کوهِ من
گریه نمیکرد و نمیدانستم
کوه ها اشک ندارند
فرو میریزند ...
#رویا_ابراهیمی
. .
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی میریزند
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
کوهِ من
گریه نمیکرد و نمیدانستم
کوه ها اشک ندارند
فرو میریزند ...
. .
پاییز آمد
برگها روی زمین میریزند
اشکهایم روی گونه هایم میریزند
حقم است...
حواسم به پاییز نبود
حواسمنبود عاشق نشوم
#کیمیا_بابائی_نیا
#عکسنوشته
گوش کن ….
صدای نفس های
پاییز را میشنوی ؟
و این زیباترین
فصل خدا می آید…
دوست من..
غم و اندوهت را
به برگ درختان آویزان کن …
چند روزدیگرمیریزند.
"مردها"
اشک و غرورشان را با هم میریزند...
-علي قاضي نظام
چشم ها را خدا برای دیدن آفریده است...
برای تماشا...
وقتی دیدی چشمی بجای دیدن آسمان میشود و میبارد حرفی پشت اشکها پنهان است...
گاهی چشم ها اشک نمیریزند ولی وقتی نگاهشان میکنی چیزی پشت این نگاه پنهان است...
این چشم دیگر چشم نیست دل است که فهمیدن را التماس میکند...
این چشم ها دیگر نباید گریه کنند فقط حرف میزنند..
هیس !!!!!!!!!
مادرها فریاد نمیزنن
مادرها فقط بغض میکنند، حتی اشک نمیریزند که نگاه فرزندشان آشفته گردد
مادرها فقط تحمل میکنند تمام ناملایمتها
تمام ساختارشکنیها.
تمام نامرادیها را
هیس!!!!!!
مادرها نمیروند
مادرها رفتن بلدند، نمیروند که آشیانه دل فزرندشان گرم بماند، حتی اگر دیگر نگاهی در آن خانه نیست که خودشان را گرم کند.
هیس!!!!!!!!!
مادرها اعتراض نمیکنند ؛
به حقی که پایمال شد، به دلی که شکست، به تنهاییشان، به درک نشدنشان،
اعتراض نمیکنند که مبادا فرزندشان نگرانشان شود
هیس !!!!!!!
مادرها در گوشه ای آرام اشک میریزند، در گوشه ای با کاغذهایشان درد دل میکنن
مادرها ذره ذره آب میشوند و هیچکس نمیفهمد
هیس!!!!!!!
مادرهادرد دل نمیکنند
که متهم شوند به حسادت !
مادران سرزمین من فقط نگاه میکنند، تحمل میکنند و آه میکشند
چرا که آنها خدایی را دارند به وسعت قلبهای مهربانشان و نگاه فرزندانی که تکه ای از وجودشان هستند
هیس!!!!!
مادران فقط خوبند
برای مادرم که بهترین مادر دنیاست,عاشقتم مامانی ♥♥
ﮔﻮﺵ ﮐﻦ ...
ﺻﺪﺍﯼ ﻧﻔﺲ ﻫﺎﯼ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﺭﺍﻣﯿﺸﻨﻮﯼ؟؟؟
ﻭﺍﯾﻦ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻦ ﻓﺼﻞ ﺧﺪﺍ ﻣﯿﺎﯾﺪ ...
ﻏﻢ ﻭﺍﻧﺪﻭﻩ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍﺑﻪ ﺑﺮﮒ ﻫﺎﯼ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﺁﻭﯾﺰﺍﻥ
ﮐﻦ ...
ﭼﻨﺪﺭﻭﺯ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﯿﺮﯾﺰﻧﺪ
هیچ وقت مغـــــرور نشو، برگها وقتی میریزند که فکر میکنند طــــــلا شده اند!
اینجا همه عاشقند و همه تنها...
همه اشک میریزند و ب آخر رسیده اند...
و همه امشب یاد مهتابی میکنند که بی او از کوچه در حال گذرند...
من اما جایی میان گذشته جا مانده ام...
در روزهایی که خندیدن را بلد بودم و طعم زنده مردن را نچشیده بودم...
دیگر نه به یاد مهتابم اشک میریزم و نه حس میکنم تنهایم...
من یک قدم به آخر خط بازگشتم...
و جنون را به آغوش کشیدم