نسل نسوخته ..️
ﮐﯽ ﻣﯿﮕﻪ ﻧﺴﻞ دهه 40، 50، 60، ﻧﺴﻞ ﺳﻮﺧﺘﻪﺍﺱ؟؟
ﻣﺎ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪﻫﺎﻯ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﺎ ﺣﻴﺎﻁ ﻭ ﺑﺎﻏﭽﻪ ﻭ ﻃﺎﻗﭽﻪ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﻛﺮﺩیم...ﺧﻮﺍﺑﻴﺪﻥ ﺗﻮﻯ ﭘﺸﻪ ﺑﻨﺪ و ﺁﺏ ﺗﻨﻰ ﺗﻮﻯ ﺣﻮﺽ ﺩﺍﺷﺘﻴﻢ... ﻛﻴﻚ ﺗﻮﻟﺪﺍﻣﻮﻥ ﺧﻴﻠﻰ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﻮﺩ... ﻫﺮ ﻛﻰ ﻛﺎﺩﻭ ﻣﻴﺪﺍﺩ ﺍﺯ ﺻﻤﻴﻢ ﻗﻠﺒﺶ ﺑﻮﺩ و ﻛﺴﻰ ﻭﺍﺳﻪ ﻛﺎﺩﻭ ﺩﺍﺩﻥ، ﻣﺎ ﺭﻭ ﻗﻴﻤﺖ ﮔﺬﺍﺭﻯ ﻧﻤﻴﻜﺮﺩ... ﺣﺘﯽ ﺧﻮﻧﻪ ﻧﻮﻩی ﺧﺎﻟﻪ ﻋﻤﻪی ﺑﺎﺑﺎﻣﻮﻥ ﻫﻢ ﻣﯿﺮﻓﺘﯿﻢ می دﻳﺪﻳﻢ. ﻧﻪ مثل ﺣﺎﻻ ﻛﻪ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺑﺮﺍﺩﺭا ﻫﻢ ﺑﻪ ﺯﻭﺭ ﻫﻤﻮ ﻣﻴﺒﻴﻨﻦ... ﻋﻴﺪ ﻭﺍﺳﻤﻮﻥ ﺷﻮﺭ ﻭ ﻫﻴﺠﺎﻥ ﺩﺍﺷﺖ... ﻋﻴﺪﻯ ﻣﻴﮕﺮﻓﺘﻴﻢ... ﻛﻢ ﻳﺎ ﺯﻳﺎﺩ، ﻫﻤﻴﻦ ﻛﻪ ﺩﻟﻤﻮﻥ ﺧﻮﺵ ﻣﻴﺸﺪ ﻛﺎﻓﻰ ﺑﻮﺩ...ﭼﻘﺪﺭ ﻣﺴﺎﻓﺮﺗﻬﺎﻯ ﻓﺎﻣﻴﻠﻰ ﻣﻴﺮﻓﺘﻴﻢ... ﺣﺎﻻ ﻫﺮﻛﻰ ﻫﺮ ﺟﺎ ﻣﻴﺮﻩ، ﻣﻴﺘﺮﺳﻪ ﻛﺴﻰ ﺑﻔﻬﻤﻪ! ﻫﻤﻪ ﭼﯽ ﻋﺎﻟﯽ... ﻫﻤﻪ ﭼﯽ ﺑﺎﺣﺎﻝ... همه مون ﻋﯿﻦ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﯾﻢ... ﻋﯿﻦ ﮔﺮﻭﻩ ﺳﺮﻭﺩ! ﻟﺒﺎﺳﺎﯼ ﺷﮑﻞ ﻫﻢ... ﺧﻮﻧﻪﻫﺎﯼ ﻋﯿﻦ ﻫﻢ... ﻋﻤﻪ.. ﺧﺎﻟﻪ.. ﺩﺍﯾﯽ.. ﻋﻤﻮ... ﻣﺎﻣﺎﻥﺑﺰﺭﮔﺎ ﻭ ﺑﺎﺑﺎﺑﺰﺭﮔﺎ ﮐﻪ ﺟﺰﺀ ﺧﻮﻧﻮﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﻥ... ﺍﮔﻪ ﻣﯽﺧﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺮﯾﻢ، ﮔﺮﻭﻫﯽ ﻣﯿﺮﻓﺘﯿﻢ... ﺍﮔﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻨﯿﻢ ﺩﺳﺖ ﺟﻤﻌﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ... ﮐﯽ ﻣﯿﮕﻪ ﻣﺎ ﻧﺴﻞ ﺳﻮﺧﺘﻪﺍﯾﻢ؟!!! ﻧﻪ ﻣﻮﺑﺎﯾﻠﯽ... ﻧﻪ ﺗﺒﻠﺘﯽ... ﻧﻪ ﻟﭗ ﺗﺎﭘﯽ... ﻧﻪ ﺍﯾﻨﺘﺮﻧﺖ ﻭ ﻓﻀﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯﯼ... ﻫﻤﻪ ﭼﯽ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺑﻮﺩ... ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﺎ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺑﻮﺩ... ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﻭ ﺑﺪﯾﺶ... ﻫﻤﻪ ﭼﯽ ﺭﺍس ﺭﺍﺳﺘﮑﯽ ﺑﻮﺩ! ﺗﻠﻔﻦ ﮐﻪ ﻧﺒﻮﺩ ﺍﻭﻧﻮﻗﺘﺎ؛ ﻣﯿﺮﻓﺘﯿﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﻫﻤﺪﯾﮕﻪ ﻣﯿﺪﯾﺪﯾﻢ ﻧﯿﺴﺘﻦ... ﺑﻌﺪ ﻣﯿﻔﻬﻤﯿﺪﯾﻢ ﺍﻭﻧﺎﻡ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ...! ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﻣﺎ...! ﮐﻠﯽ ﺫﻭﻕ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺘﯿﻢ: ﻭﺍﺍﺍﺍﺍﯼ ﺩﻝ ﺑﻪ ﺩﻝ ﺭﺍﻩ ﺩﺍﺭﻩ... ﺧﻼﺻﻪ ﮐﻪ ﻧﺴﻞ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺧﻮﺩﺗﻮﻧﯿﻦ... ﻣﺎ ﻋﯿﻦ ﻋﺴﻞ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ... ﺑﭽﮕﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ... ﺣﺎﺍﺍﺍﺍﺍﻝ ﮐﺮﺩﯾﻢ...
.ﺗﻘﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﺯﻧﺪﻩ ﺩﻝ ﺩﯾﺮﻭﺯ، ﺩﻫﻪ ۴۰، ۵۰، ۶٠ که همشون امروز مامان بابا شدن یا قراره مامان بابا بشن!
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی ميكرد
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
زيباترين انسانهايى كه تا كنون شناخته ام، آنهايى بودند كه شكست خورده بودند
رنج ميكشيدند.
دچار فقدان شده بودند و با اين حال
راه خود را از اعماق درد و رنج گشودند و بيرون آمدند.
اين افراد، يك حسى از قدردانى، حساسيت و فهم زندگى داشتند كه آنها را پر از شفقت،ملايمت و توجه عميق و عاشقانه ميكرد.
زيبايى اين افراد، اتفاقى و بى سبب نبود.
" اليزابت كوبلر"
فقط چون گذشته اونجورى كه دلت ميخواست نشد،
معنيش اين نيست كه آينده نميتونه بهتر از چيزي كه حتى تصورش رو نميكردى باشه ...
موقع رد شدن از خيابون جاشو با من عوض ميكرد
خودش ميومد سمتِ ماشينا...
مگه ميشد دوستش نداشت؟!
هميشه تو ذهنم سوال بود
"دو نفر باهم تفاهم دارن" يعني چي
تا اينكه تو اومدي
خيلي خوب بوديم باهم،
خيلي دوستت داشتم
اما خيلي چيزارو تحمل ميكردمو،
كسي نميدونست.
همه ميگفتن چقدر شما باهم خوبين،
چقدر شما تفاهم دارين باهم
تا اينكه فهميدم
"تفاهم دارين با هم"
يعني كنار مياد هميشه يكي،
يكي داره ميبخشه همش
مرد روي ميز رفت ، فرياد زد
همه سمت اون برگشتند،تمام كافه
تمام صداها خوابيد و تنها صداي
لرزش پاهاي او روي ميز لق كافه ميامد
كسي چيزي نگفت كسي از جايش بلند نشد
مرد ماشه را كشيد و تنش مثل لخته اي گوشت
روي ميز ولو شد ، چه صداي مهيبي
تقنگ درست زير ميز افتاد
زير ميزي كه حالا داشت از خون سرخ ميشد
هيچ كس جلو نرفت ،هيچ كس چيزي نگفت
تنها من بودم كه اروم سمت اون رفتم
چشمانش باز بود و وحشت زده
با وحشتي ابدي انگار من رو ميديد
تو مردمك هاي چشماش نگاه كردم
چقدر شبيه هر روز من بود
چقدر شبيه بقيه بود
بقيه اي كه هنوز با بهت نگاه ميكردند
تمام ما يي كه اون روز تو اون كافه بوديم
يادمون هست دقيقا فريادي كه قبل از صداي
اسلحه شنيديم رو ،هر شب قبل خواب
اين صدا تو سر تك تك ما تكرار ميشه
صدايي كه هنوز داره ميگه :
اي كاش تمام اين تاريكي را
ميبلعيدم و سفيدي را بازدم ميكردم
اي كاش طبيعت مرا پاي درخت چند ساله اي
خاك كند تا من در روح جهان بيدار باشم
اون تو روح جهان بيدار ماند
همونطور كه تو تنهايي قبل از خواب ما
بيدار بود .
خوان لاستيكو
كاش يك دهم توجهی كه به تاريخ انقضای غذاهامون ميكنيم، به تاريخ انقضای روابطمون ميكرديم!
مسموم شدن روح،
دردش خيلی بيشتر از
مسمويت جسمي است...
آدم و حوا
صداي راننده وانت بار كه داد ميزد «هندونه به شرط چاقو بخور و ببر، جيگرتو حال مياره هندونه» رو شنيديم.
گفتم: زن، جون هر كي دوست داري بي خيال شو. اصلا بزار برم واست دو تا هندونه قرمز بگيرم بخوري جيگرت حال بياد.
اما گوشش به اين حرفها بدهكار نبود.
سرم رو بين و دوتا دستام گرفتم و پيش خودم گفتم حيف كه مجبور بودم فقط با تو ازدواج كنم.
زن از تو يه دنده تر وجود نداره.
در حالي كه برگهاي دور كمرش رو مرتب ميكرد و دستاش رو توي هوا تكون ميداد گفت: همين كه هست
ميخواي بخواه ميخواي نخواه، اصلا اگه به حرفم گوش نكني مجبوري امشب رو تنها بخوابي!
گفتم: آخه زن تو كه منو بدبخت ميكني حداقل به بچههامون رحم كن
اونا چه گناهي كردن كه تا آخر عمر بايد تاوان گناه تو رو پس بدن
اينو كه گفتم شروع كرد به جيغ و داد كردن
كه تو اصلا به من اهميت نميدي
تو براي من ارزش قائل نيستي
تو با من مهربون نيستي
و....
گفتم باشه اصلا هر چي تو بگي.
با هزار زحمت از يه درخت سيب بالا رفتم و يه دونه سيب چيدم و دادم بهش
و گفتم بگير حوا جونم اينم سيب
ديگه چي ميگي
اما چشمتون روز بد نبينه...
همينكه اولين گاز رو زديم
خدا با اردنگي مارو انداخت اينجا
تازه از اون بدتر اينكه وقتي به حوا ميگم ببين چه بلايي به سرم آوردي
با كمال پر رويي ميگه: ببين مردهاي مردم چه كارا كه واسه زنشون نميكنند
از ماشين پژو گرفته تا تور آنتاليا واسه زنشون فراهم ميكنند
من در حالي كه دهنم باز مونده بود داشتم به اين فكر ميكردم آخه جز ما دوتا كه زن و شوهري وجود نداشت كه حوا اين حرفهارو ميزد
خوب كه فكر كردم ديدم همه اين حرف ها ريشه ژنتيكي داره و توي دهان همه زن هاي عالم وجود داره.
من از دنیا اینو فهمیدم
ﺍﻭﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮ میگﻔﺖ “ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ” ، ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﻴﺪﻭﻧﺴﺖ!
ﺍﻭﻧﻲ ﻛﻪ “ﻗﻮﻳﺘﺮ ” ﺑﻮﺩ، ﻛﻤﺘﺮ ﺯﻭﺭ ﻣﻴﮕﻔﺖ!
ﺍﻭﻧﻲ ﻛﻪ ﺭﺍﺣﺖ ﺗﺮ ﻣﻴﮕﻔﺖ “ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻛﺮﺩﻡ” ، ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺴﺶ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺑﻮﺩ!
ﺍﻭﻧﻲ که ﺻﺪﺍﺵ ﺁﺭﻭﻣﺘﺮ ﺑﻮﺩ، ﺣﺮﻓﺎﺵ ﺑﺎ ﻧﻔﻮﺫﺗﺮ ﺑﻮﺩ!
ﺍﻭﻧﻲ ﻛﻪ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ، ﺑﻘﻴﻪ ﺭﻭ ﻭﺍﻗﻌﻲ ﺗﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ!
ﺍﻭﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮ ” ﻃﻨﺰ ” ﻣﻴﮕﻔﺖ، ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺟﺪﻱ ﺗﺮ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻴﻜﺮﺩ
ﺣﻮﺍﺱﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ
ﻣﺮﺩﻱ ﻛﻪ ﻋﻘﺐ ﺗﺎﻛﺴﻲ ﻛﻨﺎﺭ ﻣﻦ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺍﺷﺖ ﺗﻮﻱ ﺳﺮﺭﺳﻴﺪﺵ ﭼﻴﺰﻱ ﻳﺎﺩﺩﺍﺷﺖ
ﻣﻲﻛﺮﺩ، ﺳﺮﺭﺳﻴﺪﺵ ﺭﺍ ﺑﺴﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ : «ﻫﺮﭼﻲ ﻣﻲﺩﻭﻭﻳﻴﻢ، ﺑﺎﺯﻡ ﻋﻘﺒﻴﻢ. »
ﻛﺴﻲ ﺟﻮﺍﺑﻲ ﻧﺪﺍﺩ.
ﻣﺮﺩ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺧﻮﺩﺵ ﮔﻔﺖ: «ﻫﻤﺶ ﺩﺍﺭﻳﻢ ﻣﻲﺩﻭﻭﻳﻴﻢ، ﺑﺎﺯﻡ ﻫﻴﭽﻲ. »
ﺯﻧﻲ ﻛﻪ ﺟﻠﻮﻱ ﺗﺎﻛﺴﻲ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﮔﻔﺖ: « ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺘﻮﻥ. » ﻣﺮﺩ ﭘﺮﺳﻴﺪ: «ﭼﺮﺍ؟ » ﺯﻥ ﮔﻔﺖ:
« ﭘﺴﺮ ﻣﻦ ﺷﺶ ﺳﺎﻟﺸﻪ ﻭﻟﻲ ﻧﻤﻲﺗﻮﻧﻪ ﺑﺪﻭﻭﻩ ... ﻫﺮ ﻛﺎﺭﻱ ﻣﻲﻛﻨﻴﻢ ﻧﻤﻲﺗﻮﻧﻪ . » ﺩﻳﮕﺮ ﻫﻴﭻ ﻛﺪﺍﻡ
ﺣﺮﻑ ﻧﺰﺩﻳﻢ.
ﺑﻪ ﺯﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﺮﺩﻡ، ﺟﻮﺍﻥ ﺑﻮﺩ ...
سروش صحت