خانوادم ﺍﻻﻥ ﺩﻭﺍﺯﺩﻩ ﺳﺎﻟﻪ ﺩﺍﺭﻥ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﻪ ﺩﺍﺩﺍﺷﻢ ﻣﯿﮕﺮﺩﻥ
.
.
.
.
.
.
ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻦ ﻣﻦ 12 ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺩﺍﺩﻣﺶ ﮐﻠﻮﭖ ﺑﺎﺵ یه ﺳﮕﺎ ﮔﺮﻓﺘﻢ
ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﻫﻢ ﻧﺒﺮﺩﻡ ﭘﺴﺶ ﺑﺪﻡ
ﻧﻤﻴﺨﺮﻳﺪﻥ ﺑﺮﺍﻡ ﺧﺐ
ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﻡ ﻣﻴﻔﻬﻤﻴﻦ ﻣﺠﺒﻮﻭﻭﻭﺭﺭررر
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی ميفهمي
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
اگر همه ي ما ميفهميديم كه
يه هفته مسافرت
چند روز عشق و حال
يه شب مهموني
چند ساعت خوشگذروني
ارزش دروغ گفتن و پيچوندن و آدم فروشي نزديكانمون رو نداره
الان حالمون خيلي خوب بود
كل اينا تداومش چند ساعته
ولي آرامش اون آدم ابديه
متعد موندن به آدم كار سختي نيست
ولي حيف "جديدا بيشعوري خيلي مد شده .
شما بريد
گفتم برييييييييد
چرا نميفهميد بريييييييييييييييييد
الكي مثلا من تير خوردم
قديما اگه باباها از دسته بچه شون ناراحت ميشدن
ميگفتن کاري نکن از ارث محرومت کنم ها!!!!
ديشب با بابام دعوام شده ،
ميگه کاري نکن که پسوورد wi-fi خونه رو عوض کنم!!!!!
سريعا خم شدم شصت پاشو ماچ کردم،big smile2 smiley
صحبته اينترنته ميفهمي؟؟ ايــنــتــرنــت!!!!
خونواده م الان دوازده ساله دارن دنبال شناسنامه داداشم میگردن
.
.
.
.
.
نمیدونن من 12 سال پیش دادمش کلوپ باش ي سگا گرفتم
و دیگه هم نبردم پسش بدم
نميخريدن برام خب
مجبور شدم ميفهمين مجبوووورر . . .
بچه: پدررر...گشنمه!
فاميل: عزيزم پول ندارم واست شير خشک بخرم،ما شامگاهيم ميفهمي؟ شامگاه!!
مجري: ما شامگاهيم؟ تو اصلاٌ ميدوني شامگاه به چي ميگن؟
فاميل: بله،به ما بدبخت بيچاره ها ميگن که فقط گاهي شام ميخوريم!
مجري: فاميل تو ادبيات تو مدرسه چند ميشدي؟
فاميل: آقاي مجري يه چيزايي هست که آدم نميتونه جلو بچه بگه،پررو ميشه!
مجري:اصلاٌ کي گفته ما بدبختيم؟
فاميل: ما بدبخت نيستيم!؟ ما که پنج شيش خط پايين تر از خط فقريم! تازه اگه يارانه مونو قطع کنن کلاٌ ميريم صفحه بعد!
اينايي که با موبايل بهشون زنگ ميزني و يهو قطع ميشه وسطش،
بعد دوباره زنگ ميزني ميبيني اشغاله، ميفهمي اون داره تو رو ميگيره،
بعد يه کم صبر ميکني اون زنگ بزنه هيچ خبري نميشه،
ميفهمي اون زنگ زده ديده اشغاله فهميده تو داري زنگ ميزني،
صبر کرده تو زنگ بزني،
بعد تو دوباره زنگ ميزني ميبيني اشغاله،
ميفهمي صبرش تموم شده و تصميم گرفته خودش زنگ بزنه،
دوباره صبر ميکني و همين طوري اين داستان ادامه داره،
خو لامصب ميبيني که من زنگ زدم از اول :|
قطع شد صبر کن خودم ميگيرم چرا رو اعصاب خودت و خودم رژه ميري؟
ﭘﺴﺮﻩ : ﺑﺮﻭ ﺩﻳﮕﻪ
ﻧﻤﻴﺨﻮﺍﻣﺖ ﺩﻳﮕﻪ ﺗﻤﻮﻣﻪ
ﺩﺧﺘﺮ: ﻋﺸﻘﻢ ﻣﻦ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻮ ﺑﺨﺪﺍ ﻣﻴﻤﻴﺮﻡ ﭼﺮﺍ
ﻧﻤﻴﻔﻬﻤﻲ
ﭘﺴﺮ : ﺩﻳﮕﻪ ﺍﺯﺕ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻡ ﻋﺸﻘﺖ ﺑﺮﺍﻡ ﺗﮑﺮﺍﺭﻱ
ﺷﺪﻩ .
ﻭﺗﻠﻔﻦ ﻗﻄﻊ ﺷﺪﺩﺧﺘﺮﺧﻴﻠﻲ ﺍﻓﺴﺮﺩﻩ ﻭﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﻴﺮﻩ
ﺗﻮﺍﺗﺎﻗﺶ
ﭼﺸﻤﺶ ﻣﻴﻮﻓﺘﻪ ﺑﻪ ﻣﺎﻧﻴﺘﻮﺭ ﮐﺎﻣﭙﻴﻮﺗﺮﻋﮑﺲ
ﻋﺸﻘﺸﻮﻣﻴﺒﻴﻨﻪ ﺍﺷﮏ
ﺗﻮﭼﺸﺎﺵ ﺣﻠﻘﻪ ﻣﻴﺰﻧﻪ ﺁﻫﻨﮓ ﻣﻮﺭﺩﻋﻼﻗﻪ ﻱ
ﻋﺸﻘﺸﻮﻣﻴﺬﺍﺭﻩ
ﻭﮔﻮﺵ ﻣﻴﺪﻩ ﺩﻳﮕﻪ ﺍﺷﮑﺎﺵ ﺗﺎﺏ ﻧﻤﻴﺎﺭﻥ ﻭﻣﻴﺮﻳﺰﻥ
ﺩﺧﺘﺮﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﻴﮑﺮﺩ ﻳﻪ ﺗﻴﮑﻪ ﺍﻱ ﺍﺯ ﻭﺟﻮﺩﺷﻮ ﺍﺯﺩﺳﺖ
ﺩﺍﺩﻩ .
ﺍﻭﻥ
ﺷﺐ ﺩﺧﺘﺮﺧﻮﺍﺑﺶ ﻧﺒﺮﺩ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﭘﻴﺎﻡ ﺩﺍﺩ: ﺍﻻﻥ ﮐﻪ ﺍﻳﻦ
ﭘﻴﺎﻣﻮﻣﻴﺨﻮﻧﻲ ﺟﺴﻤﻢ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﻏﺮﻳﺒﻪ ﺷﺪﻩ ﻭﻟﻲ ﺩﻟﻢ
ﻫﻤﻤﻤﻤﻴﺸﻪ
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﺍﻣﻴﺪﺑﻴﺪﺍﺭﻱ ﺟﺴﻢ ﻫﺎ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ ﺑﺮﺍﻱ
ﻫﻤﻴﺸﻪ . ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻱ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺗﺎﻗﺶ ﻣﻴﺮﻩ
ﺳﺎﻋﺖ
ﺩﻗﻴﻘﺎ 3:34 ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭﺳﮑﻮﺕ ﻭﺗﺎﺭﻳﮑﻲ ﺧﻮﺩﺵ
ﺭﻭ ﺍﺯ ﺑﺎﻻﻱ
ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﻪ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﭘﺮﺕ ﮐﺮﺩ ﺩﺧﺘﺮﺑﺮﺍﻱ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺗﻮﺗﻨﻬﺎﻳﻲ
ﻣﺮﺩ . ﺻﺒﺢ ﻣﺎﺩﺭﺩﺧﺘﺮ ﻃﺒﻖ ﻋﺎﺩﺕ ﻫﻤﻴﺸﮕﻲ ﺑﻪ ﺍﺗﺎﻕ
ﺩﺧﺘﺮﺵ
ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺑﻴﺪﺍﺭﺵ ﮐﻨﻪ ﺍﻣﺎﺩﺧﺘﺮ ﺭﻭﻧﺪﻳﺪ . ﺗﻠﻔﻦ ﻫﻤﺮﺍﻩ
ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻪ
ﻣﺪﺍﻡ ﻭﭘﻴﺎﭘﻲ ﺯﻧﮓ ﻣﻴﺨﻮﺭﺩﺗﻮﺟﻬﺶ ﺭﻭﺟﻠﺐ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ
ﺳﻤﺖ
ﮔﻮﺷﻲ ﺭﻓﺖ ﭘﺴﺮﻯ ﻣﺪﺍﻡ ﺩﺍﺷﺖ ﺗﻤﺎﺱ ﻣﻴﮕﺮﻓﺖ . ﭼﺸﻢ
ﻣﺎﺩﺭﺩﺧﺘﺮ ﺑﻪ ﭘﻴﺎﻣﻲ ﺍﻓﺘﺎﺩﮐﻪ ﻫﻤﻮﻥ ﭘﺴﺮ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ
ﺑﻮﺩ: ﻋﺰﻳﺰﻡ, ﻋﺸﻘﻢ, ﺑﺨﺪﺍ ﺷﻮﺧﻲ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯﺩﻭﺳﺖ
ﺩﺍﺭﻡ
ﻣﺜﻞ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻋﺎﺷﻘﺘﻢ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﻴﮑﻨﻢ ﻋﺸﻘﻢ ﻓﻘﻂ ﻳﻪ
ﻓﺮﺻﺖ
ﺗﻮﺭﻭﺧﺪﺍ .... ﺍﻭﻥ ﭘﻴﺎﻡ ﺩﻗﻴﻘﺎﺳﺎﻋﺖ 3:35 ﺍﺭﺳﺎﻝ
ﺷﺪﻩ
ﺑﻮﺩ ...
ﻣﺎﺩﺭﺩﺧﺘﺮﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻱ ﺍﺗﺎﻕ ﺭﻓﺖ ﮐﻪ ﮐﺎﻣﻼﺑﺎﺯ ﺑﻮﺩ
ﺑﻪ
ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭﭼﻴﺰﻱ ﮐﻪ ﻣﻴﺪﻳﺪ ﺑﺎﻭﺭﻧﻤﻴﮑﺮﺩ ...
ﻛﻠﻴﭙﺲ
ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻪ ﺑﻨﺪﻟﺒﺎﺳ ﻫﻤﺴﺎﻳﻪ ﮔﻴﺮﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ .... ﺁﺭی ﺍﻭﻥ
ﺩﺧﺘﺮ
ﻫﻨﻮﺯ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ..
خيليـ ديرهـ......
وقتيـ کهـ تازهـ ميفهميـ اونيـ کهـ از همهـ ساکتـ تر بود بيشـ تر از همهـ دوستتـ داشتـ!!!!!!!!
وليـ تو حواستـ بهـ شيرينـ زبونيـ هايـ يهـ عشقـ دروغيـ بود....!!!!......!
وقتي پشت سر پدرت از پله ها مياي پايين و ميبيني چقدر آهسته ميره ميفهمي ... پير شده
وقتي داره صورتشو اصلاح ميکنه و دستش ميلرزه ميفهمي .... پير شده
وقتي بعد غذا يه مشت دارو ميخوره ميفهمي چقدر درد داره اما هيچ چي نميگه....
و وقتي ميفهمي نصف موهاي سفيدش به خاطر غصه هاي تو بود...
سلامتي همه ي بابا ها