عشق مثل آتش میماند!
آدم های عاقل خودشان را گرم میکنند،
و آدم های نادان خودشان را میسوزانند!
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی میسوزانند
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
میدانی ، روزی که ماجرای عشق تو را به مادرم گفتم ، چه اتفاقی افتاد ؟!!
اصلأ بگذار از اول برایت بگویم...
قبل از اینکه حرفی بزنم موهایم را باز کردم و روی شانه أم ریختم مادرم گفته بود موهایت را که باز میکنی انگار چندسال بزرگتر میشوی...میخواستم وقتی از عشق تو میگویم بزرگ باشم ...
بعد از آن دو استکان چای ریختم، بین خودمان بماند اما دستم را سوزاندم و نتوانستم بگویم آخ ، بلکه دلم آرام بگیرد ، مجبور بودم چون مادر اگر میفهمید بزرگ شدنم را باور نمیکرد ... دست سوخته أم را زیر سینی پنهان کردم چای را مقابلش گذاشتم و کنارش نشستم ، عشقت توی دلم مثل قند آب میشد و نمیدانستم از کجا باید شروع کنم.....باتردید گفتم :"مادرجان،اگر آدم عاشق باشد زندگی چقدر دلنشین تر بر آدم میگذرد ، نه؟"
عینک مطالعه را از چشمش برداشت و نگاهش را به موهایم دوخت ، انگار که حساب کار دستش آمده باشد ، نگاهش را از من گرفت و بین گل های قالی ، گم کرد.
+"عشق" چیز عجیبی ست دخترکم ، انگار که جهانی را توی مردمک چشمت داشته باشی و دیگر هیچ نبینی ، هیچ نخواهی و با تمام ندیدن ها و نخواستن ها بازهم شاد باشی و دلخوش....
عشق اما خطرات خاص خودش را دارد ، عاشق که باشی باید از خیلی چیزها بگذری ، گاهی از خوشی هایت ، گاهی از خودت ، گاهی از جوانی أت ...
دستی به موهای کوتاهش کشید و ادامه داد :
عاشقی برای بعضی ها فقط از دست دادن است ...
برای بعضی ها هم بدست آوردن...اما من فکر میکنم زنها بیشتر از دست میدهند...
گاهی موهایشان را ، که مبادا تار مویی در غذا معشوقه ی شان را بیازارد ...
گاهی ناخن های دستشان را ، که مبادا تمیز نباشد و معشوقه شان را ناراحت کند..
گاهی عطرشان را توی آشپزخانه با بوی غذا عوض میکنند
دستشان را میسوزانند و آخ نمیگویند "...
مکث کرد و سوختگی روی دستش را با انگشت پوشاند :
"گاهی نمیخرند ، نمیپوشند، نادیده میگیرند که معشوقه شان ناراحت نشود ، تازه ماجرا ادامه دار تر میشود وقتی زنها حس مادری را تجربه میکنند ، عشقی صد برابر بزرگتر با فداکاری هایی که در زبان نمیگنجد..
دخترکم عاشقی بلای جان آدم نیست اما اگر زودتر از وقتش به سرت بیاید از پا در می آیی"..
لبخندی زدم ، از جایم بلند شدم و به اتاقم رفتم ، جای سوختگی روی دستم واضح تر شده بود ، رو به روی آینه ایستادم و به خودم نگاه کردم...عاشقی چقدر به من نمی آمد ، موهایم را بافتم ، دلم میخواست دختر کوچک خانواده بمانم ، برای بزرگ شدن زود بود ...خیلی زود...!!
#نازنین_عابدین_پور
بوی دود می اید.....
به گمانم جماعتی پای دنیای مجازی میسوزانند " عمر خویش را "
.
.
.
.
.
.
.
.
.
نه نه
ادامه بدید
دسته قابلمه بود !!!
بوی دود می آید ... !!!
به گمانـم جماعتـی پای دنیای مجـازی،
میسوزانند "عمر خویش را"
.
.
.
.
.
.
.
نه نه
ادامه بدید
دستگیره قابلمه بود سوخت
بوی دود می آید ... !!!
به گمانـم جماعتـی پای دنیای مجـازی،
میسوزانند "عمر خویش را"
.
.
.
.
.
.
.
نه نه
ادامه بدید
دستگیره قابلمه بود سوخت
تمامی نقاط مشترکی که باتو داشتم درهمین دوکلمه بود...
نقطه ومشترک.....
روزی که گفتی هیچ نقطه ای دراین مثلث مشترک نیست ومن....
ازروی گستاخی نقطه ی مشترکی پیداکردم وتو لبخند زدی وگفتی درسته....
یه نقطه مشترک....همینجا.....هیچوقت یادت نرود....
هیچوقت حضوری را که در لیست زندگیم تیک نزدی را فراموش نکن...من اینجا ازهمه ادمها تیر میخورم وتو....
اه که تو هیچگاه نفهمیدی زندگی فقط مثلث ونقطه مشترک نیست...
زندگی یک رسم مشترک است با دید متفاوت..
پشت پرچینی از خاطرات شیرین که هرچقدر شیرینتر باشند بعدها ازتلخی گلویت را میسوزانند....