.️همه باهم سوره نصر را در این لحظه میخوانیم با نیت سرافرازی ایران عزیزمان
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی میخوانیم
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
این روزها انقدر به تو فکر میکنم
که خواب هایم از پیش تعیین شده است!
می آیی
دستم را میگیری
شهر را قدم میزنیم
سینما میرویم
قهوه مینوشیم
شعر میخوانیم
در نگاهم زل میزنی
میخواهم ببو...
که زنگ ساعت به صدا در می آید!
و من می مانم و رویایی که در طول روز رهایم نمیکند!
#علی_سلطانی
میزان یادگیری درحالات متفاوت
۱۰٪وقتی میخوانیم
۲۰٪وقتی میشنویم
۳۰٪وقتی می بینیم
۵۰٪وقتی می بینیم و میشنویم
۷۰٪وقتی بحث میکنیم
۸۰٪وقتی تجربه میکنیم
۹۵٪وقتی به دیگران می آموزیم
روزی که دختر دار بشوم
به دخترم میگویم منتظر نباش کسی خوشبختت کند، خودت برو دنبال خوشبختی...
بهش میگویم دخترم تو قراره روزی مستقل بشوی ...
من نمیخواهم بهش بگویم که آخرین مرحله موفقیت یک "دختر" در مملکتمان
عروس شدن و خانه بخت رفتن است!!
نمیخواهم دم به دقیقه در گوشش بخوانم
قراره روزی مادر بشوی ...
بهش میگویم عروسکم تو قراره انسان موفقی بشوی و در این راه نیازی نداری که عروس شوی ، احتیاجی نداری مردی با اسبی سفید بیاید دنبالت!!
مشکل ما این است که در گوش بچه هایمان از کودکی هی میخوانیم ؛ هی تکرار میکنیم که نهایتا یکی میاید و میگیرتت!
باور کنید موفقیت یک بانو در گروی
"عروس شدن" و "مادر شدنش" نیست...
به دخترهایمان یاد بدهیم...
قربان صدقه اش بروید
نوازشش کنید
مادر را میگویم...
گاهی برای مادر مادری کنید
مینویسیم مادر میخوانیم فرشته ...
شمر نمازش را میخواند،
روزهاش را هم میگرفت،
آشکارا هم فسق و فجور نمیکرد،
و شاید اهل رشوه و ربا هم نبود...
یادمان باشد،
زیارت عاشورا که میخوانیم
وقتی رسیدیم به «وَ لَعنَ الله...»هایش؛
لحظه ای به خودمان گوشزد کنیم:
نکند این «لعن الله...»
روزی شامل حال ما هم بشود؟؟؟!!!
که شمر در جنگ صفین
در کنار امیرالمؤمنین(ع) بود
اما در باطن، یزیدی بود
و زهیر در ظاهر، عثمانی
اما در باطن، حسینی بود.
و عاقبت ظاهرها کنار رفت و باطن ها نمایان شد
حقیقت آدم ها به باطن آن هاست
که عاقبت آشکار می شود
و یزیدی یا حسینی شدنشان را رقم می زند
پس درونمان را بسازیم...
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
گاهی با عکست
کنار هم روزنامه میخوانیم...
گاهی با چترت
زیر باران قدم میزنیم...
گاهی با خاطراتت
میز صبحانه را دو نفری میچینیم...
گاهی با یاد تو
دو نفره روی نیمکت مینشینیم...
گاهی...
بی تو هم
میتوان با
↩تو
زندگی کرد...
موضوع انشاء :چرا درس نمیخوانیم؟
به نام خدا
وی چت. فیسبوک. یک جمله
پایان
والللللا :|
وقتی که قلب هایمان كوچك تر از غصه هایمان میشود،
وقتی نمیتوانیم اشک هایمان را پشت پلك هایمان مخفی كنیم
و بغض هایمان پشت سر هم میشكند ...
وقتی احساس میكنیم
بدبختیها بیشتر از سهم مان است
و رنج ها بیشتر از صبرمان ...
وقتی امیدها ته میكشد
و انتظارها به سر نمیرسد ...
وقتی طاقتمان تمام میشود
و تحمل مان هیچ ...
آن وقت است كه مطمئنیم به تو احتیاج داریم
و مطمئنیم كه تو
فقط تویی كه كمكمان میكنی ...
آن وقت است كه تو را صدا میكنیم
و تو را میخوانیم ...
آن وقت است كه تو را آه میكشیم
تو را گریه میكنیم ...
و تو را نفس میكشیم ...
وقتی تو جواب میدهی،
دانه دانه اشکهایمان را پاك میكنی ...
و یكی یكی غصه ها را از دلمان برمیداری ...
گره تك تك بغض هایمان را باز میكنی
و دل شكسته مان را بند میزنی ...
سنگینی ها را برمیداری
و جایش سبکی میگذاری و راحتی ...
بیشتر از تلاشمان خوشبختی میدهی
و بیشتر از حجم لب هایمان، لبخند ...
خواب هایمان را تعبیر میكنی،
و دعاهایمان را مستجاب ...
آرزوهایمان را برآورده می کنی ؛
قهرها را آشتی میدهی
و سختها را آسان
تلخ ها را شیرین میكنی
و دردها را درمان
ناامیدی ها، همه امید میشوند
و سیاهی ها سفیدسفید ...
مرسی برای بودنت خدای من
♥ مــن یـکــــ دخـتــر چــادریـــم ...
شاد و پرنشاط ، سرزنده و پرکار...
قرآن و نهج البلاغه اگر میخوانم ، رمان و حافظ هم میخوانم.
عاشق پهلوانی های حضرت حیدر اگر هستم ، یک عالمه شعر حماسی از شاهنامه هم حفظم.
پای سجاده ام گریه اگر میکنم ، خنده هایم بین دوستانم هم تماشایی است !
من یک عالمه دوست و رفیق دارم.
تابستان ها اگر اردوی جهادی میرویم ، اردوهای تفریحی ام نیز هرهفته پا برجاست ...
ما اگر سخنرانی میرویم ، پارک رفتنمان هم سرجایش است ...
مسجد اگر پاتوق ماست ، باغ و بوستان پاتوق بعدی ماست ...
برای نماز صبح قرار مسجد اگر میگذاریم ، هنوز خورشید نزده از مسجد تا خانه پیاده قدم میزنیم.
دعای عهدمان را اگر میخوانیم ، همانجا سفره باز میکنیم و با خنده و شادی صبحانه مان میشود غذا با طعم دعا !
ما اگر چادر سر میکنیم ، نقاش هم هستیم ، خطمان هم خوب است
حرفهای دخترانه مان سرجایش ، شوخی های دوستانه مان را هم میکنیم ،
نمایشگاه و تئاتر هم میرویم ، سینما هم اگر فیلم خوب داشت ...
کوه هم میرویم ، عکس های یادگاری ، فیلم های پر از خنده و شادی...
کی گفته ما چادری ها ...
من قشنگ تر از دنیای خودمان سراغ ندارم !
دنیای من و این رفیقان با خدایم ،
همین هایی که دنبال زندگیشان در کوچه و خیابان نمیگردند ،
همین هایی که وقتی دلت را میشکنند تا حلالیت ازت نگیرند ول کن نیستند ،
همین هایی که حیاشان را نفروختند ...