در کتاب ملت عشق گفته شده:
چه کردی با جهانم
که به دور از یاد توقلبم نمیلرزد، نمیکوبد، نمیخندد، نمیرقصد....
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی میکوبد
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
هر کسی عشق را با زبان خود بیان میکند..
دارکوب، میکوبد
پیکاسو، میکِشد
باباطاهر، میمیرد
قناری، میخواند
هیتلر، میکُشد
آهو، می دوَد
هیچکاک، می نویسد..
و خدا
میبخشد..
هر کسی عشق را با زبان خود بیان میکند...
دارکوب، میکوبد
پیکاسو، میکِشد
باباطاهر، میمیرد
قناری، میخواند
هیتلر، میکُشد
آهو، می دوَد
هیچکاک، می نویسد
خدا...میبخشد.
(رضا علیزاده)
دلتنگی لجباز ترین حس دنیاست...
هر چه برایش توضیح دهی, بیشتر پاهایش را به فرش دلت میکوبد...
گریه میکند...
بهانه میگیرد...
نق میزند....
خسته میشود
و خوابش میبرد...
امان از لحظه ای که بیدار شود....
داغ دلش تازه تر میشود....
بیچاره دلم.
آنکه قصد خوشبختی دارد
در را میکوبد و فقط آنکه عشق میورزد در را باز خواهد دید
"بچه ها لطف کنین این متن وبخونین وحتما اگه میشه نظرتونو بگین درموردش!!
البته اگه آقای مدیر تاییدش کنه"
در امتداد یک خیابان
ودر انزوای یک شب بی پایان
شاید به سوی پیچیدگی یک پوچی
جایی که نور تسلیم یک بی نهایت عمیق میشود
وگیاه چشم به طراوت ماه میدوزد
دلم دیوانه وار مشت میکوبد به دیوارهای عدم!!
فریاد میکشد نبودنت را!!
من پلک میزنم ردپایت را
ونفس نمیکشم هوای نبودنت را...
تو در من فروریخته بودی انگار...
تو از من مجنون زنجیری کوچ کرده بودی
ومرا نه به باد،نه به ماه و نه حتی به زمین
به خویشتنم سپرده بودی...
ومن نمیدانستم...قسم به آبی نگاهت،نمیدانستم
که اگر نباشی
که اگر احساس وجودت هرروز در من متبلور نشود
من هیچم...راه به جایی ندارم...دارم؟؟!!
تو بگو
تو که بذر وجودم را از ازل در بستر ابد به امانت گذاشتی
توکه از خاک به افلاکم رساندی
بگو...
به کجا قدم گذارم که سایه ی امنت در آن پهن نشده باشد؟؟!!
راه به کجا برم بی تو؟؟!!
جایی که خورشید خاکسترش را بر سر خلق میریزد؟؟یا آنجا که زمین سر بازمیزندگردش به دور خورشید را
وفقط روز میسازد وروز...روزهایی که هیچکدام به سال نمیرسندودر بلوغ محو میشوند!!
کجا روم بی تو؟؟!!
که اگر جایی باشد،که اگر جایی باشد
مرابه آنجا بی توچه کار؟؟!!
مرا بخوان
باز مرابه سوی خود بخوان...
که اگر نخوانی
تارهایی که بر در ودیوار وجودم بسته،مرا میبلعند وروحم جایی در نزدیکی خاکسپاری کنجشکهای زنده،
به خوابی ابدی فرو خواهد رفت!!
پس مرا بخوان
مرا دوباره به خود دعوت کن...
مرا از خودم بگیرو تا نهایتت ببر...
مامنی ندارم...قسم به مستی انگورها...راه ندارم
من از تو به تو بازخواهم گشت
فقط کافی ست مرا بخوانی
تا به مقصد آسمان این بار
بند کفشهایم را محکم تر ببندم...
دل است دیگر
گاهی آنقدر بهانه میگیرد آنقدر پا بر زمین میکوبد آنقدر لج میکند
ک تو مجبور میشوی بروی
با گام های بلند بروی
آنقدر تند بروی ک سوز سرما دلت را سرد کند
ک دیگر هوای بهانه از سرش دور شود
دل که تنگ باشد بهانه گیر می شود