وقتش فرقي داره که کی باشه؟
باز خنديد و رفت و دل منو با خودش برد....
امروز خدا این زنگ خطر رو برام بصدا در آورد
پس ...
نيايد يادم بره که یک روز رفتنی ام ...
کاش مردم ميدانستند آنگاه شاید انقدرحرص نمی زدند و دیگران را نمی آزردند ...
شما هستید ..
ولي دوستان من هم رفتنی ام مرا ببخشید از صمیم قلب ...
تا حالا به اينكه ميگن "وقتي دنبال چيزي ميگردي نيستش اما وقتي احتياجش نداري همه جا هست" دقت نكرده بودم تا اينكه يكروز داشتم انگور ميخوردم. يه دونه از دستم افتاد روي فرش هر چي گشتم پيداش نكردم اما همينكه پاشدم برم با اولين قدمي كه برداشتم زير پام له شدنش رو حس كردم. ميبيني قسمتو...؟