براش نوشتم اگه یه روز، من نبودم؛
حتی اگه صد سال هم بگذره، با چی یاد من میُفتی؟
گفت:
هرچیزی که سبک باشه،
یه پری که تو آسمون رقصون رقصون میاد پایین؛
نسیمی که آروم میاد از کنار صورتم رد میشه.
وقتی بارون بیاد، از اون بارون ریزا، یادت میُفتم.
نور صبح که بزنه، نور صبح آرومه، چشمو نمی‌زنه؛ یادت میُفتم.
من یادت میُفتم، حتی اگه نباشی؛ حتی اگه نخوای یادم بیوفتی؛ یادت میُفتم چون همیشه یه گوشه از قلبم هستی، یه گوشه از زندگیم.