چند وقتی ميشد كه رابطمون مثل قبل خوب نبود .
تا ديروز كه سخت مشغول كار بودم
اون وسط مسطها هی صفحهی گوشيم روشن خاموش ميشد... حرفاش ميومد رو صفحم... ميديدم داره گله ميكنه اما ترجيح ميدادم نفهمه كه حرفاشو خوندم، تا آروم شه تا بشه باهاش حرف زد. اصولا اون آدميه كه وقتی حالش خوب نيست اصلا نميشه باهاش حرف زد... تا اينكه شب حرفاشو خوندمو ديدم آخراش نوشته ديگه چيزی بين ما نيست، و بعدش شب خوش !
امروز خودش بهم زنگ زد، بدون سلام و عليك شروع كرد به داد و بيداد... گوشيم تو دستم بود و به حرفاش گوش نميدادم، فقط صداش ميومد... تا اينكه يهو هيچی نگفت و من گوشيمو گرفتم كنار گوشم، بهش گفتم چی انقدر تو رو عصبی كرده؟ با صدای بغضآلود گفت: چرا ديشب بعد اينكه گفتم ديگه چيزی بين ما نيست چيزی نگفتی؟ گفتم چون ناراحت شدم! گفت ناراحتيت مهمتر از اين بود كه نذاری من برم؟ اگه واقعا ميخواستم بیخيالت بشم چی؟ مشغول كارات كه ميشی ناراحتيت هم باهاش فراموش ميشه، اما من چی ؟
بهش گفتم ديشب سكوت كردم، چون ميدونستم آدما اينطوری نميرن... آدما وقتی واقعا بخوان برن حرف از خداحافظی هميشگی نميزنن چون براشون سنگ بزرگيه و علامت نزدن. آدما وقتی واقعا ميخوان برن، چشماشون خيسه اما دستاشون مشتِ گرهكرده نيست، دلشون شكستهست نه عصبی. دلشون پُره اما چيزی نميگن. آدما وقتی ميخوان برن، ميرن ... فرداش زنگ نميزنن بازخواستكنن عزيزم ...
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی ميدادم
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
اي که گفتي انتظار از مرگ دلفرساتر است/کاش جان ميدادم اما انتظاري داشتم.
معلومه منم ميرفتم كنار درياچه لوزان سوييس
هي مذاكره رو كش ميدادم!!!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
اگه راست میگن محل مذاکراتو بندازن
دوراهي زابل زاهدان ،
ده دقيقه اي به نتیجه ميرسن!
دم به دم از تو غمي ميرسد و من شادم
بند بر بند من افزايد و من آزادم
عيد قربان من آندم كه فداي تو شوم
عيد نوروز كه آئي بمباركبادم
ياد آنروز كه دل بردي و جان ميرقصيد
كاش صد جان دگر بر سر آن ميدادم
مرغ دل داشت هواي تو در اقليم دگر
كرد پروازي و در دام بلا افتادم
گر نگيري تو مرا دست ، درآيم از پاي
برسي گر تو بجائي نرسد فريادم
آهي ار سر دهم از پاي در آرد آهم
گريه بنياد كنم سيل كند بنيادم
زدن تيشه بر اين كوه مرا پيشه شده است
بيستونيست فراق تو و من فرهادم
ياد من خواه بكن خواه مكن مختاري
ليكن ايدوست تو هرگز نروي از يادم
ميشوم پير و جوان ميشودم در سر عشق
بهر عشق تو مگر مادر گيتي زادم
گاه ويرانم و از خويش بود ويرانيم
گاه آباد و ز معماري تو آبادم
داد از تو بتو آرم كه نباشد جايز
فيض را اين كه به بيگانه رساند دادم
اين جواب غزل حافظ خوش لهجه كه گفت
زلف بر باد مده تا ندهي بر بادم
"فيض كاشاني"
کاش يکي بود که توي کوچهها داد ميزد :
خاطره خشکيه...خاطره خشکيه...
اونوقت همه ي خاطراتتو ، همونايي که ارزش گرفتن دمپاييِ پاره هم ندارن...
ميريختم تو کيسه و ميدادم بهش و ميرفت ردِ کارش..!!!
عاشق اون لحظه ای بودم
که استادمون حين درس دادن زل ميزد
تو چشماي من و من در حالي که هيچي نمیفهميدم
سرمو به نشونه ي تاييد تکون ميدادم :|
لباس هايم كه تنگ ميشد ميدادم به اين وآن........ اما دل تنگم را چه كسي مي خواهد؟؟؟؟
ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﻪ دوستم ﻛﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﻣﻴﺪﺍﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺮﻭ ﺍﻭﻥ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺭﻭ
ﺑﺒﻨﺪ ﺭﻓﺖ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺍﺗﺎﻗﻮ ﺑﺴﺖ o-:
ﺗﻮ ﻛﺠﺎﻳﻲ ﺳﻬﺮﺍﺏ؟
اعتراف میکنم ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻣﻐﺰ ﭘﺴﺘﻪ ﻫﺎﻣﻮ ﻣﻴﺪﺍﺩﻡ ﺑﻪ ﺩﺍﺩﺍﺷﺎﻡ
ﺩﺭ ﻋﻮﺽ ﺍﺯﺷﻮﻥ ﭘﻮﺳﺖ ﺷﻮﺭ ﭘﺴﺘﻪ ﻣﻴﮕﺮﻓﺘﻢ !
ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻳﺎﺩ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﮑﻞ ﺑﻮﺩﻧﻢ می اﻓﺘﻢ ﺍﺯ خداوند طلب آمرزش میکنم !