چند وقتی ميشد كه رابطمون مثل قبل خوب نبود .
تا ديروز كه سخت مشغول كار بودم
اون وسط مسطها هی صفحهی گوشيم روشن خاموش ميشد... حرفاش ميومد رو صفحم... ميديدم داره گله ميكنه اما ترجيح ميدادم نفهمه كه حرفاشو خوندم، تا آروم شه تا بشه باهاش حرف زد. اصولا اون آدميه كه وقتی حالش خوب نيست اصلا نميشه باهاش حرف زد... تا اينكه شب حرفاشو خوندمو ديدم آخراش نوشته ديگه چيزی بين ما نيست، و بعدش شب خوش !
امروز خودش بهم زنگ زد، بدون سلام و عليك شروع كرد به داد و بيداد... گوشيم تو دستم بود و به حرفاش گوش نميدادم، فقط صداش ميومد... تا اينكه يهو هيچی نگفت و من گوشيمو گرفتم كنار گوشم، بهش گفتم چی انقدر تو رو عصبی كرده؟ با صدای بغضآلود گفت: چرا ديشب بعد اينكه گفتم ديگه چيزی بين ما نيست چيزی نگفتی؟ گفتم چون ناراحت شدم! گفت ناراحتيت مهمتر از اين بود كه نذاری من برم؟ اگه واقعا ميخواستم بیخيالت بشم چی؟ مشغول كارات كه ميشی ناراحتيت هم باهاش فراموش ميشه، اما من چی ؟
بهش گفتم ديشب سكوت كردم، چون ميدونستم آدما اينطوری نميرن... آدما وقتی واقعا بخوان برن حرف از خداحافظی هميشگی نميزنن چون براشون سنگ بزرگيه و علامت نزدن. آدما وقتی واقعا ميخوان برن، چشماشون خيسه اما دستاشون مشتِ گرهكرده نيست، دلشون شكستهست نه عصبی. دلشون پُره اما چيزی نميگن. آدما وقتی ميخوان برن، ميرن ... فرداش زنگ نميزنن بازخواستكنن عزيزم ...
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی ميدي
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
مرد روي ميز رفت ، فرياد زد
همه سمت اون برگشتند،تمام كافه
تمام صداها خوابيد و تنها صداي
لرزش پاهاي او روي ميز لق كافه ميامد
كسي چيزي نگفت كسي از جايش بلند نشد
مرد ماشه را كشيد و تنش مثل لخته اي گوشت
روي ميز ولو شد ، چه صداي مهيبي
تقنگ درست زير ميز افتاد
زير ميزي كه حالا داشت از خون سرخ ميشد
هيچ كس جلو نرفت ،هيچ كس چيزي نگفت
تنها من بودم كه اروم سمت اون رفتم
چشمانش باز بود و وحشت زده
با وحشتي ابدي انگار من رو ميديد
تو مردمك هاي چشماش نگاه كردم
چقدر شبيه هر روز من بود
چقدر شبيه بقيه بود
بقيه اي كه هنوز با بهت نگاه ميكردند
تمام ما يي كه اون روز تو اون كافه بوديم
يادمون هست دقيقا فريادي كه قبل از صداي
اسلحه شنيديم رو ،هر شب قبل خواب
اين صدا تو سر تك تك ما تكرار ميشه
صدايي كه هنوز داره ميگه :
اي كاش تمام اين تاريكي را
ميبلعيدم و سفيدي را بازدم ميكردم
اي كاش طبيعت مرا پاي درخت چند ساله اي
خاك كند تا من در روح جهان بيدار باشم
اون تو روح جهان بيدار ماند
همونطور كه تو تنهايي قبل از خواب ما
بيدار بود .
خوان لاستيكو
آدم و حوا
صداي راننده وانت بار كه داد ميزد «هندونه به شرط چاقو بخور و ببر، جيگرتو حال مياره هندونه» رو شنيديم.
گفتم: زن، جون هر كي دوست داري بي خيال شو. اصلا بزار برم واست دو تا هندونه قرمز بگيرم بخوري جيگرت حال بياد.
اما گوشش به اين حرفها بدهكار نبود.
سرم رو بين و دوتا دستام گرفتم و پيش خودم گفتم حيف كه مجبور بودم فقط با تو ازدواج كنم.
زن از تو يه دنده تر وجود نداره.
در حالي كه برگهاي دور كمرش رو مرتب ميكرد و دستاش رو توي هوا تكون ميداد گفت: همين كه هست
ميخواي بخواه ميخواي نخواه، اصلا اگه به حرفم گوش نكني مجبوري امشب رو تنها بخوابي!
گفتم: آخه زن تو كه منو بدبخت ميكني حداقل به بچههامون رحم كن
اونا چه گناهي كردن كه تا آخر عمر بايد تاوان گناه تو رو پس بدن
اينو كه گفتم شروع كرد به جيغ و داد كردن
كه تو اصلا به من اهميت نميدي
تو براي من ارزش قائل نيستي
تو با من مهربون نيستي
و....
گفتم باشه اصلا هر چي تو بگي.
با هزار زحمت از يه درخت سيب بالا رفتم و يه دونه سيب چيدم و دادم بهش
و گفتم بگير حوا جونم اينم سيب
ديگه چي ميگي
اما چشمتون روز بد نبينه...
همينكه اولين گاز رو زديم
خدا با اردنگي مارو انداخت اينجا
تازه از اون بدتر اينكه وقتي به حوا ميگم ببين چه بلايي به سرم آوردي
با كمال پر رويي ميگه: ببين مردهاي مردم چه كارا كه واسه زنشون نميكنند
از ماشين پژو گرفته تا تور آنتاليا واسه زنشون فراهم ميكنند
من در حالي كه دهنم باز مونده بود داشتم به اين فكر ميكردم آخه جز ما دوتا كه زن و شوهري وجود نداشت كه حوا اين حرفهارو ميزد
خوب كه فكر كردم ديدم همه اين حرف ها ريشه ژنتيكي داره و توي دهان همه زن هاي عالم وجود داره.
از هنگامي ک خداوند مشغول خلق زن بود شيش روز ميگذشت. فرشته اي ظاهر شد و گفت: چرا اين همه وقت صرف اين يکي ميفرماييد؟ خداوند پاسخ داد: دستور کار اورا ديده اي؟
بايد دويست قطعه متحرک داشته باشد، ک همگي قابل جايگزيني باشند، بايد بتواند با خوردن غذاي شب مانده کار کند. دامني داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جاي دهد، بوسه اي داشته باشد ک بتواند همه دردهارا، از زانوي خراشيده گرفته تا قلب شکسته را درمان کند. او ميتواند هنگام بيماري خودش را درمان کند، يک خانواده را با يک قرص نان سير کند.
فرشته نزديک شد و به زن دست زد و گفت: اما پروردگارا او را خيلي نرم آفريدي.
خداوند : بله نرم است اما او را سخت هم آفريده ام تصورش را هم نميتواني بکني ک او تا چه حد ميتواند تحمل کند و زحمت بکشد. آنگاه فرشته متوجه چيزي شد و به گونه زن دست زد و گفت اشک براي چيست؟
خداوند گفت: اشک وسيله ايست براي ابراز شادي، اندوه، درد، نااميدي...
فرشته متاثر شد و گفت: زن ها قدرتي دارند ک مردان را متحير ميکنند.
خداوند گفت: اين مخلوق عظيم فقط يک عيب بزرگ دارد
فرشته گفت: چه عيبي؟
خداوند فرمود : پارک دوبل بلد نيست"
اون لحظهاي كه داري فيلم ميبيني موس رو تكون ميدي تا بفهمي چقدش مونده، يه همچين آپشنيو نسبت به يه تعداد از اونايي كه باهام حرف ميزنن ميخوام !
اگر همه ي ما ميفهميديم كه
يه هفته مسافرت
چند روز عشق و حال
يه شب مهموني
چند ساعت خوشگذروني
ارزش دروغ گفتن و پيچوندن و آدم فروشي نزديكانمون رو نداره
الان حالمون خيلي خوب بود
كل اينا تداومش چند ساعته
ولي آرامش اون آدم ابديه
متعد موندن به آدم كار سختي نيست
ولي حيف "جديدا بيشعوري خيلي مد شده .
واقعا 17 تومن پول يه استكان قهوه ميدين؟
.
.
.
.
.
من با 15 تومن يه بسته بيست تايى پودر نسكافه ميخرم هركدومم نصف ميكنم چهل تا فلاكس نسكافه ميخورم!
هميشه مقداري دلگرمي داخل جيبت بايد باشد
که اگر ناگهان در خيابان
يا در گوشه يک کافه
يا حتي در خواب
سرماي نا اميدي به سراغت آمد
يا بغضي دهانت را تلخ کرد
دلگرميت را از جيب در بياوري
گوشه دهانت بگذاري تا ارام ارام شيرينيش در وجودت بپيچد
يا مثل ژاکتي گرم دور خودت بپيچي و منتظر تابش خورشيد بماني
دلگرمي هميشه بايد باشد
و ... واي به تمام لحظه هايي
که هرچه جيب ها و کيفت رابگردي
دلگرمي پيدا نکني...!
همیشه دوستت دارم ها را....
دلخوری ها را...
نگرانی ها را....
به موقع بگویید....
قدر بدانید" داشتنها " را
مهربان بودن مهمترین قسمت انسان بودن است
ديشب خيلى خوابم ميومد، حوصلم نشد برم دستشويى
.
.
.
تا صبح خواب ميديدم توى صف دستشويى هستم.
.
.
.
.
خيلى خوشحالم از اينکه تو خواب نوبتم نشد
Delam karbala mikhad
قشنگ ترین لحظه توی این دنیا...
⬅بهت بگن بيا بريم کربلا...
⬅وسط بين الحرمين سلام بدي....
⬅ندوني بري حرم عباس يا حسين...
⬅پاي برهنه توبين الحرمين راه بيافتي....
⬅برسي ورودي حرم عباس....
⬅پشت در حرم بشيني و سلام بدي....
⬅باچشم پر اشک اذن دخول بخوني....
⬅بلندشي و بري روبروي ضريح بايستي....
⬅سرتو بندازي پايين و باخجالت بگي فکر نميکردم بياريم حرم....
⬅به عباس بگي خيلي آقايي....
⬅بري يه بوسه به ضريح بزني و اشک بريزي....
⬅بياي عقبتر و يه زيارت بخوني....
⬅بهش بگي اجازه ميدي برم پابوس داداشت....
⬅دوباره پابرهنه توبين الحرمين راه بيفتي و زير لب بگي"از حرم تا قتلگه زينب صداميزد حسسسسسسسين"...
⬅اشک....
⬅برسي ورودي حرم و ناخداگاه بشيني رو زمين دست برسينه سلام بدي....
⬅اشک....
⬅از باب القبله وارد حرم بشي....
⬅نگاهت بيفته به ايوون طلا و ضريح...
⬅خجالت زده اي....
⬅چشمت بيفته به قتله گاه....
⬅از عشق حسين مجنون بشي...
⬅آخرروضه رو درک کني....
⬅بري روبروي ضریح یه دل سیر گریه کنی.....
⬅يادت بياد چقدر حسرت رفتن به حرم رو ميخوردي....