✿ کپشن خاص ✿
قدیم تر ها که او هنوز نبود
موهایم این همه پیچ و تاب نداشتند
صاف بودند و بلند...
با بی حوصلگی میرختمشان روی شانه هایم ،
هنوز دستی برای بافتنشان نبود ،
وقتی که او آمد دیگر موهایم باز نبود هرروز با حوصله میبافتشان و با ربانهای رنگی که خودش خریده بود میبست..
موهایم هم دیگر به دستانش عادت کرده بودند بعد از رفتنش دیگر هیچ چیز مثل سابق نشد
حتی این موها...
بعد از رفتنش موهایم از غصه درهم پیچیده اند و خودشان را در آغوش گرفته اند...
او رفت و من هم به جمع فرفری ها پیوستم
#زهرااا_میم
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی میبست
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
قدیم تر ها که او هنوز نبود
موهایم این همه پیچ و تاب نداشتند
صاف بودند و بلند... با بی حوصلگی میرختمشان روی شانه هایم ،
هنوز دستی برای بافتنشان نبود ،
وقتی که او آمد دیگر موهایم باز نبود هرروز با حوصله میبافتشان و با ربانهای رنگی که خودش خریده بود میبست.. موهایم هم دیگر به دستانش عادت کرده بودند بعد از رفتنش دیگر هیچ چیز مثل سابق نشد
حتی این موها... بعد از رفتنش موهایم از غصه درهم پیچیده اند و خودشان را در آغوش گرفته اند...
#زهرااا_میم .
ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﯽ ﻣﯿﮕﻔﺖ:
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺳﺎﺗﯿﺪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻣﺎ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﺧﺘﺮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺘﺶ ﻣﯿﺒﺴﺖ ﻭ ﻣﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪﯾﻢ !
ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺮﺍﯾﻤﺎﻥ ﻣﺸﺨﺺ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺳﺎﻋﺖ،ﺳﺎﻋﺖ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﺑﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ !
ﺩﻟﻬﺎﯾﯽ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ
ﺩﺭﺩﻣﯿﮑﺸﺪ ﺍﻣﺎ ﺩﻡ ﻧﻤﯿﺰنﻧﺪ .
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﺷﺨﺺ ﺩﻟﯿﻞ ﺑﺮ ﻋﺪﻡ ﻗﺪﺭﺕ ﺍﻭ ﺑﺮ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻧﺶ ﻧﯿﺴﺖ .
ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﺭﺍ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﺗﺎ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺟﺮﯾﺤﻪ ﺩﺍﺭ ﻧﮑﻨﻨﺪ!
ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺳﮑﻮﺕ ﺭﺍ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﭼﻮﻥ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻧﺸﺎﻥﺩﺭﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﯿﺸﺘﺮﻣﯿﮑﻨﺪ
ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﻨﺪ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ ﺩﺭ ﺑﻌﻀﯽ ﻣﻮﺍﻗﻊ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﺍﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﺳﮑﻮﺕ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﺗﺎ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﺪﻫﻨﺪ
قدردان ﮐﺴﺎﻧﯽ باشیم ﮐﻪ ﻣﺎﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ، ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺎ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺷﺮﺡ ﺩﻫﯿﻢ .
ﺳﮑﻮﺕ ﻧﺸﺎﻥ ﺍﺯ ﺿﻌﻒ ﻧﯿﺴﺖ
ﻗﺪﯾﻤﺎ ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺷﯿﻄﻮﻧﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩﻥ ﻣﯿﻨﺪﺍﺧﺘﻨﺸﻮﻥ ﺗﻮ ﺍﻧﺒﺎﺭﯼ ﺩﺭﻭ ﻣﯽﺑﺴﺘﻦ،
ﺑﭽﻪﻫﺎﯼ ﺍﻻﻥ ﺑﻨﺪﺍﺯﯼ ﺗﻮ ﺍﻧﺒﺎﺭﯼ ﯾﻪ ﻫﻔﺘﻪﺍﯼ ﺍﺳﺘﻮﺩﯾﻮ ﻣﯿﺰﻧﻦ ﻫﻤﻮﻧﺠﺎ ﺁﻟﺒﻮﻡ ﺗﻮﻟﯿﺪ ﻣﯿﮑﻨﻦ...
گرما اگه خوب بود و شعور داشت،
مثل سرما در رو که میبستی،
تو نمی یومد :|
یادمه بچه بودیم (7.8ساله ) با دوستام میرفتیم مسجد همیشه وقتی قد قامت الصلاة رو میگفتن ما هنوز حرف میزدیم و چون شنیده بودیم که میشه قبل از رفتن به رکوع قامت بست ما هم بعد سوره ی توحید قامت میبستیم :D
یادت میاد؟؟؟
وقتی کوچیک بودیم...
تلویزیون...
با شام سبک...
با پنکه شماره 5...
مشقاتو مینوشتی خط خط از بالا به پایین
//////// \\\\\\\\\
||||||| \\\\\\\ //////
اون وقتا زندگی شیرین بود و طعم دیگه ای داشت.
یادت میاد؟؟؟
وقتی ک صدای هواپیما رو میشندیم...
می پریدیم تو حیات براش دست تکون میدادیم...
می نشستیم به انتظارکلاس چهارم تا با خودکار بنویسیم...
یادت میاد؟؟؟
وقتی مامان می پرسید ساعت چنده میگفتیم بزرگه رو6 و کوچکه رو4
یادت میاد؟؟؟
وقتی نقاشی میکردی خورشیدو رو زاویه برگه میکشیدی...
یادت میاد؟؟؟
فکرمیکردی قلب انسان این شکلیه♡
یادت میاد؟؟؟
در یخچالو کم کم میبستی تا ببینی لامپش چه جور خاموش میشه...
یادت میاد؟؟؟
اگه کسی بهت میگفت برو آب برام بیار اول خودت از سر لیوان میخوردی و دهنتو با دستت پاک میکردی...
بگذارش به اشتراک تا لبخند رولب همه جاری کنی.
این متن آرامش خوبی به آدم میده...
گوسفندو بستم به درخت یکی از دخترای فامیل میگه چرا بستیش؟
میگم واسه اینکه نره،
میگه اگه ماده بود نمیبستی؟
وطنم پاره تنم! :|!!!! '
مرد اگر بودم
نبودنت را غروب های زمستان
در قهوه خانه ای دور
سیگار میکشیدم
نبودنت دود میشد
و مینشست روی بخار شیشه های قهوه خانه
بعد تکیه میدادم به صندلی
چشمهایم را میبستم
و انگشتانم را دور استکان کمر باریک چای داغ حلقه میکردم
تا بیشتر از یادم بروی
نامرد اگر بودم
نبودنت را تا حالا باید فراموش کرده باشم
مرد نیستم اما نامرد هم نیستم
زنم
و نبودنت پیرهنم شده است...
ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺗﻔﺮﯾﺤﺎﺕ ﺩﻭﺭﺍﻥ
ﮐﻮﺩﮐﯿﻢ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﯾﻪ ﻣﮕﺲ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﻢ ﺑﻬﺶ
ﻧﺦ ﻣﯽ ﺑﺴﺘﻢ ﺑﻌﺪ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﻫﻢ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﻢ
ﺑﺎﻟﻬﺎﺷﻮ ﻣﯿﮑﻨﺪﻡ ﻣﯿﺒﺴﺘﻤﺶ ﺍﻭﻥ ﺳﺮ ﻧﺦ, ﺑﻌﺪ ﻣﮕﺲ
ﺳﺎﻟﻤﻪ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭ ﺍﯾﻦ ﯾﮑﯽ ﺭﻭ ﺑﮑﺴﻞ
ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻣﯿﺒﺮﺩ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ
ﻻﻣﺼﺐ ﺻﺤﻨﻪ ﯼ ﭘﺮﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﺑﻮﺩ