نمیدونم منظورمو میفهمید یا نه ولی تا همین چند سال پیش همه چی"بو"داشت...
تابستون بو داشت،عید بو داشت، ماه رمضون بو داشت،سفر دسته جمعی میرفتیم بو داشت،همه چی بو داشت...

یبار داشتیم با وی آی پی میرفتیم سفر راننده کولرو گذاشته بود آخرین درجه، انقد هوای اتوبوس سرد شد صندلی بغلیم از خواب بیدار شد گفت:
داداش این کولرو کم کن، پنگوئن که بار نزدی...

مدرسه که میرفتیم ،
هربار که دفتر مشقمون رو جا میذاشتیم
معلممون میگفت:
"مواظب باش خودتو جا نذاری" !
و ما میخندیدیم و فکر میکردیم نمیشه
خودمونو جا بذاریم!
بزرگ که شدیم بارها و بارها یه قسمت
از خودمون رو جاگذاشتیم؛
تویِ یه کافه،
تویِ یه خیابون،
تویِ یه خاطره . .(:.️

‏داشت میرسوندتم گفت‌ خسته شدم از رسوندنت؛ ای کاش میرفتیم‌خونه‌ی خودمون

همه دنبال نیمه‌ی گمشده شون میگردنن ، ولی کاش دنبال کسی میرفتیم که بشه باهاش گم شد

‏الان باید همه رو می پیچوندیم و دوتایی میرفتیم تو اتاق

کاش حال خوب خریدنی بود میرفتیم بقالی میگفتیم دو تومن حال خوب لطفا ,بعد میرفتم میشستیم یه گوشه حال خوبمونو میخوردیم!


.

‏هیچی بدتر از این نبود که تو بچگی محلمون عوض میشد میرفتیم تو یه مدرسه دیگه و انقد غریب بودیم یه گوشه کز میکردیم و به همه لبخند میزدیم تا یه دوست پیدا شه بالاخره

‏کاش میومدی میرفتیم یه عالمه بی هدف قدم میزدیم.

#توئیت

همه دنبال نیمه ی گمشده شون میگردن ، ولی کاش دنبال کسی میرفتیم که بشه باهاش گم شد...